افشین علا "امید" را تنها چاره می داند
مرحومهاشمی در سخت ترین شرایط هم ناامید نشد
افشین علا شاعر و فعال سیاسی میگوید چه فرقی بین انتخابات این دوره و دوره قبلی وجود دارد؟ چرا قبلا فهرست ناشناس ها عزیز بود ولی حالا به لیست ناشناس ها رای نمیدهیم؟ نخبگان باید به یاد مردم بیاورند که جز امید چاره ای نداریم.
با آنکه به دلیل رد صلاحیتهای گسترده نامزدهای جناح اصلاحات برخی از نیروهای اصلاحطلب تصمیم به عدم ارایه لیست انتخاباتی در کلان شهرها و بخصوص پایتخت گرفتند؛ اما برخی دیگر از اصلاح طلبان معتقدند که نباید عرصه را برای تندروها خالی کنیم و باید با قدرت در انتخابات پیش رو شرکت کنیم، زیرا بازگشت به قدرت از این پس بسیار سخت و غیرممکن بنظر میرسد. یکی از این فعالان افشین اعلا شاعر و فعال سیاسی اصلاحطلب است که صلاحیتش برای حضور در انتخابات تایید شده. به همین بهانه گفتگویی با ایشان داشتهایم:
چرا در این برهه از زمان تصمیم گرفتید که نمایندگی مجلس را برای خدمت به مردم انتخاب کنید؟
این پرسشی است که همیشه در معرض آن بودهام. خیلی از آنها که مرا میشناسند و لطف هم دارند، از آنجا که ورود به عرصههای اجرایی و سیاسی را دون شأن اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات میدانند، بر من خرده میگیرند. بعضی از کسانی هم که مرا نمیشناسند، قضاوتهای تند و خصمانهای میکنند. از گرایش به طیفهای سیاسی و باندهای قدرت گرفته تا طمع نام و جاه و مال! اما من اهمیتی به این قضاوتها نمیدهم. من شاعری سیاسی و اجتماعیام و هراسی از قضاوت شدن ندارم. کار خودم را میکنم و به آن اعتقاد دارم. به بیان دیگر من خودم هستم. نه حکم صادر میکنم که دیگر شاعران و هنرمندان هم باید مثل من باشند. نه توقع دارم آنها که چون من نمیاندیشند، به راحتی قضاوتم کنند. اصولا مشی سیاسی من هم مدارا و رواداری همراه با امید است. اصلاح طلب شناخته میشوم. اما با همهی گرایشها تعامل دارم. چون به کنشگری سیاسی معطوف به نتیجه میاندیشم، نه سیاست ورزی مبتنی بر هیجان و توهم. من فکر میکنم یک کنشگر سیاسی و اجتماعی باید بر اساس واقعیات و مقدورات وارد عرصه شود، نه ایدهآلها. اتفاقا این با جهان شاعریام در تناقض است! من در شعر بسیار آرمانگرا و بلندپرواز رفتار میکنم. به خاطر همین هم شعرهای انتقادی و اعتراضی بسیاری سرودهام. پس همین جا خوب است که این را هم روشن کنم که سودای شعرخوانی در مجلس را ندارم! کار ناشیانهای که اتفاقا بعضیها در مجلس انجام دادهاند و به طنز هم بدل شده است! پس علایق سیاسی من ربطی به حوزهی تخصصی شعر ندارد. خوب است آن دسته از سیاسیون که با برچسب "شاعری" میخواهند نقشی محدود و فانتزی برای امثال من قائل شوند، به این نکته دقت کنند.
شما پیش از آنکه یک فعال سیاسی باشید یک شاعر متعهد هستید، فکر میکنید با چنین روحیاتی میتوانید از تریبون مجلس به اهدافتان برسید؟
اتفاقا من مدعیام که امثال بنده گاه خیلی بیشتر از سیاسیون به ظرایف و لطایف کار سیاسی وقوف داریم. نمونهاش همین برخوردهای احساسی و هیجانی با مقولاتی چون انتخابات مجلس است. مخصوصا این مجلس و انتخابات پیش رو. البته من همیشه داوطلب بودم. قبلاهم برای مجلس آمدم ولی ردصلاحیت شدم. پس این طور نیست که الآن در این شرایط ناهموار تصمیم خام برای ورود به عرصه را گرفته باشم. شرایطی که اکثریت مردم (لااقل در پایتخت) و حتی نخبگان سیاسی ازجمله خود شما کنار کشیدهاید و امیدی ندارید. مرا ببخشید، نظر شما برایم محترم است. اما من فکر میکنم قرار نیست و نباید نخبگان و کنشگران سیاسی، در هر شرایطی تابع جو حاکم بر افکار عمومی باشند. بلکه انتظار میرود در بزنگاههای سخت و مقاطع ناامیدکننده، افقهای تازهای پیش روی مردم بگذارند. حتی اگر انکارشوند و دشنام هم بشنوند! اگر مثال بخواهید مرحوم هاشمی را شاهد میآورم. ایشان از معدود بزرگان سیاست بود که در سختترین شرایط هم ناامید نشد. قواعد بازی را به هم نزد و سعی نکرد با ترک زمین بازی، احسنت و مرحبای افکار عمومی را بشنود و به اسطوره شدن بیندیشد و دامنش را از همراهی با نظامی که اشتباهات بزرگی هم کرده، مبرا کند. چون به کنشگری معطوف به نتیجه میاندیشید. چون دلسوز نظامی بود که به قیمت خونهای بیشمار مستقر شده است. دیدید که عاقبت به خیر هم شد. وگرنه قهر کردن و کنار کشیدن که هنر نیست. اتفاقا آسانترین راه است. هم خوش نامی میآورد (البته مقطعی) هم عافیت! آنهایی مرد سیاستاند که در فشارها و تضییقات، عرصه را ترک نکنند و به رقیب نسپارند.
با توجه به حوادث چند ماه اخیر و همچنین عملکرد نامناسب مجلس بخصوص فراکسیون امید، برخی از مردم از شرکت در انتخابات ناامید هستند، پیشبینی شما چیست از مشارکت مردم در انتخابات پیش رو؟
ببینید، الآن همه میگویند من رای نمیدهم. دل همه خون است. مشکل هم فقط ردصلاحیتهای گسترده نیست. بسیاری از مردم و نخبگان بعد از وقایع تلخ آبان و فاجعهی هواپیمای اوکراینی، کمرشان خم شده است. مشکلات معیشتی و تبعیضها و برخوردهای خشن امنیتی و قضایی هم که بر حجم نارضایتیها افزوده است. پس مردم حق دارند. اما کنشگران سیاسی چطور؟ آنها هم باید به همین بهانه عرصه را ترک کنند؟ به نظر من خیر! آنها وظیفهی دیگری دارند. باید بمانند حتی اگر فحش بخورند! چرا؟ چون قهر با انتخابات یعنی فراختر کردن میدان برای کسانی که تصور ورودشان به عرصه، لرزهآور است. آیا با این اتفاق، کمکی به حال این مردم مظلوم میکنیم؟ شاید بگویید رقابت، نابرابر است. من میگویم مگر قبلا نبود؟ مگر در انتخابات قبل، همهی ما اعضای فهرست اولیهی امید را ردصلاحیت نکردند؟ مگر اصلاحات به دادن یک فهرست ضعیف از افراد گمنام مجبور نشد؟ پس چرا آن موقع با شدت و حرارت از رای دادن به آن فهرست حمایت شد؟ اگر بگویید آن موقع دولت روحانی محبوب بود و تکرار سید بزرگوار جواب میداد، من سخت برمیآشوبم! چون توهین به منی است که بعد از سالها خون دل خوردن و تلاش مسئولانه به نفع جریان تحولخواه و ترقی طلب، به هر دلیلی این بار تایید صلاحیت شدم، اما باید به خاطر محبوب نبودن دولت فعلی کنار بکشم! اصلا برخی بزرگان جریان اصلاحات متوجه نیستند وقتی مرتب تکرار میکنند آدم شاخص نداریم، دارند به تاییدصلاحیت شدهها توهین میکنند!
با توجه به رد صلاحیتهای گسترده کاندیداهای جناح اصلاحات بنظر شما میتوانیم شاهد انتخابات رقابتی باشیم؟
بله بسیاری از چهرههای شاخص اصلاحات ردصلاحیت شدهاند و ما شکایت داریم. ولی چطور فهرست ناشناسها در دورهی قبل، عزیز بود و فهرست تایید شدههای الآن (که اتفاقا چهرههای شاخص بیشتری از قبل دارد) به درد اصلاحات نمیخورند؟! لطفا دوستان مراقب اظهار نظرهایشان باشند! درست است که ردصلاحیت علی مطهری و محمود صادقی فاجعه است، اما تایید صلاحیت عدهای دیگر از افراد امتحان داده و صاحب خاستگاه و ریشه هم جای تبریک نداشت؟! البته به اینجا که میرسیم بعضی از این دوستان میگویند خب ما نمیخواهیم اشتباه گذشته را تکرار کنیم! این هم حرف بدی است. اگر دادن لیست قبلی اشتباه بود، چطور از دل آن افرادی چون محمود صادقی و خانم سلحشوری درآمدند؟ آیا این عزیزان خوش نام قبل از ورود به مجلس افراد شناخته شدهای بودند؟ حال از علی مطهری بگذریم که از قبل شناخته شده و خوش نام بود. پس فرصتها را به آسانی و با قضاوتهای شتابزده و برخورنده از دست ندهیم. نکتهی دیگری که متاسفانه اخیرا زیاد از زبان برخی لیدرهای سیاسی شنیدهایم این است که ما فقط افراد شناسنامهدار و منطبق با معیارهای تام و تمام اصلاحطلبی میخواهیم. انگار که میخواهند اصلاحات را یک فرقه و حلقهی محدود و متصلب تشبیه کنند که ورود به آن و تعلق به آن آداب و ترتیبات محرمانه و دشواری دارد که از عهدهی هر کسی برنمیآید! این در حالی است که ما بیش از هر زمانی به وسعت بخشیدن دایرهی افراد موجه و مصلح حتی با گرایشهای متفاوت نیاز داریم. چراکه از دو جهت در مضیقهایم. یکی نهادهای نظارتی و امنیتی که خودمان میدانیم محال است به برخی لیدرهای منتسب به برخی احزاب، مجوز ورود بدهند (اما ما همچنان اصرار داریم با نام آنها وارد شویم!) یکی هم افکار عمومی مردم که آن قدر خسته و کلافهاند که دیگر حوصلهای برای شنیدن معیارها و ضوابط سخت گیرانهی درونی جبههی اصلاحات یا هر جناح دیگری را ندارند. پس اوضاع روز به روز خطرناکتر میشود و ما باید به درمان اورژانسی دردهای جامعه بشتابیم، نه این که هنوز باهم جر و بحث کنیم که بنا به تشخیص من تو اصلاح طلب هستی یا نیستی! این بحثها (که اتفاقا شباهت عجیبی به مباحث شورای نگهبان درخصوص التزام عملی به اسلام و نظام دارد!) حوصلهی مردم را سر میبرد.
فارغ از رد صلاحیتها برخی معتقدند اصلاحطلبان به دلیل عدم تحقق وعدههایشان در انتخاباتهای پیشین از اقبال مردمی مانند گذشته برخوردار نیستند، نظر شما چیست؟
میماند یک استدلال دیگر که برخی دوستان در خفا به آن متوسل میشوند و به نظرم خیلی خطرناک است! آن هم این که: ما که میدانیم رای نداریم. پس چرا شرکت کنیم؟! من از شما عذر میخواهم اما ناچارم بگویم که این حرف نشان دهندهی بیصداقتی و منفعتطلبی برخی از ماست! مگر قرار است هروقت که اقبال عمومی با جریان ماست، شال و کلاه کنیم و مشتاقانه به استادیومهای مملو از جمعیت برویم و سرمستانه به ابراز احساسات پرشور مردم و جوانانی که به ما دل بستهاند جواب بدهیم و با دست پر برگردیم؟ اما زمانی که همین مردم به دلیل خطاهای ما یا خطاهای نظام، دیگر رغبتی به حضور ندارند، به کنج عافیتمان برگردیم، مبادا که رای نیاوریم؟! جسارتا من میگویم خب رای نیاوریم، به درک! مهم این است که مغلوب شرایط نابرابر نشویم و کنشگری مسئولانه و متعهدانهی خود را متوقف نکنیم. ما فقط مسئول رای آوری و صدرنشینی جریان متبوعمان نیستیم. ما مسئولیتهای بزرگتری هم داریم که یکی از آنها تسلیم نشدن و ازپا نیفتادن است. البته ما باید اول با خودمان هم خلوتی داشته باشیم و ببینیم با مصایبی که بر سر ما و مردم آمده، آیا میخواهیم همچنان به نظام وفادار بمانیم یا نه؟ نظر رهبر اصلاحات که همواره رواداری و وفاداری بوده است. دیگران اگر تصمیم های جدید گرفتهاند، بهتر است صادقانه نظرشان را بگویند و تکلیف ما را هم روشن کنند. البته با فراخوانی که جبههی اصلاحات برای شرکت مردم داده است، بعید میدانم به اینجا رسیده باشیم. ولی اگر تغییر نظری اتفاق افتاده باشد، بهتر است آن را صادقانه به مردم بگوییم و به جای اهانت ناخواسته به تایید صلاحیت شدهها، دلیل اصلی دلسردیمان را رد صلاحیت چهرههای شاخص اعلام نکنیم. ردصلاحیتهایی که قبلا هم با آن مواجه بودهایم.
یعنی معتقدید که با حمایت بزرگان اصلاحطلب بازهم مردم با شور و شوق در انتخابات شرکت خواهند کرد؟
البته تصور نشود که من از رهبر اصلاحات توقع دارم بعد از این همه تلخکامی، امروز هم به میدان بیایند و به همان شیوهی اثرگذار "تکرار میکنم" متوسل شوند. ایشان حق دارد تصمیم بگیرد که شخصا ورود نکند و کار را به شورای سیاستگذاری بسپارد. من هم به تصمیم ایشان احترام میگذارم. ولی از دیگر چهرههای تاثیرگذار توقع دارم به جای ناامید شدن وارد عرصه شوند، با مردم حرف بزنند، مشکلات و تلخکامیها را بیان کنند، جفاهایی را که دیدهاند بگویند و البته حتما به خطاهای خودمان هم صادقانه اعتراف کنند، هرجا که لازم بود از مردم عذر بخواهند، و در نهایت خطر یکدست شدن مجلس توسط افرادی که برای تمامیت خواهیشان به هیچ قاعدهی ملی و دینی و اخلاقی پایبند نیستند را به مردم گوشزد کنند و با تمام توان بکوشند که به یاد مردم افسرده و ناامید بیاورند که جز حفظ اندک روزنههای باقی مانده رو به سوی امید، چارهای نداریم.
ارسال نظر