۴ سناریوی اصلاحطلبان برای انتخابات اسفند ۹۸
مستقل آنلاین/کاسه چه کنم به دست گرفتهاند، از یک سو نگاهشان به سرمایه اجتماعی است که هرروز کم مایه تر میشود و از سوی دیگر هنوز راهکاری برای امید دادن به آن سرمایه و آوردنشان پای صندوق رای پیدا نکرده اند.
صفحه شطرنج انتخابات ۹۸ منتظر حریفان است تا یکی یکی مهرههای سیاستورزی را روی این صفحه بچینند. بازیای که برنده آن، سرنوشت مجلس یازدهم را رقم خواهد زد. حالا دیگر سرعت عقربههای ساعت برای جناحهای سیاسی سریعتر و محسوس تر از هر زمان دیگری می چرخد. فرقی نمیکند چپ باشند یا راست هرکدام با مشکلات و معضلاتی دست به گریبانند. البته این راه ۸ ماهه تا انتخابات اسفند به نظر میرسد برای جناح چپ ناهموارتر است و آنها برای آچمز کردن رقیب باید بتوانند چالشهای پیش رویشان را مرتفع کنند، و گرنه هیچ بعید نیست، کیش و مات این بازی جدید شطرنج جریان اصلاحات باشد. اصلاحطلبان برای رسیدن به میدان بهارستان و تکرار طعم پیروزی باید تکلیفشان را با چهار چالش اصلی روشن کنند.
خزانه خالی از سرمایه اجتماعی
«آرای خاکستری»؛ برای اردوگاه اصلاحطلبی حکم طلای نایاب و برگ برنده پیروزی را دارد. آرایی که اگر اعتمادش جلب شود و پای صندوق رای بیاید قطعا انتخابش را برای جریان چپ به ثبت میرساند؛ اما این نقطه امید در طول چهار سال گذشته آنقدر از وعدههای عمل نشده و فرصتسوزیهای گاه و بیگاه آسیب دیده است که معلوم نیست چند ماه دیگر حاضر باشد دوباره ورقِ مشارکت سیاسی را به نفع اصلاحطلبان برگرداند.
از انتقادها در فضای مجازی گرفته تا کنایههایی که از مردم در کوچه و بازار شنیده میشود این واقعیت را می توان درک کرد؛ اوج ماجرا وقتی عیانتر می شود که شعارها در جریان اعتراضات دی ماه ۹۶ و مرداد ۹۷ مستقیم قلب اصلاحات را نشانه میرود. حالا دیگر به قول محمدرضا تاجیک «دم مسیحای بزرگان اصلاحات زیبای خفته جامعه را بیدار نمیکند» جملهای که سید محمد خاتمی هم به آن اشاره میکند و میگوید: «من اگر تَکرار هم کنم مردم دیگر رای نمیدهند.»
سرطان اختلاف
از سال ۹۲ آنچه جریان راست را از پاستور و بهارستان دور کرد بیماری مهلک اختلاف بود؛ غده سرطانی که از انتخابات سال ۹۶ و لیست شورای شهر در پیکره اصلاحات ریشه دوانده است. اگر سال ۹۴ همه احزاب اصلاحطلب زیر چتر موقت «شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» جمع شدند اینبار انتقادها به این شورا لقلقه زبان اصلاحطلبان شده است و حامیانش هیچ جوره حاضر نیستند ساز و کار دیگری جایگزین آن کنند. از سوی دیگر احزاب اصلاحطلب هم چندان اوضاع خوبی ندارند و همین چند ماه پیش بود که اختلافات درون شورای مرکزی حزب اعتماد ملی موجب شد تا قائممقام پیشین این حزب استعفا دهد و به فکر تاسیس حزبی دیکر بیفتد. از سوی دیگر بعد از ماجرای محمدعلی نجفی اختلافات میان دو حزب اتحاد ملت و کارگزاران علنی شد و دعواهای حزبی را به میدان فضای مجازی آورد. بیانیههای حزب ندا هم یکی پس از دیگری احزاب دیگر در جریان اصلاحات را در سیبل انتقادات قرار داد؛ موضوعی که به نظر میرسید بیشتر شبیه تبری جستن از اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات باشد. حال از یکسو بودن و نبودن شورایعالی سیاستگذاری محل بحث شده است و از سوی دیگر منتقدان این شورا به دنبال تشکیل چارچوبی دیگر در مقابل این شورا هستند؛ تشکیلاتی که میتواند اسمش «پارلمان اصلاحات» باشد.
چنته خالی و تیغ شورای نگهبان
«همه بضاعت اصلاحطلبی همین بود» این جملهای است که شخصیتهای اصلاحطلب در پاسخ به انتقادات از عملکرد فراکسیون امید بیان میکنند. آنها وقتی از کم و کاستیهای مجلس دهم و انتظارات برآورده نشده می خواهند صحبت کنند به یک مورد اشاره میکنند و آن رد صلاحیت لژیونرهای اصلاحطلب است. آنها میگویند اگر شورای نگهبان تیغ نظارت استصوابی را از روی گردن اصلاحطلبان برمی داشت جریان چپ میتوانست به جای گزینههای دسته چندم سربازان توانمندش را به مجلس بفرستد تا هم سطح قوهمقننه ارتقا پیدا کند و هم وعدههای انتخاباتی لباس عافیت به تن کنند اما این اتفاق نیفتاد و افرادی با مُهر اصلاحطلبی به مجلس رفتند که نه تعلق خاطری به آن داشتند نه اساسا میشد توانایی انجام کارهای بزرگ را از آنها انتظار داشت.
سردرگمی دربرابر تصمیمات گذشته
سال ۹۲ ائتلاف میان اصلاحطلبان و اصولگرایان موجب شد تا جریان چپ یکپارچه و تمام قد برای پیروزی حسن روحانی پا به میدان بگذارند. تیر این ائتلاف که به هدف نشست موجب شد تا این راه در جریان انتحابات ۹۴ و مجلس دهم هم تکرار شود؛ اتفاقا اینبار هم نتیجه به کام جریان چپ تمام شد؛ اما این مصرع شعر حافظ « که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» شد حکایت اصلاحطلبان در مجلس دهم شد. آنهایی که دست رفاقت و ائتلاف با اصلاحطلبان داده بودند پایشان که به مجلس رسید راهشان را جدا کردند؛ البته جدای جدا هم که نه، بلکه گاهی با اصلاحطلبان بر سر میز نشستند و گاهی با اصولگرایان چای هم نوشیدند یا به قول مصطفی کواکبیان نماینده تهران «سلفی با اصلاحطلبان گرفتند و زنبیل در صف اصولگرایان گذاشتند» نتیجه آن شد که بسیاری از پروژههای این جریان روی میز ماند.
از سوی دیگر اصلاحطلبان به خوبی میدانستند که حسن روحانی هیچگاه یک فرد اصلاحطلب نبود و اینکه توقع داشته باشند روحانی در قامت یک حامی جریان اصلاحات ظاهر شود تقریبا منتفی است؛ همچنین آنها به خوبی میدانستند که مشکلات کشور آنقدر زیاد است و موازیکاریها بیشتر که حتی دولت هم بخواهد خیلی از امور رنگ رتق و فتق شدن را نخواهند دید با این حال آنچنان جریان انتخابات را با آبوتاب به پیش بردند که این تصور ایجاد شد که بعد از روحانی قرار است مملکت یکسر گلستان شود. حال بیشتر از دو سال از عمر دولت دوازدهم گذشته است و کار مجلس دهم هم به ماههای پایانی رسیده است اما آنها هنوز نمیدانند باید چطور با این تصمیمات مواجه شود برای همین به جای پذیرفتن مسوولیت راه انکار و تبری در پیش گرفتهاند موضوعی که خود باعث شده است تا به اعتماد مردم خدشه بیشتری وارد شود.
سناریوهای روی میز
اصلاحطلبان که برای مواجهه با یازدهمین انتخابات مجلس با چهار چالش عمده دست به گریبانند به نظر میرسد برای عبور از این موانع چهار سناریو را در سر میپرورانند که بر سر این چهار سناریو نیز دایره اختلافات بیشتر از هر زمان دیگری به چشم میخورد.
سناریو اول: مشارکت مشروط
«اصلاحطلبان باید وارد رقابت انتخاباتی شوند اما به شرطهها و شروطهها» این اولین نظریههایی است که از ابتدای سال ۹۸ مطرح شد و طرح اولیه آن را سعید حجاریان مطرح کرد؛ «شاید عقلانیترین راهبرد را بتوان در «مشارکت مشروط» جست؛ فرصت انتخابات استفاده کرد ولی چنانچه شروط مطرح شده برآورده نشد، عطای انتخابات را به لقایش بخشید.» این همان جملهای است که حجاریان آن را به بازیگران اصلاحطلب پیشنهاد میکند. هسته اصلی پیشنهاد مبتنی بر رویکر شورای نگهبان است. یعنی حرف اصلی این سناریو این است که اگر لیست مورد قبول و تمام اصلاحطلب از سد شورای نگهبان عبور کرد این جریان هم با قویترین ظرفیت خود وارد انتخابات شوند اما اگر این اتفاق نیفتاد همان بهتر که به قول حجاریان عطای انتخابات به لقابش بخشیده شود. موضوعی که برخی از چهرههای اصلاحطلب مانند مصطفی تاجزاده، محمدرضا تاجیک و ... تمایلشان به این سمت و سو است و از این نظریه حمایت میکنند.
سناریو دوم: مشارکت بدون ائتلاف با هر شرایطی
اما در مقابل نظریه مشارکت مشروط، عدهای دیگر تنها مشکلشان با مسئله ائتلاف با جریان اصولگرای معتدل است. آنها میگویند اصلاحطلبان باید با هر بضاعتی که دارند و هر تعدادی که شورای نگهبان آنها را تائید میکند وارد گود انتخابات شوند؛ در این میان اگر قرار است لیستی تهیه شود حتی اگر یک لیست ۱۰ نفره تماما اصلاحطلب شناسنامهدار باشند که مورد تائید جریان اصلاحات است تا در نتیجه این اقدام فقط مسوولیت افرادی که از فیلتر جریان اصلاحات گذشته است بر گردن این جریان قرار بگیرد. درواقع آنها تنها محدوده ممنوعه را ائتلاف با جریان اصولگرای معتدل میدانند. موضوعی که به نظر میرسد بیشتر باب میل عارف و طیف نزدیک به او است.البته در این میان هستند کسانی که همچنان معتقدند باید به شیوه ائتلاف پیش رفت اما ائتلافی که در آن چارچوب اصول مشخص شود.
سناریو سوم: تحریم انتخابات
در این میان عدهای از اصلاحطلبان هم میگویند باید این انتخابات را باید تحریم کرد. آنها معتقدند اصلاحطلبان باید مدتی دور از انتخابات باشند چراکه از یک سو با ریزش سرمایهاجتماعی که اصلاحطلبان با آن مواجه شدهاند سرنوشتی درخشانتر از یک شکست آبرومند نمیتوان برای این خانواده در نظر بگیرند و از سوی دیگر عدم حضور اصلاحطلابن باعث میشود اختلافات درونی طیف اصولگرا عیانتر شود و این موضوع به نفع اصلاحطلبان تمام خواهد شد.
سناریو چهارم: مشارکت به هر قیمتی
در کنار سه سناریو قبل عدهای هم در این میدان معتقدند که سنگ از آسمان بیاید اصلاحطلبان باید در انتخابات شرکت کنند حال میخواهد همه چهرههای شاخص اصلاحطلبی و توانمند مجوز حضور در انتخابات را از شورای نگهبان دریافت کنند و یا تعداد اندکی آنها. بهزاد نبوی که به چریک پیر اصلاحات مشروح است از حامیان این نظریه است. ایرنا مینویسد: اصلاحطلبان باید به فکر امنیت و مصالح کشور باشند. آنها برنده نشوند مهم نیست. آنها حتی میتوانند نامزد معرفی نکنند، ولی انتخابات را تحریم نمیکنند. باید از مایوس کردن مردم پرهیز کنیم. حتی اگر واقعیت باشد.» از سوی دیگر مصطفی کواکبیان حامیان این نظریه هستند.
حال باید دید چپ های سیاست ایران، برای عبور از ۷ خوان انتخابات مجلس یازدهم قرار است کدام یک از این سناریوها را به کار ببندند.
ارسال نظر