حمیده طلب 15 میلیونی اش را خواست، داروی بیهوشی در آبمیوه اش ریختم و خفه اش کردم
چندی پیش مرد جوانی به پلیس رفت و از ناپدید شدن مادر میانسالش به نام حمیده که تنها زندگی میکرد خبر داد.
در نخستین گام کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل خانه زن 50 ساله پرداختند. دوربینها نشان میداد که حمیده از خانه خارج شده اما دیگر برنگشته است.
در حالی که بررسیها در این پرونده ادامه داشت، کارآگاهان مطلع شدند از حساب بانکی حمیده پول برداشت شده است. تحقیقات نشان میداد که پول برداشت شده از حساب وی به حساب مردی به نام سیروس واریز شده است.
سیروس بلافاصله دستگیر اما مدعی شد که کارت بانکی اش دست مرد جوانی به نام امیر بوده و انتقال وجه نیز از سوی او صورت گرفته است.
در حالی که بررسیها در این پرونده ادامه داشت، کارآگاهان مطلع شدند از حساب بانکی حمیده پول برداشت شده است. تحقیقات نشان میداد که پول برداشت شده از حساب وی به حساب مردی به نام سیروس واریز شده است.
سیروس بلافاصله دستگیر اما مدعی شد که کارت بانکی اش دست مرد جوانی به نام امیر بوده و انتقال وجه نیز از سوی او صورت گرفته است.
اعتراف به جنایت
در تحقیقات صورت گرفته مشخص شد امیر 30 ساله یکی از بستگان حمیده بوده است. مرد جوان زمانی که در مقابل افسر پروندهاش قرار گرفت ابتدا منکر جنایت شد اما زمانی که با مدارک و شواهد پلیسی مواجه شد به قتل ناخواسته زن تنها اعتراف کرد.
او گفت: حمیده از اقوام دورمان است و به خانه ما رفت و آمد داشت. حمیده بعد از مرگ شوهرش به تنهایی زندگی میکرد و با حقوق بازنشستگی او زندگی اش را میگذراند بههمین دلیل وضع مالی خوبی داشت. در یکی از این رفت و آمدها، من که اوضاع مالی خوبی نداشتم از او درخواست پول کردم. حمیده هم به حساب آشنایی و فامیل بودنمان به من 15 میلیون تومان قرض داد.
متهم جوان گفت: پس از گذشت مدتی حمیده طلبش را خواست اما من که پول را خرج کرده بودم برای پس دادنش مدام بهانه میآوردم. بهانهها ادامه داشت تا اینکه روز حادثه حمیده برای صحبت درباره بدهی با من قرار گذاشت. بهدنبالش رفتم و او را سوار خودروام کردم. بین راه بر سر پس دادن پول درگیر شدیم . تهدید کرد که اگر پول مرا ندهی به همه میگویم که از من دزدی کرده ای. من هم که ترسیده بودم با آبمیوهای که داخلش داروی بیهوشی بود او را بیهوش کردم.
مرد جوان گفت: بعد از بیهوش کردن حمیده بهسمت شمال حرکت کردم و به خانه ویلایی یکی از آشنایان رفتم. آنجا با روسری او را خفه کرده و جسدش را داخل چاهی در ویلا انداختم. البته قبل از انداختن جسد داخل چاه، طلاها و کارت عابر بانک او را هم سرقت کردم.
با اعتراف مرد جوان به جنایت، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی راهی محل شده و در بازرسی از چاه جسد زن میانسال را حدود یک ماه پس از جنایت کشف کردند.
ارسال نظر