فاصلهی 100 درصدی حداقل دستمزد و سبد معیشت! سبد معیشت 9 میلیون تومانیِ ابتدای سال با اعمال تورم 50 درصدی امروز تقریباً 14 میلیون است
با اجرایی نشدن گفتمان سبد معیشت، این گفتمان اهمیت کاربردی خود را لااقل برای جامعهی هدف چند ده میلیونی از دست داد؛ بیش از ۱۴ میلیون کارگر شاغل و حدود ۴ میلیون کارگر بازنشسته و مستمریبگیر از سودبخشی این گفتمان تقریباً ناامید شدهاند؛ آمارها گواه این است که از میانهی دهه نود شمسی تا امروز، هرچند هر سال بیشتر از سال قبل بر پاردایم سبد معیشت در مصاحبهها و اظهارات رسمی تاکید شده، اما در عمل، فاصلهی حداقل دستمزد و سبد معیشت محاسبه شده –حتی سبدی که به طور رسمی و با مشارکت دولتیها و کارفرمایان در نشستهای شورایعالی کار محاسبه میشود- افزایش یافته است؛ این فاصله امروز در نهمین ماه از سال ۱۴۰۱، با در نظر گرفتن تورم حداقلی ۵۰ درصدی دهکهای فرودست –تورمی که مرکز آمار ایران برای آبان اعلام کرده- یک فاصلهی حداقل صد درصدی است.
به گزارش مستقل آنلاین؛ ایلنا نوشت: «عدالت مزدی» یک معنا بیشتر ندارد: هر نیروی کاری – چه کارگر ساده و چه مهندسِ متخصص- باید به اندازهای هر ماه حقوق بگیرد که با آن بتواند شرافتمندانه و با آبرو زندگی کند و در خطر سقوط به زیر خط فقر نباشد؛ این اصلِ بدیهی را نمیتوان با گفتمانسازی زیر سوال برد.
«دستمزد شایسته» مهمترین مطالبهی جمعی نیروی کار است؛ فرقی ندارد در کدام بخش اقتصاد، تحت شمول کدام صندوق بیمهگر و با چه مختصاتی مشغول به کاری، اینکه «چقدر دستمزد ماهانه میگیری» بیشترین اهمیت را دارد.
«مزد شایسته» چیست؟
شکی نیست که فضاسازیِ مزدی در دهههای اخیر به سمت دور شدن از دستمزد شایسته یا همان Decent Wage پیش رفته است؛ آنگونه که سازمان بینالمللی کار در مقاولهنامههای متعدد بنیادین مشخص کرده، دستمزد شایسته دستمزدیست که در عین حفظ کرامت و شان اجتماعی کارگر، با آن بتوان تمام هزینههای معمول و مورد نیاز زندگی را با «آسودگی خیال» برآورده کرد. یک معیار قابل احصا برای دستمزد شایسته، فاصله داشتن دستمزد با خط فقر است به عبارتی دستمزد ماهانه بایستی بالاتر از خط فقر یا Poverty Line بایستد، حداقل ده تا بیست درصد بالاتر.
بر همین اساس است که در قانون کار، مولفهای تحت عنوانِ «حداقل هزینههای زندگی یک خانوار متوسط» گنجانده شده؛ این مفهوم در سالهای اخیر – از میانهی دهه نود شمسی به بعد- در قالبِ پارادایمِ «سبد معیشت خانوارهای کارگری» گفتمانسازی شد و به سطح مذاکرات آمد؛ هرچند کاربرد این گفتمان در مذاکرات مزدی شورایعالی کار بیشتر یک کاربرد صوری و نمایشی بود و هیچ زمان دستمزد به خط فقر یا همان سبد معیشت نرسید چه برسد به اینکه بخواهد به حدود و ثغورِ «دستمزد شایسته» که بایستی حداقل ۱۰ درصد بالاتر از این خط باشد، نزدیک شود.
فاصلهی صد درصدیِ حداقل دستمزد و سبد معیشت
با اجرایی نشدن گفتمان سبد معیشت، این گفتمان اهمیت کاربردی خود را لااقل برای جامعهی هدف چند ده میلیونی از دست داد؛ بیش از ۱۴ میلیون کارگر شاغل و حدود ۴ میلیون کارگر بازنشسته و مستمریبگیر از سودبخشی این گفتمان تقریباً ناامید شدهاند؛ آمارها گواه این است که از میانهی دهه نود شمسی تا امروز، هرچند هر سال بیشتر از سال قبل بر پاردایم سبد معیشت در مصاحبهها و اظهارات رسمی تاکید شده، اما در عمل، فاصلهی حداقل دستمزد و سبد معیشت محاسبه شده –حتی سبدی که به طور رسمی و با مشارکت دولتیها و کارفرمایان در نشستهای شورایعالی کار محاسبه میشود- افزایش یافته است؛ این فاصله امروز در نهمین ماه از سال ۱۴۰۱، با در نظر گرفتن تورم حداقلی ۵۰ درصدی دهکهای فرودست –تورمی که مرکز آمار ایران برای آبان اعلام کرده- یک فاصلهی حداقل صد درصدی است.
سبد معیشت ۹ میلیون تومانیِ ابتدای سال با اعمال تورم ۵۰ درصدی امروز تقریباً ۱۴ میلیون است و حداقل مزد و مستمری که به ۷ میلیون تومان هم نمیرسد، لااقل ۱۰۰ درصد کمتر از این سبد معیشتِ بسیار تقلیلیافته ایستاده است.
گفتمانی دیگر: «مزد بهرهوری»
علیرغم همهی اینها، در تمام سالهای فوقالذکر، از میانهی دههی ۹۰ شمسی تا امروز، یک گفتمان دیگر در لایههای فرادست جامعه به موازات گفتمان سبد معیشت رشد کرده و تسری یافته است: گفتمانِ «مزدِ بهرهوری» یا همان پرداخت مزد و حقوق براساس بهرهوری.
یادمان نرفته که در هر دو لایحهی اصلاحیهی قانون کار که اولی در دولت احمدینژاد و دومی در دولت روحانی به مجالس وقت تقدیم شد، یک بند اصلاحی به ماده ۴۱ قانون کار افزوده شده بود که در آن، تعیین حداقل دستمزد کارگران به میزان بهرهوری آنها گره خورده بود؛ به این معنا که در بند سومِ پیشنهادی، کارفرمایان مخیر شده بودند به کارگران خود براساس معیار بهرهوری دستمزد بدهند. خوشبختانه هیچ کدام از این لوایح در زمان خود به تصویب نرسیدند.
معیارِ پرداخت دستمزد براساس بهرهوری، معیاری ناعادلانه و غیرقابل احصاست که در این فضای بیتشکلی و بیصدایی کارگران، بیشتر از قبل زمینههای استثمارجویی کارفرمایان را فراهم میسازد. وقتی کارگران تشکل ندارند، وقتی بهرهوری معیاری سلیقهای و کاملاً دلبخواه است و وقتی در عرصهی روابط کار ایران، هرچه کار کنی بازهم کارفرما ناراضیست و بهانهای جور میکند که بگویند «تو بهرهور و موثر نیستی»، چرا گفتمانی به نام پرداخت براساس بهرهوری، تولید، تکرار و بازتکرار میشود؟!
بازتولید گفتمانِ «مزد بهرهوری»
دولتهای قبلی تلاش کردند این گفتمان را در بطن لوایح اصلاحی قانون کار بگنجانند که موفق نشدند و حالا دولت میخواهد این گفتمان را در لایحه بودجهی سال آینده جای دهد و ابتدا برای نیروی کار دولتی اجرا نماید تا در مرحلهی بعد، به عنوان ابزار سرکوب مزدی در مذاکرات شورایعالی کار به کار گرفته شود.
پانزدهم آذرماه، خبرکوتاهی در رسانهها منتشر شد، خبری که زیاد توجه جلب نکرد و خیلیها از کنارش گذشتند: «رئیسجمهور تعدادی از اعضای دولت را مامور کرد راهکارهای پرداخت حقوق بر اساس میزان بهرهوری و کیفیت کار و ارائه خدمت را تهیه کنند تا در بودجه سال آینده لحاظ شود.»
وقتی در متون اصلی قانونی، راهکارهای متقن و حقوقی برای افزایش مزد و حقوق وجود دارد (در قانون مدیریت خدمات کشوری، تورم و هزینههای زندگی و در قانون کار، نرخ تورم و بازهم حداقل هزینههای زندگی) چه نیازی به ماموریتِ تعدادی از اعضای دولت است تا بروند راهکارهای جدید برای پرداخت حقوق براساس بهرهوری و کیفیت کار تهیه کنند؟! مگر حقوقدانان مبرز در زمان تدوین قانون کار، معیارهای تعیین دستمزد را مشخص نکردهاند؛ واقعاً چگونه پرداخت مزد براساس بهرهوری، راهی برای رسیدن به عدالت در پرداخت است؟
این گفتمان سالهاست که با انتقاد سنگین کارگران و فعالان صنفی مواجه شده است؛ به گفتهی فرامرز توفیقی (فعال کارگری) مزد بهرهوری همان مزد استثماریست و گزک به دست کارفرمای سودجو میدهد تا هر جور که بخواهد و هر زمان که اراده کند، از حقوق نیروی کار بزند؛ فرقی هم ندارد کارگر یک شرکت کوچک باشی یا یک کارخانه مادر یا حتی یک نهاد دولتی، وقتی مجوز قانونی برای پرداخت براساس بهرهوری صادر شود، فرصتی برای سوءاستفادهی همگان فراهم خواهد شد!
امروز بخش عمدهای از نیروی کار –حتی در همان نهادهای زیرمجموعهی دولت- از همان حداقلهای مزدی مصوب بیبهره هستند؛ نیروهای خدماتی وزارتخانهها، حتی عیدی قانونی نمیگیرند و کارگران کارگاههای کوچکِ زیر پنج یا ده نفر، مزایای مزدی همگانی را دریافت نمیکنند.
محمد یکی از این کارگران است که در یک انبار لوازم خودرو در تهران مشغول به کار است و حتی قرارداد مکتوب ندارد؛ او میگوید: من نه حق اولاد میگیرم نه حق مسکن، سنوات که هیچ، اصلاً سابقه کار ما هیچ جا به حساب نمیآید؛ همین الان کارفرما سه نفر را اخراج کرده و کار شش نفر را بر دوش سه نفر باقیمانده انداخته؛ وای به روزی که بگویند کارفرما مجاز است براساس بهرهوری حقوق بدهد؛ آن روز لابد هیچکدام بهرهور نخواهیم بود و از آن بدتر اینکه حق اعتراض هم نداریم، تا اعتراض کنیم میگویند بفرمایید، چیزی که زیاد است کارگر ساده!
«عدالت در پرداخت» معنای مشخصی دارد
در چنین چیدمان معیوبی، گفتمانهایی مانند مزد بهرهوری و پرداخت براساس کیفیت کار که با هیچ یک از معیارهای شناخته شدهی بینالمللی برای تعیین دستمزد سازگاری و نزدیکی ندارند و فرسنگها با مقاولهنامههای بنیادین سازمان جهانی کار و قانون کار ایران فاصله دارند، اساساً نباید مطرح شوند و به سطح بیایند؛ «عدالت مزدی» یک معنا بیشتر ندارد: هر نیروی کاری – چه کارگر ساده و چه مهندسِ متخصص- باید به اندازهای هر ماه حقوق بگیرد که با آن بتواند شرافتمندانه و با آبرو زندگی کند و در خطر سقوط به زیر خط فقر نباشد؛ این اصلِ بدیهی را نمیتوان با گفتمانسازی زیر سوال برد....
ارسال نظر