در آستانه 22 خرداد هشتمین سالگرد پرواز ابدی هدی صابر؛

جان شیفته

دشوار است جهان پاره‌پاره و از هم‌گسسته در یگانگی روح و ایمانی تک‌افتاده به وحدت برسد. این یک بیان شاعرانه یا رومانتیسمی موقّر امّا میان‌تهی نیست، توضیحی است از طوفانی‌ترین مقاطع تاریخ امروز ایران.تلاش انقلابیان مشروطه و جان‌فشانی‌های محلّه‌ی امیرخیزِ تبریز برای تاسیس نظم و جهانی دیگرگون، بازتابی از همان کوشندگی و تلاطمی بود که ویرانیِ ازنفس‌افتاده‌ی تاریخ ما را به تحرّک دراورد.

دل نوشته علیرضا رجایی

دشوار است جهان پاره‌پاره و از هم‌گسسته در یگانگی روح و ایمانی تک‌افتاده به وحدت برسد. این یک بیان شاعرانه یا رومانتیسمی موقّر امّا میان‌تهی نیست، توضیحی است از طوفانی‌ترین مقاطع تاریخ امروز ایران.تلاش انقلابیان مشروطه و جان‌فشانی‌های محلّه‌ی امیرخیزِ تبریز برای تاسیس نظم و جهانی دیگرگون، بازتابی از همان کوشندگی و تلاطمی بود که ویرانیِ ازنفس‌افتاده‌ی تاریخ ما را به تحرّک دراورد. دهه‌ها بعد بنیانگذاران سازمانهای سیاسی، خوابگردهای شبزده‌ای نبودند که وضوح واقعیت از مقابل چشمانشان می‌گریخت. روایت‌های دقیق‌تری که امروز از آنان می‌خوانیم و می‌شنویم، نشان می‌دهد که «سازمان» در نزد آنها فراتر از مفهومی بوروکراتیک یا الیگارشیک، طرحی نه از پیش‌تعیین‌شده که آجری ابتدایی از آینده‌ای بود که می‌بایست خطوط و زوایای آن بتدریج کامل و در متن جامعه محو شود.

امروز، روزمرّگی‌های خفه‌کننده با همه زوال و انحطاط آن، وجه غالب زندگی است، زیرا به حق، این انتخابی کم‌آسیب و کمتر مخاطره‌آمیز است. امّا قهرمانان این روزگارِ سقوط کرده در تکرار و زوال نیز، باز و همچنان، همان ایمان‌های بی‌قراری هستند که خطوط هستیِ آنها با تلاطم‌های طوفانی معنا می‌شود. تلاطم‌هایی از آن‌دست که به شکلی نمونه‌وار در جان شیفته هدی صابر نیز بود. هدی از یک‌سو رو به دانش توحیدی داشت و از سویی به اهمیّت و ضرورت دانش اجتماعی آگاه بود.

 

آمیزه‌ی این دو ساحت از دانش، میراثی عظیم است که طی چند دهه در ایران شکل گرفته‌است و در راس یکی از قلّه‌های آن علی شریعتی جای دارد.مسلّم است که نظم دانشگاهیِ مستقر به جِد این سنّت را نادیده بگیرد زیرا در غیراین صورت دغدغه‌ی نان و نام و ابتذالِ خویش را باید به یک‌سو نهد.به همین دلیل است که صابر هرگز دانش‌پژوهی آکادمیک از نوع مرسوم آن نشد و پیوسته در ساحت قیام‌لله متذکّر به بیداری و ناخرسندی از وضع موجود بود. قیام‌لله یعنی دانش متعهدی که به طور همه جانبه به عرصه‌ی نقد نظری و عملی وارد می‌شود. این نقدی است که در ساحت نظر متوقف نمی‌‌ماند و با نقد اخلاقیِ وضع مستقر، تا حوزه ضروری عمل نیز گسترش می‌یابد. همسویی با چنین سنّتی بود که هدی را در جایگاهی یگانه قرار می‌داد و در عصر زوال اتوپیا و شکست انقلابها، نشان داد که اتوپیا همان‌قدر واقعی و ملموس است که خود او با گوشت و پوستش.

اکنون هدی صابر در تاریخ ما بیش از آن‌که به نام اندیشمند، فعّال سیاسی، روزنامه‌نگار یا محقق شناخته شود به عنوان‌ پهلوان شهرت دارد، زیرا پهلوان آن کس است که در عصر تراژدی و زوالِ اخلاق و تباهیِ جهان، با وجود همه‌ی تنهایی‌ها و بی‌یاوری‌ها، قامت برمی‌افرازد و تیرهای کینه‌توز بلا یکایک بر جان او فرومی‌ایند تا اثبات کنند که روزگار جوانمردی و امید به رهایی به پایان رسیده‌است. پهلوان امّا یکه و تنها می‌ایستد و فوران خونِ او بر باران تیربارها ریشخند می‌زند زیرا ایستادگی او بهانه‌ی عجز و نتوانستن را از ما می‌گیرد و در لحظه‌ای از هستی، یادآور می‌شود انسان همان موجودی است که آسمان بر وی نماز می‌گزارد و جباریت و ارتجاع، یارای غلبه‌ی بر او را ندارند. این مشی پهلوانانه‌ی هدی صابر بود که او را بر آن داشت در دقیقه‌ای تکرارناپذیر دو رکعت نماز بی‌بدیلی را به جای آورد که وضوی آن درست نمی‌آمد الّا به خون.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها