چرا از تیم ملی و سرود ملی حمایت نکردند؟
امانالله قرایی مقدم: هر که به ایران حمله کرد، مردم ایران به پیشواز رفتند
قرایی مقدم میگوید: از نظر سابقه تاریخی، مردم ایران به دلیل دیکتاتوری هیچگاه به حکومتها، نگاه از بالا به پایین نداشتند و به عنوان صاحب سرمایه نیز اعتماد نداشتند به همین دلیل هر کسی به ایران حمله کرد به پیشواز آن رفتند. در جنگ قادسیه تسلیم شدند، ما به مغول نامه نوشتیم!
سرویس اجتماعی
فارغ از لید مصاحبه و چارچوبهای روزنامه با لحنی کمی عامتر باید گفت ای کاش چشمها نمیدید، گوشها نمیشنوید و انسان نمیفهمید که پرچم یک کشور استعمارگر خائن به تاریخ ایران پس از پیروزی مقابل تیم ملی ایران برافراشته شود و دعای شکست برای تیم ملی سر داده شود؛ فارغ از یافتن مقصر، این زخم عمیق آنچنان پررنگ و باعث بغض است که باید جای آن را در تاریخ خالی گذاشت ...
در ادامه گفتگو کردیم با امان الله قرایی مقدم، جامعهشناس که در ادامه مشروح آنرا میخوانیم:
تحولات اخیر مبتنی بر اعتراض جامعه نسبت به نظرات رسمی حاکمیت، تا چه حد ناشی از بیاعتمادی است؟
اعتماد یکی از عناصر مهم سرمایه اجتماعی است که سالها قبل توسط جامعه شناسانی از دهه 1920 تا کنون از سوی چهرههای مختلف بررسی شده است و پدیدهای است که در طول زمان شکل میگیرد. از نظر سابقه تاریخی، مردم ایران به دلیل دیکتاتوری (حاکم) هیچگاه به حکومتها، نگاه از بالا به پایین نداشتند و به عنوان صاحب سرمایه نیز اعتماد نداشتند به همین دلیل هر کسی به ایران حمله کرد به پیشواز آن رفتند. در جنگ قادسیه تسلیم شدند، ما به مغول نامه نوشتیم! چون حکومتها در طول تاریخ مردم را دوشیدهاند و با عده قلیلی که ظاهری دو رو و باطنی پلید داشتهاند و دور شاهان جمع میشدند و خدمتگزارانی از بزرگمهر در دوره ساسانی که بر دار زدند تا امیرکبیر که خون او را ریختند.
بنابراین اعتماد یک فرایند دراز مدت است و هیچ سلسله و ساختاری نتوانسته هیچ نوع اعتماد عمودی ایجاد کند. به قول فوکو یاما اعتماد صعودی از بین رفته است چون مردم تجربه کردهاند که هیچ حرفی عملی نشده است.
شاهد شکست تیم ملی در مقابل انگیس بودیم اما در فضای مجازی شاهد خرسندی برخی از شهروندان نسبت به این اتفاق بودیم و فضای سنگینی بر تیم ملی حتی قبل از بازی حاکم بود. ریشه این تحول را در کجا میدانید؟ این رفتارها ناشی از چیست؟
جامعه را چه کسی به دو دسته تقسیم کرد؟سوال اینجاست! بنده و جنابعالی؟ بنده سی سال قبل نوشتم که بیگانگی با فرهنگ ملی از کودکستان آغاز میشود وقتی مدیر مدرسه و معاونی را به عنوان اینکه انقلابی نیست عوض میکنید و یک سری به قول خودتان متعهد را جای آنها میگذارید همین میشود. چه کسی گفت هرکسی ریش دارد باید بر سر کار باشد؟ وقتی این رفتارها را رشد دادند جامعه تبدیل به خودی و غیرخودی شد، لابد هر کسی از سوی حاکمیت برگزیده شود مردم مقابلش جبهه دارند. تیم فوتبال هم همین است که عدهای میگویند ملی نیست و حکومتی است و پیش رئیس جمهور رفته است و پرچم هم قبول ندارند. تیم ملی را هم که ملی نمیدانند وقتی میبازد خوشحال میشوند چون جامعه همدل شده است و از همبستگی مکانیکی قبل که مثل ماشین کار میکردند و از حال هم خبر نداشتند الان همبستگی ارگانیکی شده است. یعنی درد شما را بنده نیز احساس میکنم. درد کرد و بلوچستانی و خراسانی و خوزستانی و ... و این همبستگی و همدلی و همزبانی باعث میشود وقتی کسی در کردستان کشته میشود واکنش سراسری است. مردم دیگر روزمره عادی ندارند، دیگر فوتبال برایشان مهم نیست. بنابراین این کارها نتیجه رفتار کشورداران است.
سال ۸۰ در روزنامه حیات نو نوشتم که در افکار خود خانهتکانی کنید اما کسی گوش نکرد. یا جوانان با پوشش خود فریاد میزنند که سال 82 نوشتم اما گفتند جامعهشناسی علم درستی نیست و خبرنگاری خطرناک است در حالیکه خبرنگار نیروی راهبردی است و جامعه را تغییر میدهد، با یک خبر همه کار میکند.
چرا بخشی از جامعه پرچم را قبول نمیکند، سرود را ملی نمیداند و برای تیم ملی آرزوی شکست میکند؟
در جنگ قادسیه چه کسی در را برای اعراب باز کرد؟ کسانیکه از حکومت ساسانی بیزار بودند! چون به قول نظامی :
پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
کِای ملک آزرم تو کم دیدهام
وز تو همه ساله ستم دیدهام
شحنه مست آمده در کوی من
زد لگدی چند فرا روی من
بیگنه از خانه برونم کشید
موی کشان بر سر کویم کشید
در ستم آباد زبانم نهاد
مهر ستم بر در خانم نهاد
گفت فلان نیمشب ای گوژپشت
بر سر کوی تو فلان را که کُشت
خانه من جست که خونی کجاست
ای شه ازین بیش زبونی کجاست
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند
رطل زنان دخل ولایت برند
پیرهزنان را به جنایت برند
اگر این وضعیت را نمیبینید کورید!
متاسفانه شاهد بودیم حتی عدهای اندک در برخی نقاط با بدست داشتن پرچم انگلیس برای پیروزی این تیم مقابل ایران به شادمانی مشغول بودند؛ به واقع در ذهن این افراد چه میگذرد؟
این تعارضات زمینه داشت از 88 تاکنون و فاصله عمیقتر شده است. مگر نمیبینید که یک زمانی گروهی از مردم هم میگفتند خدایا آمریکا بیاید ما را نجات دهد! چرا مردم باید چنین بیزار شوند که فکر کنند آمریکا نجاتشان میشود و انگلیس دزد و استعمار گر میتواند آنها را نجات دهد و از پرچمش حمایت میکنند.
مثل آن زمان که تصور میکردند اگر اعراب بیابانگرد بیایند آنها را نجات میدهند!
حالا پرچم را هم ملی نمیدانند سرود ملی را نیز قبول نمیکنند و ایدئولوژیک میدانند و میگویند سرود ملی ایران ای مرز پرگهر است ... وقتی شاعر میگوید این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست چون درد میهن دارد.
نکته آخر
مسئله فقط این است که فاصلهای بین جامعه و حکومت افتاده است ... پاینده باد ایران
ارسال نظر