مهدیه امیری در گفتگو با مستقل آنلاین:

باید گفت‌وگو را در جامعه بسط داد

اخیرا و پس از ماجرای "عنابستانی" که نه اولین و نه آخرین اتفاق از این دست بود، یک سوال در فضای مجازی مطرح شد با این مضمون که چرا عذرخواهی نمی‌کنیم؟

باید گفت‌وگو را در جامعه بسط داد

اصولا پیش از انکار، توجیه، فرافکنی، مبالغه، مقدس‌سازی و هزاران راه بی‌فایده دیگر، چرا عذرخواهی نمی‌کنیم؟

 در این قضیه پیش از اینکه با یک مشکل سیاسی مواجه شده باشیم به معضلی فرهنگی برخوردیم و ناچار باید راه‌حلی در حوزه فرهنگ و جامعه‌پذیری برای آن یافت. 

برای یافتن پاسخ خود سراغ "مهدیه امیری" رفتیم، او مدیر مسئول سایت هامون ایران است. این سایت وابسته به کانون "هامون ایران" بوده و ارتقای حقوق شهروندی در جامعه‌ی جنوب و معرفی تشکل‌های مردمی جنوب ایران را هدف خود معرفی کرده است. امیری عضو پیوسته انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی است. پاسخ‌های این فعال فرهنگی را بخوانید:  

 چرا در جامعه ایران فرهنگ عذرخواهی و استعفا مرسوم نیست؟

فرهنگ یک راه حل کم و بیش ارضا کننده است که برای حل و فصل مسائل انسان و نیازهایش ابداع شده و مفاهیم اندیشه، درک هنر، شوق، امید و... مواردی هستند که از وجود انسان نشات می‌گیرد و در درون وی هست و می‌توانیم بگوییم در ذات انسان وجود داشته و همزمان با او متولد می‌شود. چون این مفاهیم که برشمردیم همگی در زندگی و زیست روزمره انسان مورد استفاده قرار می‌گیرد و انسان با نوع تربیت و پرورشی که می‌بیند، هرکدام از این مفاهیم قابلیت این را دارند که پرورانده شوند و بیشتر در زندگی مورد استفاده قرار گیرند. حالا این فرهنگ در طی دوران زندگی انسان‌ها نسل به نسل تغییر و پیشرفت می‌کند و به سمت مدنیت پیش می‌رود.

انسان سرگشته، در دنیای کنونی انسانی راحت‌طلب است و به دلیل وجود هنجارهای فرهنگی و راه‌حل‌هایی که از گذشته تا کنون برای مشکلات داشته، سعی در حل و بازآفرینی در درون خود نمی‌کند و این راحت‌طلبی منجر به خلق ایده‌های جدید نمی‌شود. از طرف دیگر این انسانی که ایده‌ای جدید را خلق نمی‌کند بلکه آن را به ارث می‌برد تمایلی هم ندارد از خود سوال‌هایی بپرسد و احساس نیاز هم نمی‌کند. این عدم احساس نیاز به طرح پرسش باعث می‌شود که عادت کند با مسائل اجتماعی خود تماسی هم نداشته باشد. 

انسان سرگشته امروز، بر بالاترین سطح فرهنگی که از گذشته تاکنون به وی ارث رسیده، زیست می‌کند و از یک فرهنگ پیچیده و شلوغ برخوردار است. بالتبع واکنش انسان همانند واکنش انسان در سرآغاز عصر فرهنگی است. باید توانایی ادغام آن فرهنگ به ارث رسیده با فرهنگ تربیت دیده شده را با پناه بردن به درون خود داشته باشد. چون در غیر این‌صورت انسان بر بالاترین سطح فرهنگ زندگی می‌کند که کاذب بودنش از پیش معلوم است. پس نیاز به یک فرهنگ انسانی دارد که همان فرهنگ درونی خود فرد است و بالتبع امکان دسترسی به آن با سختی مواجه است. چرا که؛ با فرهنگ‌های به ارث رسیده‌ای مواجه است که مانع برخورداری از فرهنگ درونی خود است. این کاذب بودن فرهنگ را ما در حال حاضر در جریانات و امورات مختلف زندگی شخصی و اجتماعی افراد می‌بینیم. همانند این نوع اهانت‌ها و بی‌احترامی‌هایی که در جامعه حال حاضر ایران ما شاهد آن هستیم. در جامعه ایران ما روزانه شاهد این نوع سیلی زدن به صورت مردم در شکل‌ها و گونه‌های مختلفی هستیم. این سیلی زدن گاه به شکل مشکلات اقتصادی و مالی، اختلاس‌های میلیاردی، گم شدن دکل نفتی، کشته و زخمی شدن مردم، شلیک به هواپیما، افزایش فقر و.... خود را به نمایش می‌گذارد و گاه هم به صورت عینی و واضح دستی بر صورتی زده می‌شود.

اینکه در جامعه مدنی ایران این اتفاق‌ها می‌افتد و در مقابل عذرخواهی و یا استعفایی را شاهد نیستیم، به فرهنگی که در افراد نهادینه شده برمی‌گردد. گویا فرهنگ عذرخواهی و استعفا، در ایران "جامعه پذیر" نشده و تا زمانی که یک فرهنگ جامعیت نداشته باشد بالتبع در درون افراد نهادینه نمی‌شود و این مسئله را در "عدم گفتگو" و "عدم درک حضور دیگری" در رفتارهای برخی شهروندان می‌توان مشاهده کرد. اصولا گفتگو به معنای واقعی در جامعه متکثر و چندوجهی کنونی ایران، نهادینه نشده و بحران‌ها و مشکلات مشترک زیادی در بین ملت وجود دارد. این گستردگی در کلماتی مانند "عدالت و ظلم"، "اعتدال و افراطی‌گری"،‌ "آزادی و بردگی" و بین "مسالمت و خشونت" است. این دردهای مشترک در هر ملت با هر نوع تنوع فرهنگی، می‌تواند زمینه‌ساز همکاری، دوستی و هم‌بستگی میان گروه‌های متعدد و راهی جهت جمع‌کردن گروه‌های متکثر در یک اشتراک تمدنی باشد. دردهایی که همه را برای گفت‌وگو به‌صورت حضوری می‌تواند در کنار هم جمع کند.

اما با توجه به گرایش شهروندان ایرانی به دنیای مجازی و شرکت در این نوع از گفت‌وگوها که دارای سوءتفاهم بسیار بالایی است، این امکان گردهمایی‌های حضوری به‌صورت گفت‌وگوی واقعی را از شهروندان گرفته و تنها باعث دوری افراد و هویت‌ها از حضور در کنار یکدیگر و احساس غرورهای مجازی در بین برخی افراد شده است. با توجه به ملودرام سرد گفت‌وگوی حضوری که بر چندبعدی و سیال بودن زندگی روزمره هویت شهروندان ایرانی سایه انداخته، این تاثیر گفت‌وگو را باید با دیدی دیگر نگاه کرد. چراکه؛ گفت‌وگوهای حضوری که می‌تواند به مدارا و درک حضور دیگری بینجامد، اغلب با ابراز همدردی‌ها و گفت‌وگوهای مجازی به نمایش گذاشته می‌شود.

همچنین در کنار این مسئله می‌توان به "صنعت فرهنگ" نیز اشاره کرد. عنصر اساسی مفهوم صنعت فرهنگ، رسانه‌ها هستند. رسانه‌های گروهی عصر مدرن مثل رادیو، تلویزیون، سینما و مطبوعات با قدرت اثرگذاری شگفت‌انگیزی انسان‌ها را در خود گرفتار ساخته و اندیشه آنان را به هر سو که بخواهند می‌کشانند. پس رسانه‌ها به سفارش طبقه حاکم، یک فرهنگ قالبی تولید می‌کنند که مطابق با خوشایند نظام سرمایه‌داری باشد، علی‌الخصوص گسترش روزافزون مصرف‌گرایی برای سودآوری هرچه بیشتر. آنگاه این فرهنگ صنعتی را به شکل کالایی مصرفی، روانه بازار جامعه می‌کند. این صنعت فرهنگی از طریق تولیدات خود فردیتی کاذب برای انسان‌ها ایجاد می‌نماید و همگی را به شکل واحد و یکسان و به هنجار تولید می‌کند. لذا زمانی که کارکرد صدا و سیما در جامعه ایران تنها تولید همین سبک فرهنگ و آموزش دادن به مخاطبان است، انتظار دیگری از افراد نمی‌توان داشت. این فرهنگ‌های قالبی؛ فرهنگ درونی انسان را به حاشیه می‌برد و همه افراد جامعه دارای سلایق و رفتارهای ناخواسته مشترکی می‌شوند که به ظاهر در انتخابات و رفتارهای خود آزاد هستند اما در انتخاب‌های از پیش تعیین شده گیر افتاده‌اند. 

همچنین مواردی که در مورد فرهنگ به آن اشاره کردم را می‌توان به این ایده امین معلوف نویسنده کتاب "دنیای بی سامان" نیز ربط داد. معلوف معتقد است در نخستین دهه قرن بیست و یکم دنیا نشانه‌های متعددی از بی‌سامانی را می‌بیند. بی‌سامانی اقتصادی و مالی که دنیا را به ورطه آشوبی با پیامدهای پیش بینی ناپذیر کشانده و خود نشانه‌ای است از اختلال در نظام ارزش‌ها. وی این ایده را مطرح می‌کند که آیا انسان‌ها به آستانه "ناتوانی اخلاقی" رسیده‌اند؟

خب ما در مورد فرهنگ‌های به ارث رسیده صحبت کردیم و می‌توانیم بگوییم که تمدن‌های امروز در حال "فرسوده شدن"، هستند و ما روزانه شاهد این نوع رفتارها و برخوردها در زندگی خود هستیم. در زندگی‌ای که به دوران مدرن معروف است و با خود "نامدنیت‌هایی" خلق کرده و می‌کند و جالب اینجاست که این رفتارهای نامدنی روزانه در حال افزایش است و دنیا را به یک بی‌سامانی سوق می‌دهد. خب مسئله اینجاست که هر فرهنگی در دوران خودش با فرهنگ‌های دیگر رو در رو می‌شود و هر ایده‌ای با ایده‌های دیگر مواجه می‌شود و هر اندیشه‌ای با اندیشه‌ای دیگر نقد می‌شود و یا حتی هر هویتی نیاز دارد خودش را به هر شکلی مطرح کند ولی نیاز است با یک همزیستی هر چند شکننده اما مسالمت‌آمیز به بقای خود ادامه دهد اما آیا این انسان سرگشته امروز، قادر خواهد بود از انحراف جامعه خود و یا حتی "خود خویشتن" به سوی خشونت، اغتشاش، تعصب یا هر ناهنجاری دیگری جلوگیری کند؟

پس مسئله این است که ما در جامعه با مشکل "مدیریت سازماندهی هویتی" میان افراد جامعه مواجه هستیم. این مسئله باعث شده که افراد جامعه‌ای که در کنار هم زیست می‌کنند به "دیگری"‌هایی تبدیل شوند که با یکدیگر بیگانه‌اند. دیگری‌هایی که برای بقا و تدوام حیات خود به هر شکل ممکن رفتار می‌کنند و حتی فرهنگ‌ها و تمدن‌هایی که از گذشته به ارث برده‌اند را نیز نادیده بگیرند و حتی این تمدن‌ها و فرهنگ‌ها دیگر کارآیی لازم را ندارند و ما با یک تمدن و فرهنگ فرسوده شده مواجه شویم که این مسئله انسان را به یک "ناتوانی اخلاقی" سوق می‌دهد. حتی این ناتوانی در رفتارهای روزمره افراد خود را به نمایش می‌گذراد.

 به نظر شما چرا فرهنگ گفتگو در جامعه مدنی ایران شکل نگرفته؟ 

 زیستن در جهان متکثر کنونی که دارای "هویت‌های متنوع فرهنگی" است و تضادهایی که در نوع رفتارهای افراد با مسائل و موارد وجود دارد، امری بسیار عادی است. چون در این سبک از زندگی تضادهای بین افراد آشکار می‌شود و آگاهی‌ها افزایش می‌یابد. یورگن هابرماس می‌گوید: "در نزاع جسم‌ها، انسان‌ها کشته می‌شوند ولی در نزاع اندیشه‌ها، انسان‌ها آگاهی می‌یابند." اما مهم این است که افراد باید فرهنگ نزاع اندیشه‌ها را نیز آموزش‌دیده باشند تا بتوانند به یک آگاهی رسند.

گفت‌وگو و دیالوگ خود دارای آداب و رسومی است که متاسفانه در بین برخی افراد نهادینه نشده و نیز به دلیل عدم گفت‌وگوهای حضوری و چهره به چهره این تضادها و توان‌های بالقوه نهفته در افراد نمایان نمی‌شود و فهم معمولی کنش‌گران اجتماعی به سطح دانش انتقادی ارتقا نمی‌یابد. دانشی که در آن به شناخت از خود و دیگران و روابط با نظام‌ها و ساختارهای کلان را میسر و مهم‌تر از آن به تغییر و ساماندهی مجدد این شناخت‌ها و روابط، کمک کند. جدای از این می‌توان به این مسئله نیز اشاره کرد که برای گفت‌وگو در جامعه کنونی ایران، باید سختی‌های زیادی نیز تحمل کرد. آزادی بیان، فرهنگ نقد، تحمل نظر مخالف و… همچنان رشد نکرده و افراد دارای تحمل بسیار پایینی هستند و اگر شخصی نقد می‌کند، ناخواسته منتظر عواقب و سختی‌های بعد از آن نیز باید باشد. این مورد نه‌تنها در عوام بلکه در سطح نخبگان ما نیز به‌وفور دیده می‌شود. چون سطح ادعاهای فکری و فرهنگی این افراد به نسبت بیشتر از عوام است. هرچند انتظار می‌رود که سطح مواجهه با نقد و تحمل نظر مخالف نیز در بین افراد نخبه بالاتر باشد، اما متاسفانه به دلیل جامعه‌پذیری نادرست، همچنان شاهد رفتارهای بعضا غیرقابل‌باور از این افراد هستیم.

 چه راهکاری برای جامعه‌پذیری فرهنگ عذرخواهی دارید؟

در جامعه ایران ما باید به یک "همبستگی اجتماعی" برسیم. این همبستگی در دستان خانواده‌های مدنی است. چراکه؛ خانواده یکی از نهادهای اصلی در "جامعه مدنی" می‌باشد که نقشی اساسی در ایجاد جامعه‌ای مستحکم دارد. خانواده یکی از انتقال دهنده‌های "گفتمان‌های بینا نسلی" است. خانواده‌های مستحکم با پذیرفتن تساوی‌های موجود در بین دو جنس شکل می‌گیرد و با پذیرش این تساوی‌ها از سوی خانواده‌ها، جامعه‌ای مطلوب ایجاد می‌گردد. در این خانواده مدنی، تمامی اعضا دارای نقش‌هایی مشخص می‌باشند و بر اساس توافقی درون نهادی به ایفای نقش‌های خود می‌پردازند و مفاهیمی از قبیل گفت و گو، آزادی بیان و اندیشه، احترام، استقلال و برابری در بین آن‌ها شکل می‌گیرد. با ایجاد این نوع از نقش‌ها در خانواده‌ای مدنی، بالتبع ارتقای دموکراسی و جامعه‌ی مدنی نیز ایجاد می‌گردد. همچنین فرزندان با شیوه درست رفتارهای اجتماعی آشنا می‌شوند و به آن‌ها آموزش داده می‌شود. 

راهکار دوم "بازگشت به جامعه مدنی" است. در اوایل دهه‌ی ۷۰ شمسی؛ بحث جامعه مدنی در ایران با انتشار مجله گفت و گو و اختصاص دادن بیشترین مطالب آن به این بحث باعث گردید که موضوع "جامعه مدنی" در بین سیاسیون بالا گیرد و این مسئله منجر به پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخابات دوم خرداد شد. پیروزی اصلاح‌طلبان در دوم خرداد، باعث بسط مفهوم "جامعه مدنی" در ایران شد. چند دهه است که بحث در باب جامعه مدنی و نقش آن در حوزه عمومی و محدودیت‌ها و امکانات آن در ایجاد گفتمانی مناسب در گرفته است تا جایی که بحث و گفت و گو درباره  ماهیت و موقعیت جامعه مدنی رفته رفته در ایران به یکی از مباحث فکری در خصوص مفهوم مدرنیته تبدیل شده است. ضروری‌ترین پیش‌نیازی که در خصوص جامعه مدنی در ایران می‌تواند وجود داشته باشد رسیدن به نوعی اجماع ملی و دینی و فرهنگی با توجه به تنوع‌های قومی، زبانی، مذهبی، طبقاتی و…  است که برای رسیدن به این مهم همواره باید نهادها و سازمان‌های غیردولتی تلاش‌هایی را به طور مداوم انجام دهند. 

سومین راهکار استفاده از "منطق دیالوگ" است. هابرماس با به کار بردن واژه "منطق دیالوگ"، تصویر جدیدی از گفت‌وگو در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی ارائه داده است. او از هر چه بخواهد به‌صورت"مونولوگ" با مسائل و مشکلات جهانی مواجه شود فاصله می‌گیرد و بر "زیست جهان گفتمانی" اصرار می‌ورزد. ایده‌ گفت‌وگوی تمدن‌ها؛ مرزی وسیع‌تر از فرهنگ دارد. این ایده، تمامی تمدن‌ها را وا می‌دارد که در صحنه‌ی گفت‌وگو، تمامی فرهنگ‌ها با یکدیگر درآمیزند و به‌جای یک تمدن با چندین فرهنگ، تمامی تمدن‌ها با تمامی فرهنگ‌های متفاوت در کنار یکدیگر قرار گیرند و با استفاده از زبان جهت رسیدن به تفاهم، با یکدیگر دیالوگ و گفت‌وگو کنند. با توجه به تمدنی و فرهنگی بودن نظریه‌ی گفتگوی تمدن‌ها است که ضرورت مطرح کردن مسئله‌ی دیالوگ و گفت‌وگو آشکار می‌شود. لذا جامعه کنونی ایران، می‌طلبد که با نگاهی دوباره به ایده‌ی گفت‌وگوی تمدن‌ها، این گفتمان فرهنگی دیالوگ و گفت‌وگو را در جامعه بسط داد و روابط فرهنگی و هویتی افراد و بالاخص کنشگران در عرصه عمومی را بازنگری کرد. تا از این طریق کنشگران به گفت‌وگو در دنیای واقعی بازگردند و نوع جامعه‌پذیری فرهنگ دیالوگ نیز تغییراتی یابد و به زیست جهان گفتمانی دست‌یافت.

چهارمین راهکار "معاصر بودن" است. یعنی فرد با مسائل زمانه خود درگیر باشد. اتفاقاتی که در حال رخ دادن هستند را به گونه‌ای دیگر ببیند و در مورد آن‌ها سوال کند. انسان معاصر "نابهنگام" است. مسئله این است که کمتر شخصی با مسائل درگیر می‌شود. چون ما به پدیده‌ها "عادت" می‌کنیم و به زندگی در حالت عادی و به شکل عادت می‌پردازیم. انسان معاصر در خیرها و خوبی‌های زندگی به کنکاش می‌پردازد و آن را به چالش می‌گیرد. معاصر؛ همانند دوران خودش نیست. معاصر بودن یعنی "فرصت دیدن زمانه". به طور مثال اگر این عدم فرهنگ عذرخواهی و استعفا یک سیاهی در دوران ماست، انسان معاصر می‌پرسد چه روشنایی‌هایی را می‌توان به واسطه همین سیاهی تصور کرد و آن‌ها را ممکن ساخت؟

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها