چه کسی مقصر است؟
در کشور ما موقعی که اتفاقی میافتد بیشتر تمرکزها بجای اینکه به سمت علت تقصیر و اساس مشکل جلب شود تا تلاشهای سازندهای برای برطرف کردن آن صورت گیرد به سمت مقصر جلب میشود و در پی یافتن تقصیرکار میگردند.
گروه سیاسی مستقلآنلاین/کوروش کشمیری_ عضو حزب اراده ملت ایران
این جمله آشنایی است که هرکداممان از زمان کودکی وقتی مرتکب اشتباهی میشدیم، آشنا یا غیرآشنا، باکنایه یا بیکنایه، باتغیُر یا بیتغیر از ما میپرسیدند؛ غالبا بالحنی که جملات بوی مچگیری نیز میداد و گویی جواب سوال پرواضح بود.
در کشور ما موقعی که اتفاقی میافتد بیشتر تمرکزها بجای اینکه به سمت علت تقصیر و اساس مشکل جلب شود تا تلاشهای سازندهای برای برطرف کردن آن صورت گیرد به سمت مقصر جلب میشود و در پی یافتن تقصیرکار میگردند.
شش سال از دوره ریاست جمهوری «گزینه مقبول» اصلاحطلبان میگذرد؛ درحالی که طی دو دوره گذشته در زمان انتخاب رئیس قوه اجرایی کشور، هربار این طیف سیاسی از گزینههای مطلوب و یا نسبتا مطلوب خود به شکلی تاکتیکی گذشت تا بتواند سهم بیشتری از سبد رای مردم ایران را به خود اختصاص دهد. گفتنی است که طی این شش سال هیچ گونه کادرسازی معقول در مجموعههای تحت نفوذ اصلاحطلبان به وجود نیامد که هیچ؛ بسیاری از جوانان فعال و با انگیزهی حاضر در ستادهای انتخاباتی به دلیل ناکارآمدی و بیبرنامگی اصلاحطلبان متصل به قدرت، دلسرد شدند.
جوانان باسواد و باانگیزهای که طی سالهای بعد هرکدامشان میتوانستند جریانساز باشند و در بدنه جامعه ایجاد تفکر ساختاری کنند، کنار گذاشته شدند و باز هم مثل دهههای قبل یا به خارج از کشور مهاجرت کردند، یا ناامید از فعالیت حزبی و سیاسی پراکنده شدند.
به هر شکل باید بپذیریم تمامیتخواهی و عدم وجود نگاه سیستمی در صاحبان قدرت این توان و سرمایه ارزشمند را از جبهه اصلاحات گرفته و اصلاحطلبان را از بخشی از بدنه پویای خود محروم کرده است.
ظاهرا و در عصر جدید، «شخص» در بهوجود آمدن فضای امروز کشور به تنهایی تاثیرگذار نیست بلکه این تفکر است که میتواند در جوامع عامل هر تغییری باشد.
امروز اولا باید قبول کنیم علاوه بر اینکه در وضعیت ایدهآلی نیستیم؛ با انتظارات خودمان هم فاصله زیادی داریم و ثانیا به جای گشتن به دنبال یک شخص یا اشخاصی به عنوان مقصر، باید به دنبال عوامل ریشهای بهوجود آمدن وضعیت حاضر باشیم.
توانایی تفویض اختیار، مهارت و فرهنگی است که با تمامیتخواهی و اقتدارگرایی ارتباطی ندارد و حتی در تضاد و تناقض با آن میباشد. نگاه تمامیت خواهانه، نگرشی است که با فلسفه وجودی اصلاحطلبی نیز در تعارض جدی است. اگر در گام اول شش سال پیش سران جبهه اصلاحات به این نتیجه استراتژیک رسیدند که شخص آقای روحانی میتواند با شانس بالاتر و نگاهی اعتدالگرایانه، منافع ملی را بیش از دیگران تامین کند؛ و حاضر شدند به نفع گزینهای مقبول گزینههای مطلوب خود را کنار بگذارند؛ نمیتوان یک طرفه گفت مرتکب اشتباه شدهاند. غیرمنصفانه است بدون درنظر گرفتن فضای غیرقابل تنفس سالهای پس از ۸۸ سران اصلاحات را مقصر بخوانیم. هنگام رای دادن، هرکس که از حداقل درک سیاسی-تاریخی برخوردار بود میدانست آقای روحانی نه اصلاحطلب بوده و نه مانند برخی ادعای اصلاحطلبی داشته است. لذا با رای دادن به او نباید انتظاری که از فردی چون آقای خاتمی داریم از ایشان میداشتیم.
اما در گام دوم که باید با ارائه طرح و برنامه و گفتمان، فضای مدیریتی کشور به سمت اصلاح میرفت این امر محقق نشد، چرا که بسیاری از ما اصولا، مطالبه کردن به کمک گفتمان و مذاکره را بلد نیستیم و یا شاید هشت سال محرومیت اصلاحطلبان از پستهای مدیریتی، بسیاری از آنها را چنان شیفته قدرت کرده بود که خدمت به مردم و ماهیت و فلسفه بهوجود آمدن اصلاحات را به کلی از یاد برده بودند.
در عین حال به جای گفتمان و رایزنیهای سیستماتیک، نوعی از لابی و رانتخواهی که رنگ معامله و بده بستان دارد، در بین مدیران مدعی اصلاحطلبی به وفور دیده شده که متاسفانه اعتماد مردمی در ارتباط با اصلاحات را دچار چالش کرد.
بهواسطه درست برداشته نشدن گام دوم گامهای بعدی یا برداشته نشد و یا ما را از اهداف اصلیمان دورتر کرد. و بزرگترین خسرانی که دیدیم کاهش سرمایه اجتماعی اصلاحات بود که اندک اندک رنگ باخت و پایگاه مردمی اصلاحات در گوشه و کنار کشور کاهش یافت.
اما هنوز دیر نشده، اگر مدیرانی هستند که جرات دارند خود را اصلاحطلب بدانند بدون سیاسیکاری و مطالبات غیرقانونی از حضور جوانان متخصص و توانمند و نسل جدید استقبال کنند. بوجود آمدن جریان نئورفرمیسم یا نواصلاحطلبی از الزامات زنده نگه داشتن اصلاحات است که تنها با میدان دادن به جوانها محقق میشود.
اگر تغییری در پیش باشد منحصرا به دست جوانان خواهد بود نه سالخوردگان و چسبیدگان به صندلیهای سیاسی و مدیریتی.
ارسال نظر