مجید مظفری از جنگ نفتکشها گفت
فیلمهای ملی ساخته شده در کشتی درباره حفظ حریم مرزهای آبی و دفاع از کشور زیاد نیست. اما یکی از بهترین آنها «جنگ نفتکشها» با بازی مجید مظفری و به کارگردانی محمد بزرگنیا است. او از خاطرات و ایجاد حس درونی برای ایفای نقش یک قهرمان میگوید.
در چند روز گذشته که ماجرای نفتکشهای انگلیسی و توقیف آن در صدر اخبار بود، یکبار دیگر مساله دفاع از حریم ایران اسلامی و ایستادگی برای حفظ مرزها و حدود کشور مطرح شد. در میان فیلمهای سینمایی ایرانی کمتر فیلمی درباره نفتکشها و دفاع از حریم کشور ساخته شده است. یکی از این فیلمها، سینمایی بسیار جذاب و خاطرهانگیز «جنگ نفتکشها» ساخته «محمد بزرگنیا» محصول سال 1372 با بازی مجید مظفری است. این فیلم که در دوران جوانی مظفری تولید شده با امکانات محدود آن دوران و در گرمای طاقت فرسای جنوب ساخته شده است. فیلمی بیگ پروداکشن و حماسی که ایستادگی و مبارزه برای سربلندی کشور را نشان میدهد. مصاحبه زیر با مجید مظفری برای ما که آن فیلم را در دوران کودکی و نوجوانی دیدیم و از آن تصور بسیار غرور آفرینی در ذهن خود داریم بسیار جذاب بود.
آقای مظفری از حال و هوای ایفای نقش خود در فیلم بگویید. چه شد که این نقش را قبول کردید در حالی که برای شما به عنوان یکی از ستارههای بازیگری دهه 70 قطعا نقشهای راحتتری هم برای بازی کردن بود.
من به دلایل زیادی این نقش را قبول کردم یکی از این دلایل متن خوب سناریو بود. دوم اینکه این نقش بسیار خوب و تاثیر گذار بود و همینطور کارگردانی و عوامل سازنده و تهیه کننده خود این کار که شرکت نفت بود همه باعث شد تا این نقش را پذیرم و اینکه این فیلم در دورانی روایت میشد که دوران جنگ و ایام سختی بود و خلیج فارس آماج کشورهای زیادی شده بود که به تعبیری میخواستند شاهرگ اقتصادی ایران را بزنند؛ این فیلم حکایت آن دوران بود و از همه مهتر این که کار ملی و میهنی بود و از این جهت دارای اهمیت ویژهای میشد؛ من فکر میکنم که شناخت مردم نسبت به نفتکش و تانکرهای نفتی خیلی کم بود خصوصا در دوران جنگ و ما نگاهمان اکثرا نسبت به این موضوع سطحی بود و اطلاعات ما کافی نبود.
نکته دیگر اینکه دورانی بود که سوخت در کشور خیلی مهم بود، همه جا گازکشی نشده بود و بنزین هم چون ارزان بود مرتب استفاده میشد. برای همین اهمیت و ضرورت این سرمایه ملی باید بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. من خواستم تا با بازی این فیلم بتوانم به نوعی اهمیت آن را هم نشان بدهم.
در همین ایام کشورهایی هم بودند که مانند دزدهای دریایی میآمدند و برای حمل و نقل سوخت که وارد میشدند گرای نیروهای ما و موقعیت مهم سیاسی و اقتصادی را به دشمن میدادند و دشمن هم با بدست آوردن گرای نفتکشها و پایگاهها آنها را میزد. آن وقت شما میدید که ملوانان و عوامل نیروی دریایی ارتش و شرکت نفت که شبانه روز زحمت میکشیدند به دلیل این خیانتها شهید میشدند.
برادر من و برادرزاده های من هم در نیروی دریایی بودند و شناخت خوبی از این موضوع داشتم و زمانی که فیلمنامه را به من دادند فهمیدم که درست همان چیزی است که میخواهم. خودم هم مطالعه زیادی درباره این شخصیت با کمک کارگردان و عوامل کشتی کردم و توانستیم در طی یکسال این فیلم را بسازیم. البته آب و هوا اذیتمان میکرد و کار به همین دلیل طول کشید. تا چند سکانس را میگرفتیم هوا گرم و ادامه کار مشکل میشد. حتی یادم است که مدت زمان 6 ماه هیچ کدام از ما دستمزد نگرفتیم ولی کار را انجام دادیم البته برای شرکت نفت چندان مهم نبود که این کار انجام بشود یا نه ولی برای ما مهم بود که در سینمای ایران چنین فیلم میهنی ساخته شود.
این فیلم نشان داد که پایمردی بچههای «نفتکش» و نیروی دریایی برای حفظ کشور و سرمایه ملی تا چه حد است. بچههایی که خیلی از آنها شهید شدند؛ یاد میکنم از کشتی سانچی و خدمه آن که زحمت کشیدند و شهید شدند و همینجا به خانوادههای آنان تسلیت میگویم. من میدانم که نفتکش چیست و از چه ابهت و سختی و فشار کاری برخوردار است. کافی است که به آن تلنگر و جرقهای بخورد تا چه فاجعهای رخ دهد. ولی در آن کار تمام بچههای نیروی دریایی و هوایی و خود بچههای شرکت نفت مراقب بودند که اتفاقی نیافتد. واقعا ما کمتر رسیدگی و توجه به این قضایا کردیم ولی واقعا آنها در دوران جنگ زحمات بسیاری کشیدند و خیلیهای آنها شهید شدند و در دریا رها شدند.
این نقش به عنوان یک نقش ملی و میهنی دارای چه ویژگیهایی بود؟ چه خصوصیتهایی در یک ناخدای کشتی بزرگ که باید در قاموس یک هوادار میهن باشد وجود دارد؟
این نقش مسئویت خیلی بزرگی روی دوش من گذاشت. یادم است که زمانی که سوار یک یدککش شدیم تا برویم سوار کشتی «دنا» شویم، دیدیم که خود این یدککش چقدر بزرگ است ولی زمانی که رفتیم سوار خود کشتی «دنا» شدیم انگار که یک قوطی کبریت کنار یک جعبه بزرگ ایستاده است. اندازه این کشتی تقریبا معادل سه تا زمین فوتبال بود و من واقعا شوکه شدم و به خودم گفتم که چگونه می توانم نقش یک ناخدا و یا کاپیتان ملی و میهنی کشتی را ایفا کنم و بگویم که من ناخدای این کشتی هستم؟! چرا که همه چیز عظمت خاصی دارد یعنی نه فقط کشتی بلکه آسمان و دریا هم به عظمت محیط پیرامونی تو اضافه میکند و واقعا کار را سختتر کرده است. به خودم گفتم که باید چکار کنم تا بتوانم وسط این کشی بایستم بگویم که کاپیتان این کشتی من هستم؟
از آقای بزرگ نیا خواستم تا در این کشتی 5 روز زندگی کنم تا بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. کاپیتان هندی کشتی هم کمک خیلی خاصی به من نکرد و من بیشتر خودم تلاش کردم تا بتوانم به اطلاعات برسم. من راه میرفتم و سناریو را میخواندم و رسیدم به اینجا که چون این شغل، شغلی هست که بیشتر در خارج از کشور دوره آن را میبینند، بنابراین عوامل خارجی کشتی با فرهنگ و عقاید خاص خودشان هستند و برای همین کمک خاصی به من نکردند ولی من دیدم که باید از درون مثل یک ایرانی واقعی و با حس ملی و میهنی این فیلم را بازی کنم و مخاطبم این را بفهمد که من دارم برای میهنم این نقش را بازی میکنم. چون هم نسل و هم وطن من دارد این بازی را میبیند. سعی میکردم که به این قضایا نزدیک شوم.
به خودم گفتم که چگونه می توانم نقش یک ناخدا و یا کاپیتان ملی و میهنی کشتی را ایفا کنم و بگویم که من ناخدای این کشتی هستم؟!
در این نقش هیچ آرتیست بازی وغلو و شعاری نبود و تمام چیزهایی که در این فیلم برای تک تک شخصیتهای فیلم میافتد خیلی طبیعی و در عین حال غیر قابل باور بود. برای همه عوامل فیلم حتی تا مدیر جلوههای ویژه ما با باور و عشق به میهن و ایران این فیلم را ساختند. برای ساخت آن فیلم خیلی زحمت کشیده شده است. هنوز فرصت نشده تا زحماتی که کشیده شده است را بنشینیم و جلوی دوربین برای مردم بگوییم که برای یک پلان شاید بارها و بارها فیلمبرداری شد.
درباره سکانس خواموش کردن آتش و افتادنتان به دریا بفرمایید. آیا بدل آن لحظه را بازی کرد؟
من در هیچ کدام از کارهایم بدل نداشتم و همه کارها را خودم انجام دادم. ما صبح سکانس پرتاب درون آب را فیلمبرداری کردیم، یکبار مشکل از من بود یکبار مشکل از دوربین و خلاصه چندین بار فیلمبرداری شد ولی نشد دریا هم مد بود. ناهار خوردیم و استراحتی کردیم برای سکانس انفجار ولی دریا جزر شده بود وآب پایین رفته بود، برای همین مجبور شدیم تا برویم و این سکانس را روی کشتیای که به گل نشسته و در جنگ آسیب دیده بود بگیریم. در میان آب دو قطعه آهن مانند شمشیر تیز که برای خود کشتی بود وجود داشت و اگر کمی دقت نمیکردم آهنها در کمرم فرو میرفت و آسیب جدی میدیدم. این نمونهای از کارهای سخت و دشواری بود که در فیلم بچهها کشیدند و خدا را شکر زحمات ما جواب داد و فیلم هم به خوبی دیده شد و هنوز هم که هنوز است دیدنی است.
چرا کم کار تر شدید؟ آیا باز هم اگر پیشنهاد ساخت فیلم جنگ نفتکشهای 2 داده شود بازی میکنید؟
من آمادگی کامل از نظر فیزیکی و روحی دارم که جنگ نفتکشهای دو ساخته شود. هم من و هم آقای بزرگ نیا امادگی را داریم که سانچی و دیگر فیلمهایی که با مضامین نفتکشها است را بسازیم و بازی کنیم تا شهامت بچههای نفتکش را ترسیم کنیم. اگر الان کم کار هستم به این دلیل است کارهایی که به من پیشنهاد میشود کارهای بدی نیست ولی ارتباط برقرار نمیکنم و من را راضی نمیکند. آخرین کاری که کردم نهنگ آبی بود و الان فیلم سینمایی دیگری است که نباید درباره آن صحبت کنم.
در هر حال جنگ نفتکشها یک فیلم بسیار بزرگ و دیدنی برای ترسیم رشادت و پایمردی بچههایی بود که برای دفاع از میهن و حفظ خاک، آب و سرمایه ملی زحمت کشیدند.
ارسال نظر