سیدمعروف صمدی نماینده ادوار مجلس در گفتگو با مستقل:

قدرت‌گیری طالبان محصول صندوق رای نیست!

معروف صمدی میگوید: باید بپذیریم قدرت‌گیری طالبان نه در دوره کنونی و نه بیست سال قبل، محصول صندوق رای نبوده تا بتوانیم با قاطعیت پایگاه اجتماعی این گروه را ارزیابی کنیم.

قدرت‌گیری طالبان محصول صندوق رای نیست!

سرویس سیاسی:

حوادث افغانستان هر روز پیچیده‌تر و گسترده‌تر می‌شود و به همان نسبت همچنان زنان معترض به طالبان در خیابان‌ها بر آزادی‌های اجتماعی و اشتغال و تحصیل پای می‌فشارند.

با قدرت‌گیری طالبان و سرکوب و کشتار هزاره‌ها و شیعیان و فارسی زبانان در افغانستان، گروه‌های سیاسی و قومیت‌ها و اهل تسنن و تشیع واکنش نشان دادند و جهت‌گیری‌های مختلفی نسبت به این گروه افراطی شنیده شد.

اهل سنت عمدتا در مخالفت با رفتارهای تند و ضدتبلیغی دینی طالبان اعلام موضع کردند، به جز مولوی عبدالحمید که با رویکردی دوستانه‌تر به طالبان نگاه کرد و موجب واکنش‌های منفی نیز شد. به جهت بررسی شرایط روز افغانستان و موضع اهل سنت نسبت به طالبان گفتگو کردیم با سید معروف صمدی فعال سیاسی و نماینده مردم سنندج در مجلس چهارم و پنجم که مشروح آن را می‌خوانیم:

 

مختصری از خودتان و این که متعلق به کدام گروه یا ناحیه از اهل سنت ایران هستید بفرمایید ضمناً درباره سوابق ارتباطات و مناسبات خودتان با اهل سنت مختصری توضیح دهید:

 

من سیدمعروف صمدی هستم از غرب کشور شهر سنندج در استان کردستان. بنده همیشه با هم وطنان خوبم از اقوام و ادیان و مذاهب مختلف ارتباط حسنه‌ای داشته و دارم. با آن‌ها زندگی کرده و می‌کنم، زندگی مسالمت آمیز دوستانه بر پایه روابط انسانی و آموزه‌های دینی، توام با درک و احترام متقابل داریم. سطح ارتباطات من با مذاهب به تناسب حضور در مرکز و یا بعضی مسئولیت‌های اجرایی، تقنینی از اشخاص عادی تا مقامات کشوری و نمایندگان مجلس نسبتا گسترده است و دوستی حسنه با همه دارم. تفاوت انسان‌ها را در رفتار و عملکرد آن‌ها می‌بینم نه در اعتقادات شخصی و دسته‌بندی‌های سیاسی و گروهی آن‌ها. 

 

 ظهور طالبان در افغانستان را با چه دلایل و زمینه‌ای می‌توان توضیحات داد؟ به نظر شما طالبان چند درصد از اهل سنت را نمایندگی می‌کنند؟

 

ظهور و بروز طالبان در افغانستان علل مختلفی دارد. آنچه واضح و مبرهن است این که بپذیریم قدرت‌گیری طالبان نه در دوره کنونی و نه بیست سال قبل، محصول صندوق رای نبوده تا بتوانیم با قاطعیت پایگاه اجتماعی این گروه را ارزیابی کنیم. اما از نگاه تاریخی بعد از سقوط محمد ظاهر شاه در سال ۱۳۵۲ در افغانستان و بی‌ثباتی سیاسی و متعاقب آن اشغال افغانستان از سوی شوروی تا کنون، با نگاهی به احزاب و گروه‌های مسلحی که در برابر شوروی مبارزه کردند درمی‌یابیم همگی احزاب از جمله طالبان، با دیدگاه و ایدئولوژی اسلامی در طیف‌های معتدل و میانه‌رو تا تندرو بوده‌اند. هرچند در آن زمان طرفداران احزاب تندرو در حقیقت بسیار در اقلیت بوده‌اند اما واقعیت این است که به مرور در عمق جامعه نفوذ بیشتری پیدا کردند. چرا که فرزند طبیعی بی‌ثباتی، عدم آموزش، دوسویه‌ی جنگ_ مقاومت و خشونت از لحاظ روانشناسی اجتماعی تولید و ترویج تندروی است. هرچند گمان می‌رود پیشینه تمدنی خاورمیانه‌ای چنان قوی است که هنوز هم هسته‌ها و پایگاه محکم اعتدال را در لایه‌های پنهان و میانی خود به خوبی حفظ کرده و افغانستان هم از این واقعیت مستثنی نیست. در نهایت با توجه به واقعیت‌های موجود نمی‌توان بطور قطعی و صرفا بر اساس قدرت، رای بر جایگاه حداکثری طالبان در میان مردم داد. اما به همان اندازه نمی‌توان جایگاه اجتماعی‌‌شان را در این کشور نادیده گرفت یا کوچک پنداشت. چرا که بر اساس سرشماری ۲۰۱۷ و برآورد سال ۲۰۱۹ بانک جهانی جمعیت افغانستان  ۳۸ میلیون نفر و بر اساس قانون اساسی ملت افغانستان از چهارده قوم تشکیل شده است. قوم پشتون که پایگاه اصلی طالبان است و یکی از بزرگترین اقوام اعلام شده، به لحاظ جمعیت، اکثریت نسبی ندارد. اما به لحاظ فرهنگی و سیاسی و مبارزاتی از حمایت نسبی در بین عامه مردم برخوردار است.

علی‌رغم این پیشینه طالبان محصول  صندوق رای نیست بلکه  قدرت‌گیری طالبان نتیجه کنش و واکنش‌های بین المللی منطقه و معادلات داخلی افغانستان می‌باشد علاوه بر این دلایل دیگر را می‌توان نام برد‌.

 

از جمله:

۱_ غرور ملی جریحه‌دار شده ناشی از حضور بیگانگان و دخالت مستقیم و غیرمستقیم در سرنوشت مردم این کشور 

۲_ روحیه استقلال طلبی مردم افغانستان

 ۳_ مخالفت مردمی با حاکمان ضعیف و ناتوان و دست نشانده بیگانگان

 ۴_ افزایش سطح آگاهی‌های عامه مردم نسبت به حقوقشان و مطالباتشان درخصوص تعارضات فرهنگ عامه با ترویج فرهنگ غربی و غارت منابع و ..  

۵_ اعتراض مردم افغانستان به فساد مالی، اداری و عدم رشد و عدم استقرار امنیت کافی  و عقب‌ماندگی‌شان در طول دوران حاکمیت حکومت‌های مورد حمایت آمریکا

۶_ ناکامی‌های حضور تمام قد غرب خصوصاً ناتو و آمریکا در افغانستان

۷_ تلاش مداوم بیست ساله مردم و طالبان برای بیرون راندن بیگانگان که در این خصوص متحمل هزینه‌های فراوانی شده‌اند.

به نظر می‌رسد با توجه به عوامل مختلف، طالبان اکثریت نسبی از مردم افغانستان را  نمایندگی می‌کند.

چون بر اساس برآوردهای اعلامی،  قوم پشتون در بین اقوامی که در افغانستان ساکن هستند یکی از بیشترین و پرتعدادترین آن‌ها هستند و طالبانی‌ها اکثراً از این طایفه  می‌باشند. 

هرچند این اکثریت حتی با فرض اینکه طالبان در حدود بیست درصد اعضایش را از سایر اقوام افغانی گرفته و نفوذ هم پیدا کرده باشد، در کشوری که حدودا چهارده قوم در آن زندگی می‌کنند که هیچ کدام به ۵۰ درصد نمی‌رسند و مذهب بیش از ۲۵ درصد ساکنان آن شیعه است، قابل تامل و قابل تفسیر است. ضمن اینکه در ارزیابی مشروعیت سیاسی حکومت‌ها بر اساس معیارهای دموکراتیک، حتی صرف اکثریت ۵۰+۱ درصد هم نمی‌تواند به عنوان نمایندگی و مشروعیت مورد پذیرش قرار بگیرد.

به نظر می‌رسد آنچه در تحلیل نهایی باید در نظر داشت این است که؛ اگرچه طالبان محصول صندوق رای و اکثریت قاطع آن‌ نیست اما حمایت بخش مهمی از جامعه افغانستان را با خود دارد. همچنانکه نمی‌توان مخالفان طالبان را یک اقلیت کوچک و ناچیز خواند.  

 

 آیا جامعه اهل سنت ایران یکپارچه حامی به رسمیت شناخته شدن طالبان هستند؟ چه دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه وجود دارد؟

 

جامعه اهل سنت ایران همانند سایر جوامع ایرانی از تکثر و تنوع زیبا و قابل توجهی برخوردار هستند. اگرچه مطالبات آن‌ها در رابطه با جامعه ایران و ساختار قدرت در دایره مذهب مشترک و یکسان می‌باشد اما حتی در این بستر هم روش‌های پیگیری آن لزوماً یکسان نیست. 

 بخشی از آن‌ها؛ خصوصا در شرق ایران به دلیل برخورداری از مرز مشترک و ارتباط و مراودات مستمر فامیلی تحصیلی، اشتغال، شناخت و قرابت خاصی از طالبان و مردم و فرهنگ افغانستان از نزدیک دارند و معتقدند طالبان امروزی با طالبان بیست سال قبل تفاوت زیادی دارند و برای این ادعا استدلال‌های خاص خودشان را مطرح می‌کنند:

از جمله این که می‌فرمایند به محض ورود طالبان به افغانستان عفو  عمومی اعلام کردند و کسانی را مورد بازخواست قرار ندارند.

دوم، طالبان امروزی به دلیل مراودات ۲۰ ساله با فرهنگ و نهاده‌های جامعه جهانی ارتباط برقرار کرده و متاثر شده و تغییرات اساسی در نگرش و رفتار آن‌ها نسبت به مسائل مختلف در مقایسه با ۲۰ سال قبل پیدا کرده‌اند.

سوم: شیوه حکومت‌داری امروز آن‌ها با گذشته متفاوت و به روز شده است و تعامل و ارتباط ایشان با سایر اقوام و مذاهب و ادیان ساکن افغانستان بر مبنای رواداری و احترام متقابل می‌باشد و به همین دلیل از طالبان حمایت می‌کنند و خواهان به رسمیت شناختن آن‌ها توسط جامعه جهانی خصوصاً کشورهای اسلامی هستند.

آن‌ها معتقدند باید با ارتقاء سطح روابط دیپلماتیک، آن‌ها در تثبیت حکومت کمک شوند تا بدین وسیله از ورود افغانستان به چرخه ترور و خشونت مجدد جلوگیری به عمل آید، در غیر این‌صورت اگر تثبیت نشود و آرامش در افغانستان تامین نگردد افغانستان مرکز فعالیت باز تولید جریان‌های تندرو و افراطی خواهد شد که نتیجه آن ایجاد تنش، ناآرامی، جنگ و خشونت خواهد شد که سرایت این موارد به داخل ایران نیز محتمل خواهد بود. 

 دسته دومی از اهل سنت ایران؛ معتقدند نظر به اینکه حکومت طالبان فعلی هنوز نوپا هستند و عملکردی در خصوص حکومتداری در این دوره ندارند نمی‌شود آن‌ها را به صورت دقیق مورد ارزیابی و قضاوت قرارداد. لذا صبر پیشه کرده‌اند و معتقدند در حال حاضر افغانستان و مقایسه دو قشر طالبان را بهتر است به خود افغانستانی‌ها و ساکنان کشورشان واگذار کرد. تا آینده چه پیش آید. 

 بخش سوم؛ همگام با جامعه مدنی و افکار عمومی ایران  با تصوری که از رفتارها و عملکرد گذشته طالبان دارند، به‌ویژه در زمینه حقوق بشر، حقوق بانوان، و آزادی‌های سیاسی و مدنی و حقوق سایر اقوام افغان نگرانی‌های جدی دارند. کما اینکه در کابینه طالبان نه یک عضو غیرطالبانی و نه حتی یک خانم حضور ندارد. محدودیت‌هایی که در زمینه ادامه تحصیل بانوان به‌وجود آوردند، توقیف اشتغال بانوان در بخش‌های مختلف ادارات و اجتماع و همچنین حتی مشکلاتی که در زمینه ارتباطات اجتماعی ایجاد کردند مسائل جدی هستند که البته واقعیت این است هیچ کدام از این تصمیمات نمی‌تواند با نیازهای امروزی سازگار باشد.

لازم به ذکر است که جامعه مدنی معتقد است این مشکلات لایه بسیار سطحی و نوک کوه یخ مشکلاتی است که جامعه افغانستان را از پیشرفت باز می‌دارد. این نحوه اداره جامعه سلامت روانی، اجتماعی و شخصیتی برای آن جامعه به همراه نخواهد داشت.

این نگرش اگر تغییر نکند قطعا در حوزه قوانین حمایت از زنان و خانواده و حقوق شهروندی آثار بسیار خشونت‌ بار و آسیب‌زا را به دنبال خواهد داشت. این بخش جامعه نه تنها طالبان افغانستان بلکه هرگونه طالبانیسم در هر زمان و مکانی را ‌برنمی‌تابند و موافق آن‌ها نیستند و با احزاب و شخصیت‌ها و فعالان سیاسی و مدنی در خصوص نگرش طالبان به ویژه در مورد مباحث حقوق بشر و بانوان و آثار تمدنی و غیره دغدغه‌مند و همگام هستند.

 

چه عواملی می‌تواند موجب تقابل و تضاد میان مسلمین شود؟ و برای کاهش آن چه باید کرد؟

 

از آفات و علل و موجبات تقابل و تضاد بین مسلمین را می‌توان:

عدم شناخت از طرفین و ترویج و بزرگنمایی اختلافات، خودبزرگ‌بینی، به حساب نیاوردن دیگران، خود برتربینی، خود حق‌پنداری، کوچک و تحقیر شمردن دیگران نام برد.

به نظر می‌رسد، ریشه بیشتر این اختلافات به عدم شناخت طرفین از یکدیگر و در نتیجه تصورات اشتباهی بر می‌گردد که نسبت به هم دارند. واقعیت این است که اسلام یک‌ دین واحد با خوانش‌های مختلف است. اما تقریبا از قرن ششم و هفتم که تقابل و صف‌آرایی بین صفویه و عثمانی به‌وجود آمد هر یک از این قدرت‌ها با جعلیات در احادیث و روایات در بدبین کردن مردم خود نسبت به طرف مقابل در حق امت اسلامی مرتکب جفا شدند. این اشتباهات شناختی به دلیل طولانی شدن زمان چنان عمیق شد که روبرو شدن با تصورات اشتباه نهادینه شده عملا نفس‌گیر و سخت شده است. درحالیکه اگر به قرون اولیه اسلام برگردیم تعامل بین علما و بزرگان و حتی خلفا و امامان بقدری وسیع و گسترده بوده که هیچگاه اختلاف رای و نظر در مسائل مختلف باعث تفرقه جامعه اسلامی نشده است. در واقع در همان قرون ششم و هفتم اختلافات سردمداران قدرت به جامعه تزریق و‌ در آن نهادینه شده است. لذا ضروری به نظر می‌رسد تا اولا جامعه اسلامی اختلافات بر سر قدرت را که همیشه و در همه حکومت‌ها بوده به مذهب ربط ندهند. چرا که حتی در آن زمان هم این اختلافات منشاء مذهبی نداشته و چه بسا حتی در درون خود مذهب حاکم هم بوده و این را حتی منابع دست اول شیعه که از نظر صحت تاریخی به زمان وقوع حوادث نزدیکتر و صحیح‌تر بودند تایید می‌کنند. در حالیکه بعدها و بخصوص در دوره حکومت صفوی و عثمانی حتی کذب و افترای بسیاری در این روایات اضافه شده است. همچنین برای جامعه اسلامی اعم از شیعه و‌ سنی بهتر است با مراجعه به همان منابع دست اول مربوط به قرون اولیه که اختلافات بین سران مذاهب محدود به آرا و اجتهاد بود و وارد حوزه‌های اعتقادی نمی‌شدند، در شناخت صحیح یکدیگر به عروه الوثقای اتحاد دست یازند و صلح پایداری را ایجاد کنند. لذا تلاش برای شناخت بیشتر و پذیرش تفاوت‌ها و تلاش جهت تقویت فرهنگ رواداری می‌تواند برای کاهش تنش نقش اصلی ایفا کند.

 

روابط جوامع شیعه و سنی در ایران، عراق و لبنان (لبنان در سال‌های اخیر) تقریباً با کمترین تنش بوده ولی در پاکستان و افغانستان با بیشترین جدال و درگیری، این مسئله را چطور می‌توان تفسیر کرد؟

 

روابط بین عامه مردم در جوامع از ادیان، اقوام و مذاهب مختلف همیشه خوب بوده و اگر تنش‌هایی را در بین آن‌ها شاهد هستیم مسلماً از طرف همه مردم نبوده و نیست. بلکه از زیاده‌خواهی‌ها یا روابط نامناسب چهره‌های سیاسی دولت‌ها و جریان‌های اقتدارگرا، همچنین از طرف گروه‌ها، احزاب، نحله‌های فکری افراطی و تندرو، خود حق پندار  سرچشمه گرفته است.

روابط بین جوامع و ادیان مختلف از دو منبع متاثر می‌شود: سابقه تمدنی و ورواداری، و تجربه حکمرانی و استقرار امنیت و ثبات.

سابقه تمدنی و رواداری افغانستان با ایران مشترک است. اما هر دو کشور افغانستان و پاکستان استقلال یافته از هند تجربه حکمرانی و ایجاد ثبات و امنیت کمتری نسبت به ایران  دارند. هم‌اکنون تنش‌هایی که شاهد هستیم از طرف مردم نیست بلکه زیاده‌خواهی‌ها و موازنه نامناسب نیروهای سیاسی و نحله‌های فکری منشأ اصلی تنش‌هاست و دخالت قدرت‌های خارجی و تفرقه‌چینی‌شان مزید بر علت است.

 

 در ایران متولی ایجاد زندگی مسالمت آمیز و صلح بین ادیان و مذاهب، کدام نهاد یا شخص است؟

 

مهمترین متولی ایجاد زندگی مسالمت‌آمیز و صلح بین ادیان و مذاهب در ایران زمین را قدمت و پشتوانه‌های فرهنگ و تمدن غنی ملت ایران و سطح آگاهی و شعور مردم نسبت به سایر کشورهای همسایه را می‌توان نام برد.

نباید پشتوانه فرهنگی و تمدنی ایران را که در طول تاریخ حافظ تنوع و همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان بوده نادیده گرفت. سطح شعور و آگاهی مردم ایران از این پشتوانه عالی سرچشمه می‌گیرد و همیشه در موقعیت ممتازی نسبت به همسایگان خود بوده است. اینکه ملت و دولت ایران از پیشگامان ایجاد فکر تقریبی بین مذاهب بوده و در تشکیل مجمع جهانی تقریب مذاهب نقش اساسی داشته است حاکی از این پشتوانه عظیم فکری و فرهنگی است. اما در کنار این امر، توجه حاکمیت به رفع تبعیض و توسعه همه جانبه همه مناطق، و بخصوص نظارت خاص نهادهای فرهنگی بر توسعه فرهنگ تقریب و رواداری می‌تواند به تقویت هرچه بیشتر همگرایی و پرهیز از تفرقه کمک کند و به تشدید مبانی اتحاد ملی یاری رساند.

 

 نکته آخر

نکته آخر این که مردم افغانستان با همدیگر مشکلی ندارند و اگر نابسامانی‌ها و گرفتاری‌های امروز را جهانیان شاهد هستند، علت آن ریشه در روابط ناسالم و نامناسب و غیر حکیمانه دولت‌ها و  فِرق افراط‌گرا باید جست‌وجو کرد و اینکه اگر دولت‌ها و مجامع، احزاب و شخصیت‌های فعال سیاسی و مدنی از طالبان برای اداره امور کشور انتظار مشارکت تمام ملت افغانستان را دارند و تشکیل دولت فراگیر را درخواست می‌کنند این انتظار به حقی است. ‌این مهم اگر چه پیشنهاد و درخواست به جا و درستی می‌باشد، اما ابتدا خودشان باید آن را در درون خودشان عملی کنند تا دیگران نیز از آن‌ها یاد بگیرند و شاهد تحقق این خواسته و انتظار به حق باشند.

 ۱آنچه به خود می‌پسندی بر دیگران هم بپسند. 

در پایان به نظر اینجانب به عنوان یک کرد ایرانی مسلمان شافعی مذهب اعلام می‌کنم با در نظر گرفتن مواردی که در بالا اشاره شد، انتظار از جامعه بین الملل این است که جامعه افغانی را برای رسیدن به خواسته‌های برحق‌شان که سال‌های سختی از زمان حضور شوروی سابق تا به امروز متحمل شدند کمک نمایند.

مجددا لازم به یادآوری است که جامعه جهانی خصوصاً کشورهای همسایه افغانستان با رعایت و حفظ استقلال و تمامیت ارضی افغانستان ملت جنگ زده افغانستان را در رسیدن به اهدافشان کمک و یاری نمایند چرا که جامعه افغانستان جامعه تکثرگرا به لحاظ مذهبی، زبانی و قومی می‌باشند و سال‌ها در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشتند و در مقابل دشمنان‌شان همه با هم جنگیده و مقاومت کردند و  همه باهم سختی‌ها را متحمل شدند همه با هم دشمنان را از کشورشان بیرون کردند. شایسته و مستحق تامین حقوق شهروندی و برقراری عدالت و آزادی و برابری و مشارکت در اداره امور کشورشان می‌باشند. بنابراین آن حکومتی می‌تواند در افغانستان موفق باشد که به این نکات توجه کند. حکومتی می‌تواند برای این مردم زجر کشیده ثبات، امنیت آرامش، آزادی و رفاه را به ارمغان بیاورد که به خواست همه ساکنان افغانستان فارغ  از دین مذهب، قومیت، فرهنگ و موقعیت جغرافیایی آن‌ها   بصورت یکسان  توجه و در جهت تحقق آن تلاش نماید. در غیر این صورت هر گونه موفقیت آن‌ها بعید بنظر می‌رسد.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها