مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
جلیل مقدم
روزنامهنگار
مرحوم دعایی مصداق بارز این شعر عُرفی شیرازی بود؛
چنان با نیک و بد عرفی، به سر کن کز پسِ مردن
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
همه ما دلمان خوش بود که اگر به رسم مسلمانی چشم از جهان فروبندیم و یا اگر دارفانی را وداع کنیم و در مسلمانی ما تردیدی باشد، اقای دعایی میآید نماز میتی بر ما میخواند و این افتخار ما بود که دعای خیر سید محمود دعایی بدرقه سفر آخرت ما باشد.
در این دو سه روز که حضرت دعایی عزیز بیادعا و بیزحمت راهی دیار باقی شد، در مرور تسلیتها و غمنوشتهها هیچ ذکر خیری از ایشان نبود که بنا به رسم رایج ولی و اما داشته باشد. هرچه گفته و نوشته شد وصف خوبیهای او بود. مرحوم دعایی جامع جمیع خصلتهای خوب یک انسان بود، ویژگیهایی که برای ما انسانها تعریف شده و اسلام هم به آن رنگ و لعاب داده است، اما این روزها کمیاب و بلکه نایاب مینماید.
سال ۱۳۷۰ که روزنامه خراسان توقیف شد، تعدادی از همکاران برای رفع توقیف روزنامه و آزادی مدیر مسئول دربندش جناب سید ابوالفضل موسویان تلاش میکردیم. من به تهران آمدم و با مدیران مسئول چند روزنامه از دلایل توقیف و پشت صحنه آن همصحبت شدیم. از جمله آن بزرگواران مرحوم دعایی بود که در نشستی (فکر کنم آقای جلال رفیع هم در جلسه بود) در ساختمان روزنامه اطلاعات آن زمان (پارک شهر) جلسهای برگزار شد و واقعا برای حل مسأله دلسوزانه تلاش کرد و چقدر دوستانه کوشید. از خیر مرحوم دعایی همه دوستان، همکاران و افرادی که ایشان را سنگ صبور و مشکلگشا میدانستند بینصیب نبودند.
بینیازی از "شهرت و خودنمایی" به نگاه من پررنگترین وجه ممتاز زندگی سراسر شرافتمندانه مرحوم محمود دعایی بود.
بسیاری از ما در مجامعی که حضور پیدا میکنیم، اگر بنای صحبت داشته باشیم حتما گریزی به سوابق خود میزنیم.
مثلا اگر نماینده مجلس بودهایم بیربط یا باربط خاطرهای از دوران نمایندگی بیان میکنیم که مخاطب متوجه شود زمانی چکاره بودهایم! اگر حالا نیستیم.
اما خیلی از ما و غیر ما شهادت میدهند که مرحوم دعایی اهل خودنمایی و تظاهر نبود او سرش به کار گرم بود نه به حرف! که اصولا اهل حرف نبود و اگر چنین میبود بهترین و مهمترین تریبونها در اختیارش بود. ۲۴ سال نمایندگی مجلس و چهل سال سکانداری یکی از معتبرترین روزنامههای کشور (روزنامه اطلاعات) کم نیست!
تاکید میکنم و اصرار دارم که تاکید کنم مرحوم آقا سید محمود دعایی سرش در کار بود و نه در شعار، مشی و مَنشی که در میان متولیان امور مملکت حکم کیمیا یافته است.
از موقعیتهایی که داشت استفاده نابجا نکرد و چقدر وسیعالمشرب بود. مصداق نادر از انسانی که برای همنوع خودش فارغ از دین و ایمانش انسانیت به خرج میداد. عارفپیشهای که هر کس به سرایش میآمد مهربانیاش میکرد و نانش میداد و از ایمانش نمیپرسید.
او را چه بسوزانند و چه به زمزم بشویند نشانههای بیشماری از فضایلش در یاد ما میماند و صد افسوس که با فانوس هم اگر گرد شهر بگردیم چون او یافت مینشود.
ارسال نظر