چرا دلمان تنگ میشود؟
علت اینکه در لحظهای مشخص دلتنگ کسی می شویم، این است که در آن لحظه نیاز شدیدی به وجود آن فرد داریم و او می توانست این نیاز را برآورده کند، احساس در دل انسان وجود دارد و دل نسبت به اجزای دیگر حساس تر است.
دلتنگی کلمهای است که اغلب افراد آن را به کار میبرند بدون آنکه معنای دقیق این واژه را بدانند، تا به حال برایتان پیش آمده است که به جای استفاده از کلمه دل از قلب استفاده کنید؟، این واژه ریشه روانشناسی دارد و افراد معنای دقیق آن را نمی دانند.
گاهی افراد پس از پشت سرگذاشتن یک زندگی شکستخورده و ناموفق، دلتنگ رابطه قبل میشوند، برای رفع این دلتنگی راهکارهایی وجود دارد که روند دلتنگی را کاهش میدهد.
نباید فراموش کرد تمام روزهایی که در آن خاطره داشتیم به دلیلی از دست رفتهاند و سیاه شدهاند، شاید در زمان و مکان مناسب به شخصی نرسیدهاید، شاید در مورد فرد حاضر در زندگیتان اشتباه کردهاید و شاید هم خودتان را خوب نشناختهاید، اما دلیل جدایی شما هر چه که هست، باید لابهلای اتفاقاتی که افتاده، به دنبال خودتان بگردید و دلتنگی روزهای رفته را آرام کنید.
یک روانشناس بالینی گفت: زمانی که افراد میگویند دلم برایت تنگ شده است یعنی از عمق وجود یک خلا را تجربه میکنند که این حس با قلب احساس میشود.
فرضی معتقد است به زبان آوردن جملاتی مانند "دلم برایش تنگ شده است و دوست داشتم تمام دنیا را از دست میدادم تا آن عزیز را کنارم داشتم" و یا "دلم برای گذشتههایم تنگ شده برای با او بودن" از فکر کردن نشات می گیرد و نشان دهنده تعبیر و تقسیر ما از موضوعی است که در گذشته با آن رو به رو شدهایم، واژه دل به معنای قلب است اما دل احساسیتر عمل میکند و باعث میشود ما از کلمه دل استفاده کنیم.
فلسفه گفتن دلتنگی چیست؟
فرضی در گفتوگویی در خصوص فلسفه گفتن دلم برات تنگ شده، اظهار کرد: زمانی که یک رابطه عاطفی به سرانجام نمیرسد و افراد شکست عشقی میشوند و یا از عزیزی دور میمانند که نسبت به او تعلق خاطر یا تعلق عاطفی دارند، از جملههایی مانند دلم برایت تنگ شده، دلم برایش پر میزند، دلم برایش یک ذره شده است و یا دلم هوای او را کرده است، استفاده میکنند.
وی ادامه داد: زمانی که میگوییم دلم برایت تنگ شده است یعنی از عمق وجود یک خلا را تجربه میکنم یا با تصویر سازی ذهنی جای خالی آن عزیز را احساس میکنم، خاطراتش را در ذهنم مرور میکنم، در این لحظه دوست داریم این فرد کنارمان باشد و یا احساس تنهایی داریم، بدون آن عزیز زندگی برایمان معنا ندارد، این احساسات در واقع در مغز صورت میگیرد.
این روانشناس بالینی یادآور شد: علت اینکه در لحظهای مشخص دلتنگ کسی می شویم، این است که در آن لحظه نیاز شدیدی به وجود آن فرد داریم و او می توانست این نیاز را برآورده کند، احساس در دل انسان وجود دارد و دل نسبت به اجزای دیگر حساس تر است.
این روانشناس بالینی با بیان اینکه معمولا احساسات خود را تعبیر و تفسیر میکنیم، تشریح کرد: افراد اغلب به خود میگویند چرا بدون آن فرد نمی توانم لذت ببرم، چرا زمان دیر گذر است، دوست داشتم آن عزیز در این شادی با من سهیم باشد، چرا وقتی من همه چیز دارم آن عزیز کنارم نیست و من احساس میکنم هیچ چیزی ندارم و به این صورت ذهن خود را درگیر سوالات میکنند.
فرضی با تاکید بر اینکه درک کردن با تفکر همراه است، عنوان کرد: احساس در لحظه رخ میدهد و درک کردن تنها با تفکر امکان پذیر است، وقتی به زبان میآورم که دلم برایش تنگ شده و دوست داشتم تمام دنیا را از دست می دادم تا آن عزیز را کنارم داشتم، یا همه چیز دارم اما عشقم کنارم نیست، نمیخواهم چیزی داشته باشم تا زمانی که آن عزیز کنارم باشد؛ این حرفهای درونی از فکر کردن نشات میگیرد و نشان دهنده تعبیر و تقسیر از موضوع است که احساس دلتنگی را به وجود میآورد.
چرا از واژه دل به جای قلب استفاده میکنیم؟
این روانشناس بالینی با اشاره به اینکه افراد به دلایل مختلفی از واژه دل به جای قلب استفاده میکنند، خاطر نشان کرد: اغب افراد متوجه نمیشوند چرا به جای اینکه از واژه قلب استفاده کنند، واژه دل را به کار میبرند و یا از واژه دیگری استفاده نمیکنند؛ کلمه قلب در فارسی به دل تعبیر میشود؛ میتوان گفت که حالات روحی نظیر شادی، غم، ترس، اضطراب، تشویق و غیر آن بیشتر از هر عضو دیگری در قلب احساس میشود و انسان قلب را به عنوان عضو مرتبط با این حالات میشناسد.
نوع واکنش افراد برابر انواع هیجانات چگونه است؟
فرضی با بیان اینکه انسان ها 6 هیجان اصلی را در زندگی خود تجربه می کنند، عنوان کرد: این 6 هیجان شامل شادی، خشم، ترس، اندوه، نفرت و تعجب است؛ با تجربه کردن این هیجانات، واکنشهای فیزیولوژیکی در بدن ایجاد میشود، بسته به اینکه چه نوع هیجانی را تجربه میکنیم واکنش بدن ما نسبت به آن هیجان متفاوت است.
وی با تشریح اینکه نوع واکنش افراد در مقابل هیجاناتی که با آن روبه رو می شوند، متفاوت است؛ مطرح کرد: این واکنشها میتواند در افراد کم یا زیاد باشد؛ مثل زمانی که فردی را خیلی دوست داریم با فکر کردن یا دیدن او ضربان قلبمان افزایش پیدا میکند، فشار خون بالا میرود و یا در مقابل گر از چیزی بترسیم ضربان قلب تند میزند و احساس ترس در ما به وجود می آید.
این روانشناس بالینی ادامه داد: در واقع زمانی که از چیزی می ترسیم، عرق سرد روی پیشانی ایجادمیشود یا در داخل معده فعل و انفعالاتی صورت می گیرد، طوری که میگوییم پاهایم سست شده و حتی نمی توانم حرکت کنم یا آب دهانمان خشک میشود، این موارد واکنش های فیزیولوژیکی است که بسته به نوع هیجانات مختلف، آن را تجربه می کنیم.
فرضی با اشاره به اینکه احساساتی که افراد تجربه میکنند با نیم کره راست مغز آنها در ارتباط است، گفت: وقتی حسی را احساس میکنیم، اتفاقاتی در مغز رخ میدهد که دریافت کننده این احساسات است و این فعل و انفعالات ادراک را به همراه دارد؛ زمانی که میگوییم من این حس را درک کردم و یا تفسیری از محیط پیرامون داریم، فرآیند احساس کردن در ما شکل گرفته است.
هیجان چیست؟
وی با اشاره به اینکه واکنشهای فیزیولوژیکی باعث ایجاد احساسات در فرد میشود، اظهار کرد: وقتی واکنشی زود گذر، قطعی و غیر منتظره نسبت به یک موقعیت غیر عادی داریم خود را هیجان زده میبینیم؛ احساس خوشایندی که با حس ناخوشایندی همراه باشد را هیجان میگویند.
چرا دلتنگ میشویم؟
نیاز از عواملی است که انسانها را به انجام کاری ترغیب میکند، دلیل اینکه در لحظهای خاص دلتنگ یک شخص خاص می شویم این است که در آن لحظه احساس نیازی وجود شما را فرا گرفته است، که تنها همان شخص توانایی بر آورده کردن آن را دارد.
احساس دلتنگی شما به دلیل نیازهایتان است؛ اگر بتوانید نیازهایتان را از راه دیگری برآورده کنید، دیگر دلتنگ نمیشوید و یا با آن فرد تماس برقرار نمیکنید.
در حالت غم و اندوه این سینه است که تنگ میشود؛ در این حالت قلب تند میتپد، نبض به سختی میزند؛ قلب منشا حرکات نبض است که باعث می شود انسان احساس دلتنگی کنیم.
برای رفع دلتنگی چه کارهایی انجام دهیم؟
مواجهه با هیجانات و حالتهایی که باعث ایجاد فشارهای ناشی از آسیب های ذهنی، جسمی و روحی بر شخص میشود، ایجاد دلتنگی میکند؛ با وجود اینکه تجارب دلتنگی امری شخصی محسوب میشود اما در همه این تجارب مراحل دلتنگی به ترتیب شامل ضربه اولیه، اندوه، نا امیدی و سرانجام پذیرش آن است که هر شخصی آن را تجربه میکند.
حالات هیجانی و احساسات رنج آور مانند جذرومد دریا بالا پایین میروند، درست در لحظهای که تصور می کنید بر این احساس رنج آور غلبه کردهاید، شنیدن صدایی، حس کردن بویی یا مشاهده تصویری، شما را به آزردگی عاطفی بازمیگرداند؛ این غلیانها و فروکشهای هیجانی معمولا بین 6 ما ه تا 2 سال یا بیشتر ادامه دارد.
مواجهه با واقعیت، ایجاد فقدان میکند؛ پشت سرگذاشتن خاطرات رنج آور، تحمل مجموعهای کامل از هیجانات مربوط به فقدان، انطباق با تغییراتی که به علت فقدان پیش آمده و شرایط زندگی را تغییر داده است، پذیرفتن فقدان و ساماندهی دوباره زندگی از مراحل دلتنگی است که هر شخصی بسته به شرایط خود آن را تجربه می کند.
در حالت ناامیدی شما احساس پوچی میکنید، دلتنگی در برابر فرد محبوبتان ممکن است غیر قابل تحمل باشد و نتوانید گریه خود را کنترل کنید، در آن صورت زندگی خود را پوچ و بی معنا می دانید؛ در برابر احساس ترس ممکن است شما هراس به خود راه بدهید بدون آنکه به علت آن واقف باشید؛ هنگام تجربه احساس خشم، ممکن است غضب شما، خودتان یا فرد محبوب از دست رفته را هدف بگیرد، یا هر فرد دیگری که در اطراف شماست؛ این نوع حس باعث میشود در برابر باورهای معنوی خویش خشمناک شوید.
ممکن است برخی مواقع اضطراب، احساس پریشانی و آشفتگی بدون آنکه علت آن را بدانید، بر شما غلبه کند؛ زمانی که افسرده می شوید خلق، اشتها، خواب، حافظه شما مختل میشود، وقتی درماندگی را حس میکنید که امور زندگی از کنترل شما خارج شده و هیچ کاری از دست شما ساخته نباشد و قادر به کنترل احساسات خود نیستید؛ هنگام تنهایی هیچ کس نمی تواند درد شما را درک کند، تمایل دارید از دیگران و یا به طور کلی از دنیا کناره بگیرید، در مواجهه یا حس اشتیاق به شدت مشتاق دیدار فرد از دست دفته هستید، احساس میکنید با هیچ چیز نمی توانید این فضای خالی را پر کنید.
راه حلهای رفع دلتنگی
- واقعیت را بپذیرید، قبول کنید که رابطه شما تمام شده است و در فرصت دیگری میتوانید شروع تازهای داشته باشید؛ اجازه دهید کدورت ها از بین رود، ممکن است همه افراد در زندگی خود کارهای اشتباهی انجام دهند، نفرتی به طرف مقابل در دل نگه ندارید، اجازه بدهید تا این احساسات منفی از بین بروند و در عوض فرصت عشق در آینده و شادی را در آغوش بگیرید.
- به علاقمندیهایتان بپردازید، فرصتی را برای خود محیا کنید تا بتوانید علاقمندیهایتان را بشناسید؛ ارزشهای شخصی خود را بشناسید، شاید رابطه شما به پایان رسیده باشد اما به این دلیل بازنده محسوب نمیشوید، تمام این مراحل را پشت سر میگذارید، یک لیست از توانمندی های خود تهیه کنید و بر روی آنها تمرکز کنید.
- سعی کنید کارهایی انجام دهید که به شما آرامش میدهد، یک کتاب خوب بخوانید، پیاده روی کنید و یا به سایر سرگرمیهای مورد علاقه تان بپردازید، می توانید به یک موسیقی آرام بخش گوش دهید؛ یاد بگیرید چطور بهترین دوست خود باشید، با عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید، شاید تا امروز با خودتان به تندی و سنگدلانه رفتار می کردید اما سعی کنید از این به بعد با همدردی و دلسوزی کنید.
ارسال نظر