شاخ اینستاگرام قفل سکوت را شکست

یکی از شاخ‌های اینستاگرام که از شهریور ماه امسال به اتهام قتل در بازداشت به سر می‌برد، سرانجام به جرمش اعتراف کرد و گفت به خاطر وحشت از زندان رجایی‌شهر قفل سکوت به دهان زده بود.

شاخ اینستاگرام قفل سکوت را شکست

ساعت‌۲۲ شامگاه چهارشنبه سوم شهریور امسال شهروندی به مأموران کلانتری‌۱۱۷ جوادیه تهران مرگ مشکوک پسر جوانی را تلفنی خبر داد. با اعلام این خبر تیمی از مأموران به محل حادثه که حوالی پل جوادیه راه آهن بود اعزام و در آنجا با جسد پسری حدوداً ۳۷‌ساله که هیچ مدرک هویتی همراه نداشت روبه‌رو شدند. نخستین بررسی‌ها حکایت از آن داشت لحظاتی قبل پسر ۲۲‌ساله‌ای به نام شهرام که در محل حادثه حضور داشت از اهالی محل درخواست کمک کرده و مدعی شده پسر جوانی که فوت کرده گوشی همراه او را سرقت کرده که هنگام فرار از روی موتورسیکلت همدستش به زمین سقوط کرده و فوت شده است.

بدین ترتیب همزمان بازداشت شهرام به عنوان مظنون حادثه قاضی ساسان غلامی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کردند.

متهم در بازجویی‌ها مدعی شد که اهل شهرستان‌فسا استان فارس است که چند روز قبل برای کار راهی تهران شده‌است تا اینکه ساعتی قبل موتور سیکلتی با دو سرنشین که یکی از آن‌ها پسر فوت شده‌است راه او را سد و تلفن همراه گرانقیمتش را سرقت می‌کنند، اما سارق هنگام فرار از روی موتورسیکلت تعادلش را از دست می‌دهد و روی زمین می‌افتد و فوت می‌کند.

شاخ اینستاگرام

همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی برای شناسایی هویت متهم برای ادامه بازجویی و مشخص شدن درستی ادعایش در اختیار کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی قرار گرفت.

وی این بار در ادعایی گفت که شاخ اینستاگرام است و در توضیح ماجرا گفت: نوزاد بودم که پدر و مادرم مرا در خیابان رها کردند و پس از آن در پرورشگاه بزرگ شدم تا اینکه در هفت‌سالگی خانواده‌ای مرا به فرزندخواندگی قبول کردند. پدر و مادر خوانده‌ام با هم اختلاف داشتند و به همین خاطر مادر خوانده‌ام قهر کرده بود و من همراه پدر خوانده‌ام زندگی می‌کردم که چند ماه قبل ناگهان پدر خوانده‌ام فوت کرد. مادر خوانده‌ام از من به اتهام قتل شکایت کرد و من دستگیر شدم، اما خیلی زود جواب پزشکی قانونی آمد و مشخص شد که بی‌گناهم و آزاد شدم. وی درباره سفر به تهران گفت: من در شهرمان شاخ اینستاگرام هستم و ۱۲‌هزار دنبال‌کننده دارم و همین موضوع باعث شد مدتی قبل با دختر ۲۸‌ساله‌ای به نام شیما که در اینستاگرام دنبال‌کننده من بود، آشنا شوم و برای دیدنش راهی تهران شوم. آن روز شیما خانه یکی از دوستانش حوالی پل جوادیه بود که به آن محل رفتم و با دو سارق روبه‌رو شدم. پسر فوت شده گوشی گرانقیمت مرا سرقت کرد و سوار موتور شد که از پشت پیراهنش را گرفتم و زمین خورد و فوت کرد.

دروغ گفتم

در حالی که متهم هر روز ادعای تازه‌ای مطرح می‌کرد، مأموران پلیس در بررسی دوربین‌های مداربسته محل و تحقیق از اهالی آنجا دریافتند لحظه حادثه هیچ موتور سیکلتی که دو سرنشین داشته باشد از آنجا عبور نکرده‌است. از سوی دیگر مأموران در بررسی‌های فنی موفق نشدند همدست فراری پسر فوت شده را که متهم ادعا می‌کرد شناسایی کنند.

تحقیقات نشان داد متهم با دروغ گویی قصد فریب مأموران را دارد و روز حادثه با هیچ سارقی درگیر نشده‌است. بدین ترتیب متهم برای چندمین بار تحت بازجویی فنی قرار گرفت تا اینکه سرانجام صبح دیروز شهرام مقابل قاضی ساسان غلامی در دادسرای امور جنایی تهران ادعا کرد تمامی اعترافات قبلی‌اش دروغ بوده‌است و پسر جوان را در حادثه‌ای به قتل رسانده‌است. متهم پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی قرار گرفت.

گفتگو با قاتل

شهرام چرا دروغ گفتی؟

واقعیتش از زندان می‌ترسیدم و دوست نداشتم دوباره به اتهام قتل راهی زندان شوم. چون تازه چندماه قبل از زندان آزاد شده‌بودم، چون بی‌گناهی من هم ثابت شده‌بود که در مرگ پدر خوانده‌ام دخالتی نداشته‌ام، اما این بار بی‌گناه نبودم و از اینکه به جرم قتل محاکمه شوم می‌ترسیدم. هر چند که من قصد قتل نداشتم و آدم بدشانسی هستم و همیشه بد می‌آورم.

مقتول را می‌شناختی؟

بله در بازداشتگاه با او آشنا شدم و دو شب با هم در بازداشتگاه کلانتری بودیم.

چرا بازداشتگاه؟

من در شهرمان ۴‌میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از یکی از دوستانم طلب داشتم و هر زمانی درخواست می‌کردم طلبم را پس دهد امروز و فردا می‌کرد تا اینکه تلفن همراهش را گرو گرفتم و قرار شد هر زمانی پولم را پرداخت کند من هم تلفن همراهش را پس دهم. روزی که از شهرستان برای دیدن دختر مورد علاقه‌ام راهی تهران شدم تلفن همراه دوستم همراه من بود. در نزدیکی ترمینال جنوب مأموران کلانتری پسر فوت شده را به اتهام سرقت کتانی دستگیر کرده‌بودند که به من هم مشکوک شدند و در بازرسی بدنی علاوه بر تلفن خودم تلفن همراه دوستم را کشف کردند و احتمال دادند که من سارق هستم و مرا به کلانتری منتقل کردند. در بازجویی‌ها گفتم که تلفن همراه متعلق به دوستم است و به خاطر طلبم گروگرفته‌ام که مأموران هم تحقیق کردند و از دوستم خواستند به تهران بیاید. دوستم به تهران آمد و رضایت داد و تلفنش را گرفت و قرار شد وقتی به شهرمان بروم بدهی‌اش را به من پرداخت کند. آن روز من آزاد شدم و سارق کتانی هم همراه من آزاد شد.

چه شد که او را به قتل رساندی؟

من قصد قتل نداشتم و اتفاقی رخ داد.

حادثه را توضیح بده.

وقتی آزاد شدیم او پیشنهاد داد که با او کار کنم و مدعی شد که داخل زمین‌های اطراف پل جوادیه مبلغ ۱۵‌میلیون تومان پول زیر خاک پنهان کرده و از من خواست همراه او به آنجا برویم و پول را از زیر خاک بیرون بیاوریم. او گفت با این ۱۵‌میلیون‌تومان با هم لوازم خودرو بخریم و بفروشیم که به او اعتماد کردم و راهی آنجا شدیم. در محل دقایقی زمین را کندیم که ناگهان با چاقو به من حمله کرد و به زور مرا آزار داد. من با دستم گلوی او را گرفتم تا از دامش فرار کنم که خفه شد و فوت کرد. خیلی ترسیده بودم که بلافاصله این نقشه به فکرم رسید و از اهالی محل درخواست کمک کردم و مدعی شدم که او همراه مرد موتور سواری تلفن همراهم را سرقت کرده و هنگام فرار از روی موتورسیکلت روی زمین افتاده و فوت کرده‌است.

در این سه‌ماه عذاب وجدان نداشتی؟

عذاب وجدان داشتم. مگر می‌شود کسی را به قتل برسانی و عذاب وجدان نداشته باشی.

چرا اعتراف نمی‌کردی؟

گفتم که از زندان می‌ترسیدم. شنیده بودم که زندان رجایی‌شهر یکی از مخوف‌ترین زندان‌های ایران است که قاتلان و مجرمان خطرناک در آنجا نگهداری می‌شوند. می‌دانستم اگر اعتراف کنم به آن زندان منتقل می‌شوم.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها