نگاه فرزانگان به انتخابات

مستقل آنلاین، حمزه علی نصیری، روزنامه نگار/

این شانس را داشتم که درس سه واحدی "دانش اکولوژی" را در محضر استادی بگذرانم که از جنس علم و اخلاق و فلسفه بود. او مباحث اکولوژی را با واژه‌ها و اصطلاحات علمی آغاز می‌کرد و با نگاه فلسفی شرح و بسط می‌داد و با تعابیر اخلاقی به اوج می‌رساند. علم و اخلاق و فلسفه را به نیکی در هم می‌آمیخت و گواراترین معجون آموزشی را می‌ساخت و تخصصی‌ترین مباحث دانش اکولوژی را تا سطح معلومات عمومی و فهم همگانی، ساده‌تر و ملموس‌تر و کاربردی‌تر می‌کرد و افق جهان بینی مخاطبانش را تا دوردست‌ها می‌گسترد. کالبد سخت و جامد کلمات و ترکیبات تازه را با تیغ تدبیر آنچنان ماهرانه می‌شکافت و به هم می‌بافت و تشریح و تفهیم می‌کرد که انگار از بدو آموزشِ خواندن- نوشتن، سرمشق درس‌های هر روزمان بودند و آشناترین و دلرباترین ملودی آوازمان. ذره ذرۀ انرژی چکیده از خورشید و دانه دانۀ فوتون‌های رسیده از آن را محترم و مغتنم می‌شمرد. هر ذره از خاک و سنگ را دفینه‌ای از جنس نور می‌دید که طی میلیون‌ها سال از سطح گدازان خورشید، بر این گوی سنگی فروباریده و متراکم شده است. مسیر تولید و توزیع انرژی از خورشید تا مرحلۀ دریافت و تغییر و تبدیل و بسته بندی آن به وسیله فوتوسیستم‌های مستقر بر روی ساختارهای سبزینه‌دار گیاهان و ترانزیت و توزیع آن در پهنۀ زمین و چرخۀ بی‌وقفۀ آن در میان جانداران را با سرانگشت خوش‌نگار خود بر تخته سیاه کلاس ترسیم می‌نمود و خالق توانای این شاهراه بی‌نظیر را می‌ستود. ساختار جهان را از دانه دانۀ ذرات بنیادی سه‌گانۀ آن تا شراره‌های عظیم ستارگان و گرداب نامرئی و بهت‌آور سیاه چالگان، و از اولین نمود حیات در سطح تشکّل تک یاختگان تا اکوسیستم‌های به هم تنیدۀ سرشار از زندگی در سراسر جهان، و از ساده‌ترین زیستمند جهان جانداران تا اوج‌نشین خودبین و اسراف کار تمامی سطوح تشکّل در جهان یعنی انسان، واکاوی و تشریح می‌کرد.

ایام انتخابات مجلس بود. بازار تبلیغات نامزدها به شدت داغ بود و همه جا پر از عکس و پوستر و بنر شده بود. هر روز هزاران برگ کاغذ بر روی دیوارها و دکه‌ها و تیرهای برق و جداول خیابان و شیشه‌های فروشگاه‌ها و پنجره‌های خودروها نصب می‌شد و کنده می‌شد و در کف خیابان‌ها لگد می‌شد و در زیر برف و باران خیس و نابود می‌شد و با دستان ترک خوردۀ کارگران شهرداری جمع‌آوری می‌شد و راهی سطل‌های زباله می‌گشت! کاندیداهای مورد تایید شورای نگهبان به شکل عجیبی به تمجید و ستایش خود برخاسته بودند و جای جای شهر را با تصاویر مزین به توصیفات خودساخته و شعارهای رنگ باخته آراسته بودند. هر کس خود را تعریف و تبلیغ می‌کرد و دیگری را نفی و تخریب و تحقیر!... اسراف در مصرف کاغذ به اوج رسیده بود. ده‌ها عکس تکراری از یک چهره تکراری دفعتاً در یک نقطه از دیواری چسبانده می‌شد و بعد از دقایقی، با سریش بدرنگ و بدبو مورد عنایت قرار می‌گرفت و زیر تصاویر تکراری یک نفر دیگر مدفون می‌گشت. در یکی از همان روزها در کلاس درس همان استاد، یکی از دانشجویان سوالی پرسید که در چنین کلاسی کاملاً بی‌ربط و تقریباً سخیف بود؛ او با لبخند شیطنت آمیزی آن استاد فرزانه را مورد خطاب قرار داد و گفت: "استاد شما برای نمایندگی مجلس شرکت نمی‌کنید؟ پاسخ استاد، بسیار هوشمندانه و سنجیده و گزنده و آموزنده بود؛ او گفت:

"به نظر شما خوب است کاسۀ گدایی بردارم و دست نیاز به سوی مردم دراز کنم و بگویم من هم پسر خوبی‌ام به من رأی بدهید؟ عکسم را بر در و دیوار بچسبانم و از خود تعریف کنم و ادعای اعلمیت و اصلحیت کنم و رأی جمع کنم؟ در به در، در شهر بچرخم و التماس کنم که به من رأی بدهند؟ به نظر شما این تکدی‌گری نیست؟" البته منظور استاد به هیچ وجه تحقیر نامزدهای انتخاباتی نبود بلکه ایشان به رویکردهای انحرافی رایج در فرایند انتخابات - از ثبت نام تا روش‌های تبلیغات- نقد داشت. همان رویکردهایی که مستقیماً "عزت نفس" آدم‌ها را نشانه می‌گیرد! روش‌های سبُک سرانه‌ای که از یک طرف، فرصت تعامل را از مردم می‌گیرد و تعارض و تخاصم را در جامعه دامن می‌زند و از سوی دیگر خلق و خوی پوپولیستی را ترویج می‌دهد و پوپولیسم را قدرت می‌بخشد و شأن جامعه را تا حد پذیرش رفتارهای عوام فریبانه تقلیل می‌دهد و از طرفی دیگر با راه اندازی رقابت‌های کودکانه، افراد را در شرایطی قرار می‌دهد که به خودآرایی و خودنمایی و خودستایی و نمایش‌ها و شوهای کف خیابانی بپردازند و شخصیت خود را تا سطح اخلاق "پسرخوب- دختر خوب بودن" تقلیل دهند و عزّت نفس خود را زیر سوال برند! حالا بماند اینکه این رویکردهای انحرافی، به طور آشکار و عیان، به ترویج منیّت و خودخواهی و خودکامگی و فردگرایی منجر می‌شود و دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی بشری را به ابتذال می‌کشد و نگاه علمی- اخلاقی به زیست اجتماعی را به حاشیه می‌راند و رشد و توسعه جامعه را به تأخیر می‌اندازد. از نظر فرزانگانی چون ایشان، اصولاً مردم باید به سراغ نخبگان بروند و از آن‌ها بخواهند که زحمت وکالت‌شان را بپذیرند و بار انواع مسئولیت‌های اجتماعی را بر دوش گیرند. گروه‌های مرجع باید افراد مطمئن و کارآمد را به مردم معرفی کنند.

احزاب و تشکل‌های اجتماعی باید افراد متخصص و متعهد و کارآمد را مطرح و نامشان را وارد سیاهه نامزدهای انتخاباتی کنند. مقامات مسئول باید نام و مشخصات و سطح تحصیلات و تخصص و سوابق اجرایی و توانمندی‌های خاص نامزدها را بر مبنای واقعیت، تدوین و در نقاط مشخصی از شهر و آبادی در معرض مشاهده و مقایسه و قضاوت مردم قرار دهند. اما اینکه چرا ما همچنان در مهمترین کنش اجتماعی‌مان شاهد بروز رفتارهای بدوی از سوی نامزدهای انتخاباتی و برخی از طرفداران آن‌ها هستیم، به این برمی‌گردد که از شکل‌گیری تشکّل‌ها و احزاب و انجمن‌ها و گروه‌های اجتماعی و صنفی جلوگیری شده و عملاً زمینه ارتقاء از سطح نفسانیّت و فردیّت و تمایلات شخصی به سطوح تشکیلاتی، وجود نداشته و در واقع اغلب کاندیداها، با محوریت سود و زیان شخصی وارد میدان شده‌اند نه با محوریّت خدمت به آحاد ملت. تشکیل هسته‌های تصمیم‌گیری با حضور دلالان و سوداگران رفاه و آسایش مردم، تشکیل اتاق‌های فکر تبلیغاتی با بهره‌گیری از لمپن‌ها و علاف‌ها، پر کردن در و دیوار شهر با عکس و پوستر و اسراف و تبذیر و افزودن زحمت رفتگران، راه‌اندازی کارناوال‌های تبلیغاتی با لیدرهایی از رِندان و قلاشان، تحشید و اردوکشی از این حسینیه به آن حسینیه و از این محله به آن محله با شعارهای عوام‌فریبانه، امضای عهدنامه‌های نانوشته با انبوه‌سازان و سوله‌سازان و رانت‌خواران و...، زد و بندهای فسادانگیز با صاحبان قدرت و ثروت، تهیه نقشه راه سرمایه‌گذاری‌های سودمند با سهم‌خواهان در باغات و ویلاها و استخرها، پهن کردن سفره شام و ناهار برای جمع کردن رأی، خرید و فروش رأی و و و از جمله رفتارهای بدوی و بداخلاقی‌هایی است که تاکنون رایج بوده و در تبلیغات انتخاباتی به وفور مشاهده شده است. اما اکنون رپ خوانی و آوردن دیجی به میتینگ‌های تبلیغاتی و ایجاد گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی با اعضای فیک و عمله‌های خیک و تکیه به مداح و روضه‌خوان و خانم جلسه و ... جزو استراتژی‌های تبلیغاتی شده که عموماً با محاسبات دقیق سود و زیان همراه است و نشانگر در ماندگی در فردیّت و بدویّت. همه این ادا و اطوارها از دل جامعه‌ای متولد می‌شود که در آن احزاب و تشکّل‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شود و نخبگان و فرزانگان پشتیبانی نمی‌شوند و اهل علم و اندیشه از حضور در رقابت‌ها باز می‌مانند و میدان رقابت به لمپن‌ها و پوپولیست‌ها واگذار می‌شود و وانگهی خودستایی و تکدی‌گری و خیمه شب بازی در هم می‌آمیزد و عزت نفس، رنگ می‌بازد! و یادآور می‌شد که؛ "ابر و باد و مه و خورشید و فلک"، چرخ‌های ماشین زندگی بر روی کره زمین را اینگونه بی‌مزد و منت می‌چرخانند و انسان -این موجود مغرور و مصرف زده- را بر صدر می‌نشانند! همه اکوسیستم‌ها و شبکه جهانیِ به ظاهر پایدار حیات را حساس و شکننده و قابل ترحم و نیازمند حمایت و مراقبت می‌دانست و به حفظ حرمت طبیعت و مراقبت مسئولانه از آن توصیه می‌نمود و چنگ‌اندازی اسراف‌گونه بر ماده و انرژی را حتی به اندازه‌ی کسری از اپسیلون بزرگترین گناه انسان می‌دانست. انسان را نه از نگاه اومانیستی بلکه از منظر فن‌آوری زیستی مترقی‌ترین موجود عالم می‌دانست و تاکید می‌کرد که آدمی صرفاً به لحاظ برخورداری از ذهن برتر و مکانیسم‌های گوناگون شناختی، ملزم به ارتقاء سطح فهم خود از جهان پیرامون و کاربست متدهای علمی و مستحق زندگی بهتر است. ریشه رفتارهای ناپسند و شرورانه انسان را نه آتش شرارت نهفته در ذات او، بلکه سرما و سیاهی ناشی از جهالت و بطالت و غفلت می‌دانست.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها