شرطهای رقابت سیاسی از زبان سعید حجاریان
مستقل آنلاین/«هر دو استراتژی «سکوت در انتخابات» و «عبور از انتخابات» ما را ضربهپذیر میکند. «عبور از انتخابات» استراتژی دقیقی نیست زیرا حکم به پایان پروژه اصلاحی سیاستمحور میدهد.»
«چند ماه تا انتخابات مجلس یازدهم باقیمانده اما تولید گفتارهای انتخاباتی شدت گرفته است؛ چه از جانب جناحهای سیاسی و چه از جانب حاکمیت. نیمی از بازیگران این فضا حفظ وجود موجود را طلب میکنند و مابقی در راه تغییر میکوشند. اما هر دو رهیافت به انتخابات و مکانیزمهای آن سنجاق شده است. سعید حجاریان هم در این گفتوگو بر پایه همین الگو، ابتدا ابعاد زمین رقابت سیاسی را تعریف کرده و سپس اصولگرایان را به بازی عادلانه دعوت میکند و بعد به سراغ اصلاحات رفته و حدود و ثغور ایده مشارکت مشروط را بسط داده است.
در یک تصویر کلی از وضعیت کشور گرهگاهها و کاستیهایی را میبینیم که شاید مواردی از آنها در فصل انتخابات و نقطه اوج مشارکت سیاسی مرتفع شوند. نیروهای جریان اصلاحات هر یک به کیفیتی تلاش میکنند این فرصت را به وجود بیاورند اما پاسخی درخور نمیشنوند و حتی از سوی نیروی رقیب تخطئه میشوند. رقیبی که به نظر با شرایط شبهرقابتی انس گرفته است...
معتقدم در کلیه ادوار انتخابات نوعی عدم تقارن میان اصلاحطلبان و اصولگرایان وجود داشته است؛ به این نحو که اصولگرایان شورای نگهبان همراهشان بوده است و از ناحیه قدرت حمایت شدهاند. آنها در یک کلام گلخانهای بودهاند اما اصلاحطلبان بهرهای از این حمایتها نبرده و مجبور بودند خارج از گلخانه به حیات ادامه دهند. این مشکل سالیان سال وجود داشته ولی اکنون تشدید شده است. شرایط رقابت سیاسی در ایران شبیه یک مسابقه فوتبال است اما نه در وضعیت متعارف آن. الان شیب زمین به ضرر ماست، داور از جناح مقابل است و تماشاگران متعلق به آنها هستند. بازیکنان اصلی ما را هم اخراج کردهاند و از این گذشته رقیب بازیکنان خود را با دوپینگ به زمین بازی فرستاده است. همان طور که میبینید، مقدمات رقابت فراهم نیست لذا بیراه نیست اگر بپرسیم اساساً چرا باید وارد این میدان شد؟ پس ایده خروج از انتخابات ریشه در این وضعیت دارد. اما من بر خلاف این دیدگاه معتقدم باید اصولگرایان را دموکراتیک کنیم. به بیان روشن، در وضعیت گلخانهای حفرهها و منافذی ایجاد کنند و به مرور، پلاستیک دور و بر گلخانه را کنار بزنند تا هوای تازه به نیروهایشان برسد و زیست طبیعی را آغاز کنند. مولوی میگوید:
اندکاندک خوی کن با نور روز
ور نه خفاشی بمانی بی فروز
یعنی اگر با خورشید مواجه نشوی، به مرور کوری بر تو غلبه میکند. در قرآن هم میخوانیم: «و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا» یعنی هر که در این دنیا کوردل باشد، آخرتش هم این گونه است و گمراهتر خواهد بود. شما انتخابات دوره دهم مجلس را نگاه کنید! با عرض معذرت از نمایندگان تهران، عملاً تیم دستهدوم منسوب به جریان اصلاحات امکان ورود به پارلمان را پیدا کرد. این نیروها دز خفیف اصلاحطلبی بودند اما به هر حال توانستند در تهران اصولگرایان را به ضیق و خناق بیندازند و سی به صفر شکستشان دهند. پس، جریانی که تا این حد گلخانهای است و تاب دز خفیف اصلاحات را هم ندارد، در صورت وجود دز قوی سرنوشتی نامشخص خواهد داشت.
منتقدان جریان اصلاحات معتقدند قدمای این جریان هم تا زمانی از رانت سیاسی بهره گرفتهاند و در جایگاه انتقاد از این وضعیت قرار ندارند.
بله، من منکر نمیشوم و به خاطر هم دارم امام در زمان حیاتش چپها را تأیید کرد و وزن نیروهای سیاسی موجود در انتخابات مجلس سوم را تغییر داد اما ما اساساً باید این رانت را متوقف کنیم. باید توجه داشته باشیم اگر شرایطی به وجود بیاید و مانند کشورهای دموکراتیک پلاستیک گلخانه را بردارند و انتخابات شفاف شود و هیچگونه حمایتی صورت نگیرد، نه تو مانی و نه من! نه اصولگرایی باقی میماند و نه اصلاحطلبی. حال باید از اصولگرایان پرسید آیا میخواهند شرایط گلخانهای را ادامه دهند؟ همان طور که به خاطر دارید، من درباره «حضور مشروط» در انتخابات نکاتی را گفتم. یکی از ابعادش این است که منتظر بمانیم و ببینیم هسته اصولگرایان بنا دارند چگونه انتخاباتی را برگزار کنند. وجه دیگر حضور مشروط، اشتراط با نفس است یعنی باید میان خودمان بر سر کیفیت زمین بازی انتخابات توافق کنیم. این دو شرط پهلو به پهلوی هم هستند. البته شرطهای دیگری هم وجود دارد که لازمه طرح و تحقق آن، تهیه منشور اصلاحطلبی است؛ در این منشور تأکید خواهد شد، وظیفه نماینده اصلاحطلب چیست و افراد باید مفاد این منشور را امضاء کنند و حتی در مجامع رسمی (مانند آن چه خارج از کشور رخ میدهد) تعهد و وابستگیشان را به اصول و مبانی اصلاحطلبی اعلام کنند. حتما کسانی چنین نخواهند کرد و این معیار ماست. کسی که وظایف مطرح شده را نپذیرفت و حاضر نشد پیوند خود را با اصلاحات نشان دهد، نماینده این جریان نخواهد بود.
این منشور چه ابعاد و محتوایی دارد؟
نباید در همان ابتدا شروط ناممکن مطرح کنیم و باید به صورت پلکانی پیش برویم. به عنوان مثال در یک حساب سرانگشتی میبینیم نتایج چندین و چند طرح تحقیق و تفحص در صحن علنی قرائت نشده است. نماینده اصلاحطلب دوره جدید مجلس باید قرائت بیقید و شرط طرحها را در دستور کار بگذارد. همچنین میتوانیم سراغ بودجههای نامربوط برویم و از آنها حسابکشی و عندالزوم قطعشان کنیم ... مرحله بعد بحث نظارت استصوابی است. این بحث برای حاکمیت حیثیتی شده و برای حفظ و تحکیم آن میگویند مصوب مجلس است. پس از نماینده اصلاحطلب مجلس جدید انتظار میرود طرح و تدوین قانون جدید را در دستور کار قرار دهد. این روند، به مرور میتواند انحصار قانونگذاری را به مجلس بازگرداند و آن را در رأس امور قرار دهد. چنین مجلسی میتواند جایگاه نهادی وزارت خارجه، وزارت اطلاعات و... را احیاء کند.
شرط با نیروهای خودی و تعریف برنامه شاید فینفسه کارکرد چندانی نداشته باشد. شما چه کارکردی برای آن مد نظر دارید؟
شاید در کوتاهمدت به بار ننشیند اما چند خاصیت دارد که مهمترین آنها غربالگری و تفکیک نیروهای اصلی و بدلی است. البته نباید به دنبال حذف رفت. به این معنا که خودمان به صورت فعال سراغ افراد میرویم و از آنها برای ثبت نام دعوت میکنیم و مانند دورههای پیش رویکرد منفعلانه پیش نخواهیم گرفت و گزینهها را از میان ثبت نام کردهها انتخاب نخواهیم کرد. تشخیص هم با مردم است که به چه کسی اعتماد کنند. مثلاً افرادی که حرفهای خارج از کادر میزنند، عیارشان مشخص است. اگر این مرحله به درستی طی شود، میشود به سراغ تشکیل «هسته سخت اصلاحات» برویم که پیشتر خصوصیات آن را برشمردهام. همچنین باید اضافه کنم ما اگر صد نفر نماینده به مجلس بفرستیم اما لیدر نداشته باشند، به هر طرفی میلغزند و هزینه ایجاد میکنند. فراکسیون امید به چنین وضعیتی دچار شد لذا میبینیم استراتژی دقیق ندارد و مواضعش ناهمگون و رأیهایش غیر شفاف است اما در مقابل رادیکالهای مجلس مدیر دارند. به خاطر دارم زمانی آقای ناطق نوری در مجلس بود و چنین نقشی برای راستها ایفا میکرد. میگفت اگر دست به عمامهام زدم یعنی رأی منفی بدهید و اگر دستم پایین بود، رأی بدهید. یعنی نظر نمایندگان به رهبر فراکسیونشان بود. ما باید سطح رئیس فراکسیون اصلاحطلبان را بالا ببریم.
اکنون در کنار «مشارکت مشروط» سه استراتژی «حضور بی قید و شرط در انتخابات»، «سکوت در انتخابات» و «خروج از انتخابات» نیز مطرح است. فواید و مضار هر یک از این استراتژیها چیست؟
واضح است، استراتژی حضور بی قید و شرط، مردم و اصلاحطلبان را به کلی از یکدیگر جدا میکند. اکنون مردم به جریانهای سیاسی بیاعتماد هستند و هر نوع لغزش و اشتباه تاکتیکی و استراتژیک به مثابه مرگ یک جریان است. امروز برخی از مردم میگویند شما گفتید به روحانی رأی بدهید تا شرایط بسامان شود اما این طور نشد فلذا دیگر با طناب شما به چاه نمیرویم. پس اگر گفتار انتخاباتی تولید میکنیم باید مبتنی بر تحلیلهای دقیق باشد نه صرفا هراسافکنی و انتخاب بین بد و بدتر و بدترین. استراتژی «سکوت در انتخابات» یا «عبور مقطعی از انتخابات» ما را ضربهپذیر خواهد کرد زیرا ممکن است عدهای حتی در مرکز اصلاحات رأی دهند و این به شکنندگی میانجامد و هسته سخت قدرت قادر است این افتراق را به هر طریق که مایل است، ترجمه کند! از این جهت، شاید عبور مقطعی از انتخابات رویکرد مناسبی باشد اما نیاز به ترویج آن نیست؛ اگر شرایط فراهم نشد، با ذکر دلایل از خیر انتخابات میگذریم، همین! اما «عبور از انتخابات» استراتژی دقیقی نیست زیرا حکم به پایان پروژه اصلاحی سیاستمحور میدهد. در پایان باید گفت خاتمی و هر کسی دیگر باید با وسواس بیشتری استراتژیشان را انتخاب کنند و آبروی خود را خرج هر کس و هر نوع انتخاباتی نکنند تا سرمایه اصلاحات هدر نرود.
ارسال نظر