اثبات و نفی معرفت ایران
بابک ابراهیمی
استاد دانشگاه
با چشمِ دل حقیقتِ مطلق بین
در جامِ جم مجو مگر دلِ حق بین
در دستِ من پیالهیِ راوق بین
پردهی عشّاق را تو در رونق بین
سلطه اثباتگرایی بر تفکرات اجتماعی سیاسی عامه ایران و همچنین بر علوم انسانی ایران کار توسعه انسانی و علوم انسانی را دشوار و در واقع مختل کرده است. مسائل اجتماعی سیاسی ایران نه از سوی عامه چندان درست و علمی دریافته میشود و نه از جانب اکثریت نخبگان. حتی ارکان و نهادهای حیاتی جامعه چون دین یا علم مورد کممهری قرار گرفته میشود و انبوه نظرهای آشفته و غیرقابل تأیید علمی در بازار آشفته تحت عنوان راهکارهای قطعی و مطمئن عرضه میگردد که باور و عمل به این آشفتگیها مستلزم تحمیل هزینه سنگین و غیرقابل جبران بر کشور است.
مشکل پیشآمده در کشف حقیقت و دریافت علمی به معنای درست علم، گاه در به کار نگرفتن عقلانیت است و گاه در کاربرد اشتباه یا محدود آن. گاه حس و تجربه صرف، جای عقل را میگیرد و گاه راهبر مطالعات و تحقیقات علمی میگردد. رنه دکارت از پیشروان مکتبی بود که در نیمه اول قرن هفدهم فاعل شناسا (سوژه) و متعلق شناسا (ابژه) را در فلسفه مدرن وارد کرد و به عبارتی دیگر بین جوهر اندیشه و جوهر جسمانی تفکیک قائل شد. با این حال، اثباتگرایی یا پوزیتیوسیم Positivisme از علوم طبیعی به علوم انسانی راه یافته است و به حقیقت یقینی و اندیشهٔ قطعی (positive) باور دارد. آگوست کنت در قرن نوزدهم از پیشگامان کاربرد علوم تجربی در علوم اجتماعی است. اثباتگرایی با ماده سرو کار دارد و نه انسان. در مقابل، امانوئل کانت در قرن هجدهم که تحت تأثیر دکارت نیز قرار دارد، بر کاربرد عقل شاید بیش از تجربه باور مییابد.
او در تبیین فلسفی رابطه تجربه و عقل نکات مهم حیاتی را گوشزد میکند که بهویژه باید مورد توجه اهل دین، اخلاق و علم قرار گیرد چون استدلال میکند که درک و دریافت انسان (بر بنیاد سوژه)، سرچشمه قوانین سراسری طبیعت است که همه تجربه ما را میسازد؛ و عقل انسان قانون اخلاقی را به ما یاد میدهد که این قانون، بنیاد ما برای باور به خدا، آزادی، و جاودانگی است؛ پس شناخت علمی، اخلاق و باور دینی در برابر یا کنار هم سازگار و قابل ایمان و باورپذیر میباشند، راهبرد کانت در «نقد» Critique شبیه به «رساله افتتاحیه» Inaugural Dissertation است، زیرا هر دو اثر تلاش میکنند علم مدرن را با اخلاق سنتی و دین آشتی دهند. اما «نقد» شرحی بسیار متواضعتر و در عین حال انقلابیتر از دانش پیشینی ارائه میدهد. «رساله افتتاحیه» نیز سعی دارد به نوعی علم نیوتنی را با اخلاق و دین سنتی تطبیق دهد، اما استراتژی آن با استراتژی «نقد» متفاوت است.
به مرور اندیشمندان و فیلسوفان در حوزه علم نشان دادند که خردگرایی یا عقلانیت باید با رویکرد انتقادی از نظرهای قبلی همراه باشد و اصولأ معرفتشناسی علم بر بنیاد عقلانیت انتقادی در جهت تلاش برای رد و ابطال نظریهها (و نه اثبات آن) با منطق هستی سازگار است. در پارادایم عقلانیت انتقادی هر نظریه علمی، موقت و ابطالپذیر است و هیچ حقیقتی هم یقینی نیست. علم، سوبژکتیو و ذهنی نمیتواند باشد بلکه ابژکتیو و عینی است و با حقیقت مطلق و عینی سر و کار دارد. معرفتشناسی عامه، بارها با استناد به گزاره «قسمت بودن پیشآمدها» در صدد خود فریبی، دیگر فریبی و رفع مسؤولیت از تصمیمهای اتخاذکرده برآمده است و میآید در حالی که فقط ذرهای تفکر مینمایاند که هر اتفاقی اگر بیفتد با گزاره «قسمت بودن» قابل توجیه و در جهت رفع مسؤولیت از اتفاقات بد قابل توجیه است، هر اتفاقی (یا به قول رایج عامه؛ هر قسمتی).
مبحث بخت fortune با «قسمت» متفاوت است و ماکیاولی آن را در کنار فضیلت (هنر) Virtue مطرح کرده است که بر سرنوشت انسان تأثیر میگذارد.
از قسمتِ ما عقل همی خوابیده است
در عالمِ بسته بر دمی خوابیده است
جهل است که عنکبوتشان تابیده است
دانند به عقل مرهمی خوابیده است؟
سوء برداشتهایی ممکن است برای مثال از اشعار مولوی و مباحثات صورتگرفته میان آن عالیجناب (به گفته منسوب به شیخ بهایی: من نمیگویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر ولی دارد کتاب// مثنوی او چو قرآن مدل (دلالت کننده ، راهنما)/ هادی بعضی و بعضی را مضل (مصرع مشترک با مولوی)) با جناب شمس صورت پذیرد که حاصله از مغفول ماندن ظرفیتهای نهان علمی و ظرفیت درک رویکردهای تفسیری - تفهمی و تاریخیِ برخاسته از سنتهای فلسفی ورای تحلیلی همچون فلسفه قارهای پیش آید. در حالی که ممکن است شخصی یا حتی شخصیتی با مطالعات دینی یا تاریخی از حوزه علوم دینی یا سکولار با مطالعات اثباتگرایانه صرف یا متکی بر فلسفه تحلیلی، این دو شخصیت معتبر در حوزه عرفان اسلامی را شخصیتهای منحرف یا غیرقابلقبول داند اما نگاه وسیع با رویکردهای دیگر همانند بنیان فلسفه قارهای میتواند این دو شخصیت را در اعتبار جهانی مورد شناسایی قرار دهد.
نه در کام دل نای و نی باشدم
کجا کاخِ کاووس کی باشدم
زنی پرده در گوشهی خسروان
بدان پردهها راه کی باشدم
در حقیقت، در غیاب این نگاه است که مرحوم احمد کسروی که خود را پیشرو جنبش پاکدینی با هدف ساختن یک «هویت ایرانیِ سکولار» میخواند، به یک نتایج دگرگون رسیده است که میتوان آن را ناشی از رویکرد محدود آن زمان دانست. او در تبیین برداشت خود دست به اقداماتی قلمی بر علیه آنانی میزند که خود را پیروان مکتب تشیع، تصوف و بهائیت میدانند. کسروی با تحصیلات قبلی حوزوی اینک چون مرحوم تقیزاده به سمت دیگری رفته بود که مختص روشنفکران زمانه اوایل قرن بیستم میلادی و قرن چهاردهم هجری است. به نام حقیقت برای درک حقیقت واقع باید به متون خود نویسنده رجوع کرد. کسروی از جمله در شماره چهارم روزنامه پرچم در ۹ بهمن ۱۳۲۰ در جملاتی تأملبرانگیز که عصارهای از جامعهشناسی او را مینمایاند، مینویسد:
«شما از چه مینالید؟!.. از دست که گله میکنید؟! سرچشمهٔ همهٔ گرفتاریهای شما در میان خودتان است. شما خود بدید که دچار بدی گردیدهاید…»
در شور تجدد و ترقی کسروی کمتر میتوان تردید داشت ولی ایمان او تحت تأثیر مطالعات اوست. یک برداشت اینست که کسروی معتقد به برداشت نادرست از اسلام از سوی عامه بوده است و خود قادر به درک حقیقت اسلام بوده است اما حوصله نمیکند و از کار و رویکرد عوامانه از منظر او به خشم میآید ولی با اینحال برخی نظرهای ایشان با درک علمی امروز ما عجیب و غیرقابل قبول مینماید. خشم این روشنفکر تا حدیست که با وجود کار سترگ و ماندگار در نگاشتن تاریخ مشروطه ایران، در مخالفت با تصوف و موارد دیگر منتسب به جمع صوفیان و .. درآید زیرا این موارد را غیرعقلانی و عامل عقبماندگی ایران ارزیابی کند و هر سال مراسم کتابسوزان از سوی مریدان کسروی با عنوان «باهَماد آزادگان» شامل سوزاندن کتب شاعران جهانی چون مولوی، سعدی و … را برپا نماید. جالب آنکه وجود این شاعران برای ایران اعتبار جهانی میآورد و این اعتبار در دوره اسلامی در میانه حملات مغولان و جنگهای صلیبی توأمان و همزمان برای اسلام و حاضران در فلات ایران، عراق، آناتولی، شام و در یک کلام خاورمیانه با وجود تاریکیها به عنوان مشعل فروزان ثبت میگردد که برخی از روی ضعف معرفتی در صدد خاموش کردن آن برمیآیند.
اتکا بر موارد محدودکننده و سوءراهنمایی چون اثباتگرایی یا فلسفه رمانتیک و رویکرد فلسفه تحلیلی و غفلت از عقلانیت انتقادی ما را اگر گمراه نکند از ظرفیتهایی محروم مینماید.
از سلسلهی هر دو جهان جانت نیست
افتادهای و سلسلهجنبانت نیست
عذر از تو گهر بایدت و آنت نیست
دریات تهی و دُرّ و مرجانت نیست
علم مطلق نزد خداوند مطلق است اما علم ما محدود است، با این حال رقتانگیز، چارهای جز همین علم محدود اما علم به معنای حقیقی علم نداریم. آنچه روشن است علم آنچنان پیچیده است که نیاز حیاتی به برپاکردن معتبرترین کرسیهای دانشگاهی در زمینه فلسفه علم میباشد تا تعریف یا معرفتشناسی درست علم دریافته شود. این کار از معدود بزرگترین خدمات به بشریت، انسانیت، ادیان و انسانهاست.
هستیشناسی درست فلسفی بر جمع اضداد بودن طبیعت جهان و پیشبرد امور جهان با پیچیدگی تأکید دارد و کشف این پیچیدگیها مستلزم درک و معرفت و شناختشناسی درست علم است تا با هر نظریهای ذرهای ما را به حقیقت مطلق و عینی نزدیک نماید.
وسوسهانگیز صافی دودمان از دود است
نایِ خاکی خاستگاهِ نغمهی داوود است
آبِ رحمت بر زند از صحنِ آتشدانِ من
زاتحاد و جمع نقضین این جهان در بود است
ارسال نظر