جنگ اوکراین و کردستان
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
در بادی امر به نظر میرسد که تهاجم روسیه به اوکراین تاثیری سلبی یا ایجابی روی موقعیت ویژه کردها در عراق و سوریه ندارد. اما در عالم واقعیت اینگونه نیست. صرف نظر از فرجام نهایی این تهاجم گستاخانه و قبول این حقیقت که اوکراین و روسیه بازنده اصلی ماجرا هستند، اصل این رخداد و امکان حدوث آن، در حکم زنگ خطری بزرگ برای اقلیم کردستان است. همانگونه که زنگها برای تایوان به صدا در آمدهاند، مقامات کرد هم باید به دو دلیل گوش به زنگ باشند.
اول: برآمدن اقلیم کردستان به عنوان واحدی سیاسی در منطقه حاصل تحولی بود که از پیروزی غرب در جنگ سرد و تبدیل آمریکا به قدرت بلامنازع جهان ناشی میشد. اگر شوروی فرونمیپاشید و تانکهای آن از برلین در آلمان به داخل مرزهای ۱۹۳۹ آن عقب نمینشست، دیکتاتور دیوانه عراق اساسا مجوز هجوم به کویت را دریافت نمیکرد. اگر هم به هر دلیلی مرتکب این نابخردی میشد، مسکو و در اصل سیستمهای امنیتی منطقه که خود زیر مجموعه ابرسیستم جهان دوقطبی بودند، دست بسته نظارهگر نابودی ماشین جنگی آن توسط ابرقدرت رقیب نمیشدند.
هر دو ایدهای که در دو مرحله کار دیکتاتور عراق را ساختند و اقلیم کردستان را بنیان نهادند، محصول پایان جهان دو قطبی و موازنههای آن و ولادت جهان تک قطبی به زعامت آمریکا بودند.
منطقه پرواز ممنوعی که در سال ۱۹۹۱ پس از انهدام ماشین جنگی صدام اعلام شد و به کنترل کردها روی سه استان کردنشین انجامید، مخلوق ایده نوینی بود بنام حق دخالت بشردوستانه.
در دوران جنگ سرد دولتهای عضو سازمان ملل به استناد اصل چهاردیواری و اختیاری مجاز بودند هر کاری با شهروندان خود انجام دهند و جامعه بین المللی هم کاری به آنها نداشت.
این احترام به سیادت کشورها قبل از آنکه محصول ارزشهای معنوی باشد، مولود موازنهسازی محمول در جنگ سرد و منطق بازی حاصل جمع صفر میان دو ابرقدرت بود.
کردها نخستین ملتی بودند که از موهبت پایان جنگ سرد بهرهمند شده و بر مبنای اصل جدیدالولاده دخالت بشردوستانه، عملا صاحب کشوری در درون کشوری مستقل شدند.
ایده دوم اما دکترین جنگهای پیشگیرانه بوش بود که در سال ۲۰۰۳ به کار کردها آمد. این ایده هم مولود قدرقدرتی آمریکا در دوره خالی از رقبا بود. این کشور در ابتدای هزاره آنقدر مازاد قدرت داشت که بگوید در هر جایی که احساس کنم تهدیدی وجود دارد، بیمجوز و اجماع جهانی، حق دارم رژیم آن را تغییر دهم!
صرف نظر از ناحق بودن این گزاره زمخت رئال پولتیکی، اما عملا به نفع کردها تمام و آنها را به بازیگری بین المللی و اختیاراتی در حد یک کشور مستقل تبدیل کرد.
اکنون اما سخن این است که حمله روسیه نشانهای بارز از تغییر دوران پیشگفته - ماه عسل طلایی کردها و نظام بین الملل - و آغاز عهدی جدید است که در آن آمریکا فعال مایشاء نیست.
بدین معنا که اگر فردا ترکیه یا دولت عراق تانکهایشان را به سوی اربیل فرستادند، نباید مثل سابق در انتظار جنگندههای آمریکایی نشست و حداکثر میبایست چشم براه چند تحریم اقتصادی ماند.
دوم: در دنیای جدید آمریکا به منظور مهار عمدهترین رقیب خود تمرکز خود را روی حوزه هند - پاسیفیک میگذارد و بر اثر گردنکشیهای روسیه، شرق اروپا هم به اولویت دوم آن تبدیل میشود. در هر صورت خاورمیانه و منابع نفتی آن از اهمیت سابق برخوردار نخواهد بود. سیاست پرهیز از مداخله نظامی و آغاز دور جدیدی از انزواطلبی، دستور کاری ملی است و لزوما وابسته به احزاب و تغییر دولتها نیست.
جا خالی دادن آمریکا هنگام حمله ترکیه به شمال سوریه و خروج ناگهانی از افغانستان موید این مدعاست.
نکته ظریف دیگری که وجود دارد، اجتناب آمریکاییها از ملتسازی و نهادسازی در کشورها، ذیل چرخش در نگاه کلانشان به نظام بین الملل است. آمریکاییها هنگام مواجهه با انتقادات مبنی بر بیمسئولیتی در خروج از افغانستان، مکررا میگویند: ما برای افغانها جنگیدیم، اما مسئول ساختن ملت برای آنها و ناکامیشان در پروسه ملتسازی نیستیم!
این دقیقا پاشنه آشیل اقلیم کردستان و تا حدی کردهای سوری هم هست. واشنگتن مسئول تلف کردن سی سال فرصت طلایی برای ملتسازی در اقلیم کردستان نیست و تا ابد نمیتواند دو حزب عمده را که هر بار سر یک شهردار، استاندار، یا اداره یک شهر و روستا، دست به یقه میشوند، از هم سوا کند!
اگر اکنون دو حزب اصلی با منطق دشمن با هم رفتار و حاضرند پستهایی نظیر استانداری کرکوک و ریاست جمهوری به اعراب برسد ولی دست حزب رقیب نیفتد، فقط در داخل فرصتسوزی نمیکنند، بلکه آخرین باقیماندههای دوران طلایی نظام جهانی را هم به باد میدهند.
با این اوصاف اگر آمریکای انزواطلب، ناگهان ول کرد و رفت، کسی مسئول نیست، غیر از زمامداران کرد و اولیگارشیهای خانوادگی و مالی آنها.
دوره وجود برادری بزرگتر و قلدر که در هر شرایطی میتوان رویش حساب کرد، گذشته است!
ارسال نظر