یادی از سردار عشق از زبان غلامعلی رجایی؛

شهادت مشتاق تو بود!

در مسجد ولی‌عصر- مسجد خوزستانی‌های مقیم تهران– به تو گفتم کسی را از اولیای خدا می‌شناسم و می‌توانم از او برایت "حرزی" قوی بگیرم تا همراهت باشد و حافظت. "تشکری کردی و انگشترت را نشانم دادی و گفتی نه، ممنونم! یکی دارم که خیلی قوی است."

شهادت مشتاق تو بود!

 

 نمازصبح را که خواندم خبر وصال سرخت را شنیدم! وصالی که سال‌ها منتظر آن بودم و هر بار با حضورت در این طرف و آن طرف دلم می‌لرزید و دعا می‌کردم که خدا تو را به‌سلامت بدارد.

شوکه شدم، ابتدا باورم نشد، فکر کردم از این دست خبرهای ساخته شده در فضای مجازی است، اما دقایقی بعد که دیدم سپاه این خبر را تائید کرد و خبر از رسانه ملی هم منتشر شده باورم شد. باورم شد که بالاخره عروس زیبای شهادت که سال‌ها بی‌تاب وصال تو بود، به آرزویش رسید.

غلامعلی رجایی

شب جمعه‌ای که خدا، خوب‌ترین خوب‌ها را به دیدار خود می‌خواند، تو را به سوی خود برد. اکنون ساعت هفت صبح است چند ساعت پس از عروج سُرخت به ملکوت. آمریکا رسما شهادت تو را بر عهده گرفت تا انتقام شکست‌های پی در پی برنامه‌های خود که توسط داعش و بقیه‌ی عُمالش دنبال می‌شد را از تو و از ملت ایران که تو فرزند برومند آن بودی، بگیرد.

جهان به یاد دارد وقتی مقتدرانه گفتی اعلام می‌کنم تا سه ماه دیگر جهان شاهد شکست کامل داعش در منطقه خواهد بود و با حضورت در ابوکمال سوریه پایان کار داعش را مقتدرانه به جهان اعلام کردی، چه دل‌هایی که شاد نشد و چه عزایی که دشمنان اسلام و بشریت نگرفتند. که دیدند با صرف میلیاردها دلار هزینه و دادن تلفات تیرشان در تجزیه جهان اسلام به دولت‌های کوچک برای راحت بلعیده‌تر شدن به سنگ خورد. آمریکا تو را باعث شکست نقشه‌های خود در این سال‌ها می‌دانست.

آمریکا شیطان بزرگ اگرچه تو را به شهادت رساند اما اکنون و برای سالیان طولانی از خشم مردان مقاومت در تمام دنیا دچار وحشت شد. همین الآن خبرها حاکی از این است که آمریکا سفیر و نیروهای خود را از بغداد به آمریکا فراخوانده است. این طلیعه شکست‌های آتی آمریکاست. چون از این پس آرزوی آرامش را به خواب ببیند.

می‌بینی که مرگ سرخ تو چگونه باعث وحشت آمریکا شده است؟ رفتی و با رفتنت عزتت بیشتر شد. دنیا خواهد دید که در لبنان و سوریه برای تو چه خواهند کرد. جهان منتظر نطق آتشین برادرت سیدحسن نصرالله است و انتقام خون تو توسط برادرانت از ستمکاران گرفته خواهد شد.

سپاهیان و ایرانیان و غیرایرانیان به تو غرور داشتند و اگرچه با رفتنت غرورشان شکست، اما قاسم‌ها برخواهند ساخت واین خلاء را جبران خواهند کرد. خون سرخ تو با خون‌های عراقی‌ها و لبنانی‌ها بر زمین ریخته شد تا از آن در ایران و عراق و لبنان صدها و هزاران قاسم سلیمانی برخیزد!

چه سخاوتمندانه با خود نه نفر را به بهشت حق مهمان کردی. ابومهدی و یاران دیگرت. تردید ندارم تا ایران هست که همیشه هست، به‌عنوان یک شهید سرافراز مزارت دارالشفای آزادگان خواهد شد. از این پس چه میادین و مکان‌هایی که با نام تو زینت خواهند گرفت. کرمان عزیز که جای خود دارد.

تردید ندارم سیدالشهداعلیه السلام از تو به پاس خدماتت به ایران و عراق و لبنان و سوریه و یمن و بحرین قدردانی بسیار خواهد کرد و جهان اسلام در سوگ تو خواهد گریست و دشمنان اسلام شادمان که تو در این عرصه خاک دیگر نیستی تا از طنین گام‌هایت ارکان‌شان به لرزه درآید. تردید ندارم دشمن از کشتن تو پشیمان خواهد شد. دلم برای فرزندان شهیدی می‌لرزد که هر از چند گاهی به آن‌ها سر می‌زدی و آنان را پدرانه و مهربانانه در آغوش می‌کشیدی، حال از آغوشت محروم شدند برای همیشه.

این دنیا دیگر با رفتن تو خیلی جای ماندن نیست. باور کن این را از ته دل می‌گویم. تا خبر را شنیدم یاد خاطره‌ای با توافتادم. سال‌ها قبل که با هم یک ماه در سفر مکه و هم‌اتاقی بودیم و از سوی بعثه نمایندگی رهبری نظارت کاروان‌های حج را دنبال می‌کردیم، روز آخر به من گفتی رجائی، برویم برای وداع با بیت‌الله الحرام. رفتیم و طواف وداع بیت کردیم. وقتی خواستیم برگردیم پشت محوطه چاه زمزم ایستادی و آرام اشک ریختی و با خدایت و با خدای کعبه معظمه حرف‌هایی گفتی که چون با فاصله شاهد این صحنه بودم، نشنیدم. به گمانم بیت‌الله‌الحرام هم دیگر تو را ندید. من اما دلتنگ ندیدن چهره معصوم تو و بارش اشک‌های آرام تو هستم، وقتی از بی‌تابی وصال یاران شهیدت بخصوص احمد کاظمی می‌گفتی با خود می‌گفتم خوشا به حال حاج احمد که حاج قاسم بی‌تاب وصال اوست. اشک‌هایی که اکنون در سرای باقی به لبخند تبدیل شده است.

 تردید ندارم در اولین لحظه شهیدان احمد کاظمی و مهدی باکری و حسین خرازی و همت و صدها شهیدی که در دوران جنگ و همراهی و فرماندهی‌ات به فیض شهادت رسیدند لبخندزنان تو را استقبال کرده‌اند. اکنون یاد پیامی افتادم که توسط یکی از سرداران کرمانی سپاه به تو دادم:

از تو پرسیدم در دورانی که خیلی از فرماندهان جنگ از ترس و یا احتیاط از عتاب‌هایی که ممکن است بشوند دیدار با هاشمی را که فرمانده آن‌ها در جنگ بود ترک گفته‌اند تو که کرمانی هستی چرا سری به ایشان نمی‌زنی؟ اندکی بعد آمدی و با هاشمی نیمه محصور و مظلوم دیدار کردی. بعدها هم که با هاشمی عزیز ذکر خیرت بود به من می‌گفت هر از گاهی با او دیدار می‌کرده‌ای. خیلی‌ها خواستند تو را هزینه بازی‌های بی‌ارزش سیاست در داخل کنند اما هوشمندانه تن به این بازی‌ها ندادی. قاسم، مرگ در رختخواب و با بیماری و حادثه طبیعی برای تو کوچک بود و ظلم به شهادت!

 سال‌ها شهید بودی! این را همه می‌دانند، شهادتِ تو را خیلی‌ها از جمله من انتظار می‌کشیدند. شهادت تو یک امر منتظره بود نه غیرمنتظره، عجیب بود اگر شهید نمی‌شدی تو هر لحظه شهید بودی! مگر این خاطرات با تو مرا رها می‌کنند؟ به من حمله می‌کنند تا بر صفحه کاغذ بیایند و از تو بگویند.

در مسجد ولی‌عصر- مسجد خوزستانی‌های مقیم تهران– به تو گفتم کسی را از اولیای خدا می‌شناسم و می‌توانم از او برایت "حرزی" قوی بگیرم تا همراهت باشد و حافظت. "تشکری کردی و انگشترت را نشانم دادی و گفتی نه، ممنونم! یکی دارم که خیلی قوی است." خبر شهادتت را که شنیدم با خود گفتم شوق وصالت به شهادت چنان زیاد شده بود که "حرزی قوی" که می‌گفتی با خود داری هم، حریف نرفتنت نشد. در مسجد شاهد بودم به لحاظ امنیتی سخت مراقب خودت بودی، سرت را پایین انداخته بودی تا دوربین‌ها تو را به تصویر نکشند و هر از گاهی که چند لحظه سرت را بالا می‌آوردی و تا می‌دیدی دوربین‌ها به دنبال شکار تصویر حضورت در مجلس هستند، فورا به حالت قبل برمی‌گشتی و به من گفتی، رجایی، به این فیلمبردارها بگو از اینجا بروند و از من چیزی ضبط نکنند، آن‌ها را خواستم و پیامت را گفتم که پذیرفتند و از آن نقطه فاصله گرفتند. اکنون که با اشک این کلمات را نه برای تعظیم منزلت تو که برای تسلای دلم که عاشقت بود می‌نویسم، پیام رهبری منتشر شد و در ایران سه روز عزای عمومی اعلام شد. امری که کمتر برای بزرگانی در حد مراجع اتفاق افتاده است.

قاسم، چه عیشی دارند کوچ‌کنندگان از این خاکدان با دیدنت این چند ساعت و از این پس، و چه دل‌هایی که همیشه پس از تو حسینیه ماتم شده و خواهد شد. تردید ندارم چشم ایران در سوگ تو خواهد گریست و در سراسر کشور برای تو بزم ماتم برپا خواهد شد. قاسم جان! اشک امانم نمی‌دهد چه اشک‌هایی که از این پس از دیده‌ها بر تو خواهد بارید. هرچه برایت قرآن می‌خوانم تا بدرقه رفتن سرخت باشد، قلبم آرام نمی‌شود.

در فکر بی‌تابی آن انگشتر و مهر نمازی هستم که دیگر با تو نماز نخواهد خواند. و دست قطع شده‌ای که در عزای حسین بر سینه نخواهد خورد! قاسم! ای مصداق ا‌َتمِ آیت «و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» ای شهید همیشه زنده، شهادت مبارکت باد که لایق آن بودی! چه تشییعی از تو در تهران خواهد شد.

تشییعی به یاد ماندنی و تاریخی از قدردانی مردم نسبت به تو ای جوانمردی که درم و دینار و دلار و درهم نیاندوختی و سال‌ها جان در طبق تقدیم نهاده بودی تا یار از تو بخرد و خرید. به نیکوترین قیمت! به بهای اشک و محبت دل میلیون‌ها مردم. درود بر ملت ایران و مردم کرمان که همچون تو گوهری و گوهرهایی را در دامان خود پرورانده و خواهد پرورد.

قاسم ای مرد بی‌پایان، از این پس تاریخ ایران و اسلام از تو بسیار خواهد گفت. نمی‌دانی با این همه دل چه کردی با ناگهان رفتنت. کاش مزارت در حرم محبوب و مرادت امام، باشد!

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها