یدالله اسلامی دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار در گفتگو با مستقل:
مقابل مردم تسلیم شویم نه بیگانگان!
به جهت بررسی بیشتر شرایط روز اصلاحطلبان گفتگو کردیم با دکتر یدالله اسلامی فعال سیاسی اصلاحطلب و دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار که مشروح آن را میخوانیم:
برخی از اصلاحطلبان معتقدند ردصلاحیت آنها موجب کاهش مشارکت در انتخابات شده است، آیا این تحلیل درست است یا مردم از دستهبندیهای مرسوم سیاسی عبور کردهاند؟
بهنظر میرسد پاسخ پیچیدگیهای جامعه به این سادگی نیست. قرار بوده بر اساس قانون اساسی مردم حق تعیین سرنوشت داشته باشند و بتوانند نمایندگان خودشان را به صورت یک مرحلهای انتخاب کنند و به مجلس بفرستند و کسی که مورد قبول آنهاست را برای اداره کشور به ریاست جمهور برگزینند، اما این قرارها در طول گذر زمان دچار آسیب شده است و بخشهای انتخابی جمهوری اسلامی دچار چالشهای بسیار سنگین شدهاند. از ورود غیرقانونی نظارت استصوابی که مردم را دچار مشکل کرد، از دخالتهای نهادهای گوناگون در انتخابات عملا جامعه فاقد قدرتِ انتخاب شده است و بهنظر میرسد کاستی بزرگیست که مجلس دیگر نمیتواند برآیند نظرات عموم مردم و جامعه باشد و فقط کسانی را نمایندگی میکند که توانستهاند از دایره تنگ نظارت استصوابی گذر کنند که مشکل بزرگیست. اینکه در این گذر چه آسیبی به منافع ملی وارد میشود شاید چندان مورد توجه قدرت و حاکمیت نبوده است.
به همین دلیل مردم دچار بیمیلی برای مشارکت شدهاند یعنی دیدهاند مشارکتشان تاثیری در تغییر سیاسی کشور ایجاد نمیکند. مردم به این نتیجه رسیدهاند دولت غیرپاسخگو، قدرت جامعه را دچار مشکل کرده است. دولت نیز اختیار ندارد و مجلسی برگزیده میشود که نمایندگی اکثریت ملت را نمیکند و طبیعیست جامعه دچار چالش فکری میشود و به این نتیجه میرسد که عطایش را به لقایش ببخشد. این مشکل اصلی است. اگر فرض کنید اصلاحطلبان و اصولگرایان هم در صحنه باشند فکر کردید اصولگرایان دارای قدرت هستند؟ رئیس جمهور اصولگرا هم در چارچوبهای تعریف شده قرار میگیرد و نهادهای متعدد در کار آنها اثر میگذرند اما چون اصولگراها پذیرفتهاند مناسب با ساخت قدرت حرکت کنند در این زمینه مشکل کمتری دارند.
با این وجود با انتخابات چه باید کرد؟
یکی از مشکلاتی که وجود دارد توجه کمتر به منافع ملی و تاکید و منافع شخصی است. حاکمیت باید مشارکت عمومی در تعیین سرنوشت سیاسی را به رسمیت بشناسد و ابزار اجرایی آن را فراهم کند تا جامعه احساس کند میتواند نمایندگان خودش را در حوزههای قدرت داشته باشد. این از یک انتخابات کوچک در روستا تا ریاست جمهوری ادامه میآید اما خواست عمومی ملاک نیست.
روشن بگویم. آقای سیدحسن خمینی خدمت رهبری میروند و ایشان با کاندیداتوری ایشان مخالفت میکنند و موضوع باز نشده بسته میشود.
فرض کنید مردم میگفتند ما میخواهیم حسن خمینی رئیس جمهور شود، آیا امکانپذیر است؟بدون خواست رهبری و قدرت امکان حضور فراهم نیست. آقای حسن خمینی در بحثهای حوزوی دارای دانش و توان است اما در مجلس خبرگان هم ردصلاحیت میشود. هاشمی هم ردصلاحیت میشود. وقتی خواست قدرت نباشد امکان حضور در قدرت وجود ندارد. فعالیت حزبی برای این است که افراد صحبت کنند و نقد رهبران سیاسی صورت گیرد اما به طور طبیعی هر کس وارد این صحنه شود ردصلاحیت میشود.
هیئتهای اجرایی چرا شکل میگیرند؟ هیئتهای اجرایی در قانون به این خاطر شکل میگیرند که مردم را نمایندگی کنند تا مردم بتوانند در انتخابات مشارکت کنند. هیئتهای اجرایی نمایندگان مردماند اما هیئتهای اجرایی باید تایید هیئت نظارت را داشته باشند و عملا نقض غرض صورت میگیرد. در دورههای مختلف این هیئتها را ببینید، کجا اثری از این میبینید؟ کی میگوید هیئت نظارت باید هیئت اجرایی را تعیین کند. اینجا دیگر بحث اصلاحطلبان و اصولگرایان نیست. وقتی قانون تصویب میشود نباید با نگاههای قومی و قبیلهای نوشته شود اما اینجا منافع ملی قربانی میشود؛ اگرچه این کار سودهای کوتاه مدتی نصیب بخشهایی از قدرت میکند ولی در نهایت گسستهای اجتماعی و فاصله بین دولت و ملت و جدا شدن حاکمیت از جامعه را پدید میآورد.
آیا در صورت شکست در انتخابات اصلاحطلبان دچار انشعاب میشوند؟
مفهوم شکست برای اصلاحطلبان صرف نظر از اینکه در انتخابات حضور داشته یا نداشته باشند محلی از اعراب ندارد. الان دو ماه تا روز انتخابات بیشتر زمان نداریم و هیچ نامزد مشخصی در دو طیف سیاسی مشخص نیست. اما اصولگرایان معتقدند میتوانند نامزد خود را از شورای نگهبان گذر دهند اما اصلاحطلبان چنین قدرتی ندارند و نامزد شاخصی نیز تا به حال پا به میدان نگذاشته است و نمیشود ادعا کرد شکستی وجود دارد وقتی نامزدی وجود ندارد.اساسا مفهوم شکست در این جا کاربرد ندارد چه نامزد داشته باشیم یا نداشته باشیم نشان یک هیجان اجتماعی است و بنظر میرسد از این موضوع باید بگذریم. جریان اصلاحات یک جریانیست که طیفهای گوناگون سیاسی-اجتماعی- فرهنگی را نمایندگی میکند و به همین دلیل گروههای زیادی ادعای اصلاحطلبی دارند و طبع اصلاحطلبی در افراد یکسان نیست. اینکه جریان اصلاحطلبان به صورت جبههای عمل میکنند در نتیجه همین است اگر ساختار درستی وجود دارد باید نظام حکمی حاکمیت داشت. من معتقدم به هر حال باید به مرحلهای رسید که دیدگاههای متفاوت به سمت هماهنگی بیشتر و برنامههای مشترک حرکت کرد.
این تصور وجود دارد عملکرد اصلاحطلبان و رفتار آنها انحصارگرایانه است و حتی در دوران آقای خاتمی فقط روزنامهها و احزاب اصلاحطلب حق فعالیت داشتند و اصلاحطلبان برای تفکرات دیگر میدانی قائل نشدند. شما این انحصارطلبی را قبول دارید؟
جامعهای که پراکنده و سازمان یافته نیست و هر کسی خودش را برتر از دیگران معرفی میکند نمیشود از آن انتظار عجیبی داشت. البته اینکه در دوران اصلاحات بخشهایی از جامعه متاثر از شرایط اجتماعی در صحنه حضور نداشتند واقعیت است اما در هر حال فضایی برای تشکلهای گوناگون و سازماندهی اجتماعی و رونق روزنامهها، رشد نهادهای مدنی و رشد اقتصادی و.. رخ داده است و با توجه به کاستیهای موجود دوره خوبی بود. در مجلس ششم که برآمده از جریان اصلاحات بود افرادی که در میدان سیاست نبودند جای مناسبی داشتند. اما اصلاحطلبان جسارت این را نداشتند که خودشان را نماینده یک طبقه اجتماعی مشخص معرفی کنند. به طور طبیعی اصلاحطلبان طبقه متوسط را رهبری میکردند اما جسارت نداشتند این مسئله را اعلام کنند که یکی از کاستیها همین است که در ساختار سیاسی خودش را به صورت روشن نشان داده است.
این دیدگاه وجود دارد که اصلاحطلبان وقتی مردم در آبان ۹۸ و یا در شرایط مشابه در خیابان بودند هیچ عکس العملی نشان ندادند آیا قبول دارید اصلاحطلبان از جامعه فاصله گرفتهاند؟
بهطور طبیعی کاستیهای اصلاحطلبان از جمله واکنش درست نشان ندادن در حادثه خونین آبان حتما وجود دارد و به نظر میرسد دوستان اصلاحطلب کاستیهای بسیار جدی در رفتارهایشان داشتهاند. طبیعیست که مردم این کاستیها را میبینند و در نگرانیهای مردم به صورت روشن این مسئله بروز دارد. هر گروه سیاسی و هر حزب سیاسی باید راجع به ریز و درشت کشور صحبت کند. وقتی هواپیما را سرنگون میکنند حتما باید واکنش نشان دهند وقتی هرکسی از حق تعیین سرنوشت محروم میشود باید واکنش نشان دهند. نباید اینطور باشد که اگر کسی از ما نبود و در حق او ظلم شد سکوت کنیم حتی اگر احمدی نژاد هم بهصورت غیرقانونی ردصلاحیت شود اصلاحطلبان نباید سکوت کنند. اگر روزنامه کیهان بهصورت غیرقانونی بسته شود اصلاحطلبان باید واکنش نشان دهند. اینجا مسئله رویه و روش است اگر قرار باشد ردصلاحیت کردن، انحلال احزاب و بستن روزنامهها با خواست و اراده فردی باشد جامعه به سمت توسعه سیاسی پیش نخواهد رفت اگر به هر گروهی زور گفته شود نباید اجازه دهیم به آنها ظلم شود که این خواست اصلاحطلبانه است. اگر یک حزب در مقاطعی از حقوق مردم پشتیبانی نکند در مقاطعی که به مردم نیاز دارد جامعه به او میگوید فقط رای ما را میخواهی؟ همانطور که راجع به صدا و سیما میگویند در زمان انتخابات رفتارش آسانتر میشود اما بعد از انتخابات به رویه پیشین برمیگردد.
از اول انقلاب تا الان ردصلاحیتهای معروفی داشتیم، از بازرگان و ابراهیم یزدی تا حزب توده؛ بهنظر شما نباید آن زمان نسبت به رد صلاحیتها فارغ از افراد اعتراض میشد؟ یا چون از شما نبودند سکوت کردید؟
وقتی تو سر خود ما میزنند فریاد میزنیم، وقتی آقای بازرگان ردصلاحیت میشد یعنی زمینه ردصلاحیت در کشور فراهم میشد. من نامهای در سال ۷۴ در نشریه عصر ما به آقای هاشمی نوشتم و به او گفتم این شتر ردصلاحیت در خانه شما هم خواهد خوابید و آن روز فریادرسی ندارید و بعدا آقای هاشمی هم ردصلاحیت شد. وقتی ضعیفترین عضو جامعه دچار آسیب قرار میگیرد و از او دفاع نکنیم روزی بزرگترین نیروی شما نیز تحت ظلم قرار میگیرد. آن زمان که لازم بوده است اصلاحطلبان از حقوق مردم دفاع نکردهاند. اما بعضی وقتها دوستان اصلاحطلب که امروز موضع روشنی دارند از سوی برخی مورد هجوم قرار میگیرند که شما در دهههای گذشته چرا این حرف را نزدید؟
اگر یک فرد در بازه زمانی تاریخی توان یا درک روشن نداشته است آیا بهتر این است که بگوییم دیگر حرف نزن یا با درک روشنتر و آگاهی بیشتر و در گذ رزمان دفاع کند؟ وقتی خانم فائزه هاشمی اظهار نظر میکند تجربه سیاست ورزی پدرش را مقابلش قرار میدهند اما چه اشکالی دارد؟ ایشان امروز به این تحلیل رسیدهاند. اگر هر کسی که امروز اظهار نظر میکند بگوییم نباید در گذشته خطای سیاسی داشته باشد که، هیچکس در صحنه نمیماند هر چند تاریخ را باید به یاد داشته باشیم.
نکته آخر
راه ما آگاهی و آزادی بخشی است. اصلاحات نیاز ضروری جامعه است.
اصلاحات در اصلاحطلبان خلاصه نمیشود. حاکمیت باید مسیر اصلاح کشور را و تغییرات اساسی برای رسیدن به حقوق مردم را فراهم کند تا از آسیبهای جدی جلوگیری شود.
بزرگترین سد دفاعی کشور در برابر هر بیگانهای ملت ایرانند و همبستگی ملی میتواند آسیبها را کنترل کند. قدرت دفاعی کشور در توان ملی خلاصه میشود و نمیتوان بر سلاح تکیه کرد.
حاکمیت باید راه پیوستگی خودش به مردم و همبستگی ملی را هموار کند و به آراء همگانی باور داشته باشد و زمینه تحقق آن را فراهم کند و با واگذاری برخی امتیازات به مردم زمینه گذار از شرایط فعلی را فراهم کند. تسلیم به رای ملت پایدارتر از تسلیم برابر بیگانگان است. برای اینکه در برابر بیگانگان تسلیم نشویم باید مقابل مردم تسلیم شویم.
ارسال نظر