Long Live Ukraine Хай живе Україна
بابک ابراهیمی- استاد دانشگاه
اگر زنده ماند همی زندگی
بخوانیم آوازِ پایندگی
اگر قصد خون شد به نالندگی
چو سروِ سهی شعر بالندگی
با وجود تنها ماندن اوکراین، به نظر میآید حماسه استالینگراد در حال تکرار شدن است. مردم اوکراین در برابر یکی از قویترین ارتشهای جهان اسلحه به دست گرفتهاند و در کنار ارتش اوکراین از سرزمین مادری، و استقلال خود در حال دفاع هستند. ارتش اوکراین به قول درست ولادیمیر زلنسکی محاسبات ولادیمیر پوتین و مشاورانش را به هم زده است. مهم نیست آخر کار چه میشود و اوکراین سقوط میکند و دولت دستنشانده روی کار میآید تا به سمت ضمیمه شدن به روسیه پیش رود. مهم اینست که تاریخ مقاومت مردم بزرگ اوکراین را ثبت می کند.
نبرد استالینگراد از ۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲ تا ۲ فوریه ۱۹۴۳ در کرانه رود ولگا در برابر تهاجم آلمان به شوروی صورت گرفت. تهاجم آلمانیها برای سلطه بر شهر از ماه اوت سال ۱۹۴۲ با استفاده از ارتش ششم و برخی یگانهای ارتش چهارم زرهی و پشتیبانی هوایی اوج گرفت و درگیریها درون شهر به مبارزه خانهبهخانه تبدیل شد که دو طرف را مجبور به اعزام نیروهای کمکی کرد. مردم به ارتش پیوسته بودند و در برابر ارتش متجاوز مقاومتی باورنکردنی نشان میدادند. وطنپرستی نژاد اسلاو مثالزدنی است. در یک روز محلات شهر چند بار میان مدافعان و مهاجمان دست به دست میشد. اگرچه آلمانیها تا میانه ماه نوامبر به قیمتی گران، مدافعان را به نواری باریک در کرانه غربی رود ولگا عقب راندند، اما سرانجام شکست خوردند.
چنین اتفاقی در کیِف رخ میدهد؟ امکان شکست ارتش متجاوز در کیِف به دلایل متعدد بالا نیست ولی مقاومت در آن در صورت تداوم در حال ثبت تاریخ است.
پاول وینترتون، خبرنگار بیبیسی اجازه یافت دو روز پس از پایان جنگ از استالینگراد دیدن کند و چنین گزارشی از وضعیت شهر حماسه داد: « … استالینگراد هیچگاه تعمیر نخواهد شد؛ این شهر میبایست از ابتدا دوباره ساخته شود. اما با این حال که تمامی ساختمانهای آن تخریب شدهاست، زندگی همچنان در آن وجود دارد … آنها مغرورترین مردان و زنانی هستند که تا کنون دیدهام. آنها میدانند که کار فوقالعادهای را به خوبی انجام دادهاند. شهر آنها تخریب شده اما آنها با سرسختی مهاجمان را شکست دادهاند.» و میدانیم که در نوامبر سال ۱۹۴۳ در کنفرانس تهران، وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا، شمشیری ساخته شده در کشورش با نام «شمشیر استالینگراد» را به استالین اهدا نمود که بر تیغه آن این کلمات حک شده بود: «به شهروندان استالینگراد با قلبهای پولادینشان، هدیهای از شاه جورج ششم، بهعنوان نشان تکریم مردم بریتانیا.» آیا شمشیر کیِف نیز ساخته خواهد شد؟
اما مقاومت اوکراین به رهبری ولادیمیر زلنسکی را مقایسه کنید با مقاومت افغانستان به رهبری اشرف غنی. ارتش افغانستان عمدتأ پشتون بود و غنی نیز و طالبان نیز. غنی فکر کرد بازی تمام شد و الان وقت لذت بردن از زندگیست. ارتش افغانستان نیز فکر کرد طالبان از خود ما هستند. طالبان چندان نیرویی نداشت. در پایان کار، یکی سوار هواپیما شد و دیگری از هواپیما آویزان شد و … . در عین تأثر، نمایش خندهداری بود.
اگر ذات سست است و بیآهنی
چه عبدالغنی و چه اشرف غنی
در این سو نیز همان مشابهتهای تاریخی و فرهنگی و … بین اوکراین و روسیه کمابیش وجود دارد. اما اوکراین در برابر ارتشی بسیار قدرتمند مقاومت میکند. و اینگونه به جای طنز حماسه خلق میشود. طرفه آنکه رهبر مقاومت اوکراین پیش از حضور در سیاست، هنرپیشه طنزپردازی بوده است.
دغدغه ولادیمیر پوتین برای امنیت کشورش قابل تأمل است اما او یک مسأله را غلط حل کرده است.
او راههای بهتری برای حل مسأله امنیتی از طریق دیپلماسی و پرهیزی مؤمنانه از جنگ برای نریختن خونِ بیگناهان داشت اما آن راهها را نپیمود. او با نقض قواعد آمره حقوق بینالملل به اشغال کشور مستقل پرداخت. شاید ریشه آن را در این نکته باید دانست که برکشیدۀ الیگارشهای شوروی فروپاشیده، مصداق افرادیست که خصوصیات ساختار را مییابند. یعنی کارگزار در جهت اجرای درخواستهای ساختار در ساختار ذوب میگردد. همین رفتارها موجب اعتراض هزاران تن از مردم صلحطلب روسیه در بسیاری از شهرهای روسیه شد.
پنج سال پیش در مطلبی در تعارض دموکراسی آمریکا با روحیه دونالد ترامپ در هنگام ورود سیاهش به کاخ سفید اشاره کرده بودم که بیست سال پس از خاموش شدن غرش توپهای «ناپلئون بناپارت» انقلابدزد در نبرد «واترلو» و ۱۴ سال پس از خاموشی صدای ناپلئون خودکامه برافتاده از اسب قدرت در جزیره «هلن مقدس» (سنت هلنا)، دانشمند جوان فرانسوی به نام «آلکسی دوتوکویل» Alexis de Tocqueville جلد اول کتاب «دموکراسی در آمریکا» De la démocratie en Amérique را در سال ۱۸۳۵ بهعنوان بخشی از گزارش مأموریت انجام یافتهاش در آمریکا، در لندن منتشر کرد.
او در این گزارش پیشبینی پیامبرانهای از آینده آمریکا و روسیه ارائه میدهد که بیش از یک قرن بعد کارل یاسپرس Karl Jaspers در کتاب «آغاز و انجام تاریخ»Vom Ursprung und Ziel der Geschichte که چهار سال پس از پایان تراژیک جنگافروزی دیگر در سال ۱۹۴۹ در زوریخ منتشر کرد، مورد تأکید قرار داد.
تردیدی نیست که دوتوکویل علاوه بر اینکه تحت تأثیر جنگهای ناپلئونی قرار داشت، تحولات مربوط به جنگهای فرانسه با روسیه و قراردادهای «تیلیسیت» و «فین کنشتاین» و جنگهای روسیه با ایران و توافقنامه «گلستان» و معاهده «ترکمنچای» و بلایایی را که روسیه و ضعف و جهل جامعه داخلی ایران بر سر ممالک محروسه ایران آورد، بررسی کرده بود. به هر حال، برای آزمون درستی تمام پیشبینیهایش نیاز به گستره بیشتریست. دوتوکویل مینویسد:
«روزی خواهد آمد که در آمریکای شمالی یکصدوپنجاه میلیون نفر زندگی خواهند کرد که همه با هم برابر خواهند بود، با اندیشههایی یکسان [آزادی و دموکراسی و حاکمیت قانون]؛ همه امور دیگر مبهمند ولی در برابری حقوق آنان ابهام و تردیدی نیست، هرچند خود این امر واقعیت جدیدی در جهان خواهد بود که ما امروز [دهه ۱۸۳۰] نتایجش را نمیتوانیم تصور کنیم».
فیلسوف فرانسوی با پرهیز آگاهانه از تعصب بیپایه و شووینیستی به مام نامی میهنش که انقلاب کبیری را برای آزادی و برابری به تازگی پشت سرگذاشته ولی چندان بدان دست نیافته و کشورش دستخوش ماجراجویی و اعدام و جنگهای متداول پس از انقلابهای کلاسیک شده بود، واقعگرایانه ادامه میدهد:
«امروز در جهان دو ملت بزرگ وجود دارند که از دو نقطه مختلف حرکت آغاز کردهاند و به سوی هدفی واحد پیش میروند: روسها و آمریکائیان انگلیسینژاد.
آنها هر دو در تاریکی بزرگ شدند، و در حالی که نگاه مردمان به سویی دیگر متوجه بود، یکباره در صف اول ملل عالم قرار گرفتند، به نحوی که تماشاگران در یک آن، هم از پیدایی آنها آگاه گردیدند و هم از بزرگیشان.
چنین مینماید که همه ملل دیگر تقریبأ به مرزی که طبیعت برایشان معین کرده است، رسیدهاند و وظیفه دارند که در محدوده آن مرز بمانند، ولی آن دو ملت هنوز در مرحله رشدند. همه ملتهای دیگر دچار نوعی سکون گردیدهاند، در حالی که آن دو با گامهایی بلند سبکبارانه در راهی پیش میروند که چشم به پایانش نمیرسد.
آمریکایی با موانع طبیعی مبارزه میکند و روسها با آدمیان. آمریکایی با بیابان و وحشی بودن در نبرد است و روس در مظان این اتهام قرار گرفته است که با تمدن نبرد میکند. آمریکایی فتوحات خود را به یاری گاوآهن به دست میآورد و روس، در بیرون از مرزهای کنونیاش به ضرب شمشیر. آمریکایی برای رسیدن به هدفش بر نفع شخصی تکیه دارد و نیرو و خرد فردی را آزاد میگذارد، بیآنکه آن را رهبری کند. روس، برعکس، تمام نیروی دولت را در دست فرمانروایان خودکامهاش - که به اقتضای طبیعتش آنان را میپرستد - جمع میکند. آمریکایی در درجه اول از راه آزادی مؤثر میافتد، و روس از راه بردگی.
هر دوی آنها از نقاط مختلف به حرکت درآمدهاند و راههایشان نیز با هم فرق دارد. با این همه چنین مینماید که به انگیزش و سائقه تقدیری که بر ما مجهول است، برای آن ساخته شدهاند که هر کدام نیمی از جهان را زیر فرمان خود آورند.»
تهاجم پوتین خبر از تأثیرات جدید بر طرح و نقشه وستفالیایی جهان دارد و این آرزوی روسی و احتمال جهانی هم وجود دارد که شوروی سابق در میانمدت به شکلی جدید با جمهوریهای نه چندان مستقل احیا گردد، مگر آنکه مقاومت اوکراین آمال روسی را به تعویق اندازد یا تغییر شکل دهد.
جمعِ کافر به چه مانند مسلمانیِ من
خانهی بت شده آباد ز ویرانیِ من
نشنیدند ز من شرحِ پریشانیِ من
چه نوشتند و چه خواندند به پیشانیِ من
ارسال نظر