پاسخ سیدمحمد موسوی خوئینیها به اتهامات در ماجرای اشغال سفارت آمریکا:
نشریات عربستان سعودی مأموریت یافتند من را «آخوند سرخ» معرفی کنند
آیتالله موسوی خوئینیها از موج حملاتی که از دو سو به او میشود سخن گفت: اولین سالی که من با حکم حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به عنوان نماینده ایشان و سرپرست حجاج ایرانی عازم عربستان سعودی شدم نشریات عربستان سعودی مأموریت یافتند من را «آخوند سرخ» معرفی کنند.
آیت الله سید محمد موسوی خویینیها مدتهاست که از سوی دو جبهه براندازان و تندروهای داخلی بخاطر رهبری دانشجویان اشغال کننده سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ مورد انتقاد شدید و بعضا حملات سختی قرار گرفته است تصمیم به پاسخگویی به اتهامات گرفت.
وی در گفتگو با "وب سایت آهنگ راه" به این اتهامات پاسخ گفته است. باهم این گفتگوی تاریخی را میخوانیم:
«وقتی این اقدام یعنی منتسب ساختن من به شوروی کمونیست را در کنار اقدام دیگری میگذارم که از من عنصری وابسته به آمریکا معرفی میکند که در ایران مجری طرحهای آمریکائی بودهام و میبینم این هر دو اقدام از درون یک اردوگاه سیاسی سر میزند میتوانم حدس بزنم که این اردوگاه سیاسی از چه تناقضات وحشتناکی رنج میبرد و میتوانم میزان عدم تعادل این جریان را علیرغم قدرتنمائی ظاهری تخمین بزنم.»
«زندگی من و خانواده من بویژه مرحوم پدرم (که من در میان اهل کسب و تجارت و دارای مکنت کمتر کسی را در حد تقوی و تقیّدات دینی او دیدهام) سال به سال در اسناد و مدارک معتبر ثبت و قابل مشاهده است. سالهای تحصیلاتم در قزوین سپس در قم و نجف و اقامتم در تهران و در تمام این سالها ارتباطاتم با شخصیتهای روحانی و غیرروحانی کشور و تمام فعالیتهایم همه در برابر چشم همگان است.»
«یکی از علتهای پیشنهاد راهاندازی سایت شخصی از ناحیه دوستان پاسخگوئی به اتهامات، دروغپردازیها و ...، در رابطه با اینجانب بوده و تصمیم داشتم به مناسبتی که پیش میآید به این موضوع بپردازم و اکنون شما با طرح مسئله فرصت این کار را فراهم کردید و من با تشکر از شما به آن میپردازم:
شخصی بنام آقای رضا گلپور چندین سال پیش (سال هشتاد و یک) کتابی بنام «شنود اشباح» منتشر کرد، مأموریت این کتاب تخریب چهره جمعی از شخصیّتهای سیاسی، فرهنگی نامدار کشور بود. این کتاب در زمان ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی انتشار یافت که وزیر ارشاد اسلامی آقای مسجد جامعی بود. بخشی از این کتاب در رابطه با زندگی من و خانوادهام بود. منابع مورد استناد این کتاب در این بخش، مجلّات و نشریّات اروپائی و آمریکائی بود. آقای گلپور اولین کسی نیست که از این منابع غربی برای تخریب چهره من استفاده کرده است، نزدیک به سی سال پیش (که نمیدانم آقای گلپور در آن زمان چند ساله بوده است) نشریات عربستان سعودی در سطح وسیع از این نشریات بر ضد من استفاده کردند. اولین سالی که من با حکم حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به عنوان نماینده ایشان و سرپرست حجاج ایرانی عازم عربستان سعودی شدم نشریات عربستان سعودی مأموریت یافتند با استفاده از نشریات غربی من را یک عنصر کمونیست تحت عنوان «آخوند سرخ» معرفی کنند و با این ترفند میخواستند مسلمانانی را که از نقاط مختلف به سرزمین وحی میآمدند نسبت به من بدبین کنند تا در ایام حج به من و برنامههائی که در مکه و مدینه در ایام حج انجام میدادم نزدیک نشوند.
اما تبلیغات نشریات غربی بویژه آمریکا برای تخریب چهره من و معرفی من به عنوان یک روحانی کمونیست از چه زمانی آغاز شد؟
در سیزده آبان هزار وسیصد و پنجاه و هشت وقتی دانشجویان (که من هم در کنار آنان بودم) سفارت سابق آمریکا (لانه جاسوسی) را اشغال کردند یکی از آثار این حرکت دانشجوئی ضربهای بود که به حیثیّت و اعتبار آمریکا در منطقه وارد شد، یکی از اقدامات آمریکا در واکنش به این حرکت ضدآمریکائی این بود که در دنیا بهویژه در منطقه تبلیغ کند که این اقدام از ناحیه مردم ایران نیست بلکه حرکتی است با تحریک اتحاد جماهیر شوروی و توسط یک روحانی وابسته به کا گ ب اجراء شده است و برای این منظور در نشریات نه چندان معتبر خود (در غرب مطبوعات معتبر برخلاف برخی از کشورها بویژه در جهان سوم کمتر به انتشار مطالب دستوری تن میدهند) به تخریب چهره من پرداختند. نوشتند؛ پدر من عضو یک حزب بلشویک بوده است که در ماجرای شورش پیشهوری در آذربایجان کشته شده است! و نوشتند که من تحصیلاتم را در مسکو در دانشگاه پاتریس لومومبا گذراندهام و نوشتند که من با یک عضو کا گ ب در ارتباط بودهام و به خوانندگان خود چنین القاء کردند که حتی رفتن من در سال چهل و پنج و شش به نجف در ارتباطم با آیت الله خمینی بنا به دستور کا گ ب بوده است!
انتشار چنین مطالبی از نشریات آمریکائی بر ضد من نه شگفتآور است و نه برخلاف انتظار من، به هر حال دانشجویان با همکاری من ضربهای بر آمریکا وارد کرده بودند که به قول حضرت امام (ره) هیمنه آمریکا را شکسته بود و چنین عکسالعملی کمترین کاری است که آمریکا انجام داده است. اما سؤال این است که چرا نویسندهای در ایران سی و دو سال پس از این واقعه مأموریت پیدا میکند که مطالب سراسر دروغ نشریات غربی را به صورت کتاب منتشر کند که تمام اسناد و مدارک رسمی و غیررسمی دولتی و غیردولتی سند روشنی است برای اثبات این دروغزنیها و نویسنده کتاب اگر مجبور به انجام این مأموریت نبوده است چرا پیش از انتشار کتاب به من مراجعه نکرده است تا درباره مطالب نشریات غربی به گفتگو بنشیند و توضیحات بنده را در اثبات دروغ بودن این مطالب در آخر این بخش از کتاب خود بیاورد؟ این حداقل کاری بود که این آقای به اصطلاح محقق باید انجام میداد.
این کتاب چنین القاء میکند که مواضع ضد آمریکائی حضرت امام (ره) حداقل بخشی از آن تحت تأثیر اطلاعات و تحلیلهائی بوده است که کا گ ب توسط موسوی خوئینی در اختیار ایشان قرار داده است.
و دوم اینکه ماجرای اشغال لانه جاسوسی با طراحی شوروی سابق انجام شده است که موسوی خوئینی به عنوان نفوذی کا گ ب این طرح را در اختیار دانشجویان قرار داده است و حضرت امام و ملت ایران بدون توجه و بدون اطلاع از پشت پرده، آن را انقلاب دوم نامیدند و از آن بیدریغ حمایت کردند و به این ترتیب روابط ایران و آمریکا را به شدت تیره ساختند.
سوم اینکه موسوی خوئینی با وجود چنین روابط پنهانی با سازمان جاسوسی شوروی سابق همیشه همچنان مورد اعتماد امام و مردم و دیگر مسئولان بوده است و به این ترتیب از طرف امام به نمایندگی در صدا و سیما و نیز به سمت دادستان کل کشور و نیز عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز عضو شورای بازنگری قانون اساسی و نیز نماینده امام و سرپرست حجاج منصوب میشود و از طرف مردم تهران نیز به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب میگردد و با رأی نمایندگان مجلس به عنوان نایب رئیس بر کرسی مدیریت مجلس مینشیند، و پس از حضرت امام به عنوان مشاور سیاسی مقام معظم رهبری و نیزبه عضویّت مجدّد مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب میگردد.
من هنوز درباره نویسنده این کتاب و کسانی که از او حمایت کردهاند و یا به وی مأموریت این کار را دادهاند نتوانستهام به نتیجه برسم که آیا این جماعت هرگز به پیامدهای کار خود نتوانستهاند بیندیشند؟ آیا گروهی در درون خانوده انقلاب میتواند در رقابتهای سیاسی، خود را به چنین ورطه هولناک ضد اخلاقی بیفکند؟ آیا این گروه در رابطه با انقلاب و حفظ آن به چنین درّهای سقوط کردهاند که حاضرند بیتقوائی را در شکستن حرمت و آبروی یک مسلمان تا این حد روش و منش خود قرار دهند؟ اگر در درون خانواده انقلاب گروهی به چنین پرتگاهی رسیدهاند تنها من نباید نگران باشم که همه سرنشینان این کشتی از هرگروه و مشرب سیاسی و در هر مقام و موقعیّتی که هستند باید برای آینده و کشور و انقلاب از رشد چنین گروهی بیمناک و نگران باشند.
من اگر میگویم همه باید از رشد چنین گروهی بیمناک و نگران باشند به این علّت است که اطمینان دارم از گروهی با چنین افکار و مهمتر از آن با چنین جرأت وگستاخی که میتوانند واقعیّتهای روشن و مستند و غیرقابل انکار را تحریف کنند و در جامعه منتشر سازند و هیچگونه شرمی از رسوائی برملا شدن دروغپردازیهای خود نداشته باشند و نیز از هرگونه تعقیبی بخاطر ارتکاب چنین جرمی (که عمومی است و نه جرم شخصی) خود را مصون احساس کنند، هرکاری ساخته است، کاری که هدف آن نه من که به اصطلاح شایع عددی نیستم، بلکه میتواند انقلاب و کشور باشد.
زندگی من و خانواده من بویژه مرحوم پدرم (که من در میان اهل کسب و تجارت و دارای مکنت کمتر کسی را در حد تقوی و تقیّدات دینی او دیدهام) سال به سال در اسناد و مدارک معتبر ثبت و قابل مشاهده است. سالهای تحصیلاتم در قزوین سپس در قم و نجف و اقامتم در تهران و در تمام این سالها ارتباطاتم با شخصیتهای روحانی و غیرروحانی کشور و تمام فعالیتهایم همه در برابر چشم همگان است. وقتی گروهی میتوانند از چنین فردی در کمال بیپروائی و بدون احساس کمترین شرم از آشکار شدن دروغپردازیهایشان عنصری معرفی کنند که به اجمال به آن اشاره کردم، آیا انتظار هر کاری نمیرود؟
من وقتی این اقدام یعنی منتسب ساختن من به شوروی کمونیست را در کنار اقدام دیگری میگذارم که از من عنصری وابسته به آمریکا معرفی میکند که در ایران مجری طرحهای آمریکائی بودهام و میبینم این هردو اقدام از درون یک اردوگاه سیاسی سر میزند میتوانم حدس بزنم که این اردوگاه سیاسی از چه تناقضات وحشتناکی رنج میبرد و میتوانم میزان عدم تعادل این جریان را علیرغم قدرت نمائی ظاهری تخمین بزنم و همین عدم تعادل و تناقضات است که به آن نگرانیها که در بالا به آن اشاره کردم بیشتر دامن میزند.
خوانندگان عزیز شاید باور نکنند که من تا چه حد رنج میبرم از اینکه بخاطر پاسخگوئی به این دروغپردازیها ناگزیرم از خودم بنویسم و بگویم ولی بخاطر حرمت نهادن به کرامت انسان و به خاطر دادن چراغی به دست کسانیکه میخواهند در این فضای تیره و تار، همه سخنان را بشنوند و آنچه را که به نظرشان به حقیقت نزدیک است بپذیرند این جرأت را به خود میدهم که در حد لزوم درباره خودم بگویم و بنویسم. با عرض پوزش و آروزی بخشش.»
عالی بود
حتما باید اینکار میشد
متأسفانه خیلی مختصر توضیح داده آند