امید به آینده را بسازیم
امید جهانشاهی پژوهشگر
مساله مهاجرت نخبگان و بحران میل گسترده به مهاجرت مردم از کشور از جمله مسائلی است که هر چند وقت یکبار مطرح میشود.
این میل گسترده به مهاجرت البته دلایل متعددی دارد که شناسایی و اولویتبندی و وزندهی به آنها پژوهشی دقیق را میطلبد اما بیتردید یکی از مهمترین دلایل آن فقدان امید به آینده است. این مهم ضرورت آینده اندیشی را نشان میدهد.
جالب است بدانیم که ریشههای شکلگیری آیندهاندیشی در دو کشور آمریکا و فرانسه که به نوعی میتوان گفت خاستگاه دو شاخه اصلی آیندهاندیشی به شمار میروند، ناامیدی و ترس از آینده و نیاز به امید به آینده بوده است.
حکایت آیندهاندیشی آمریکا این است که بعد از جنگ جهانی دوم، این کشور کمترین آسیب را دید. از این رو سودای سروری در سر گرفت اما برای ردای سرداری جهان رقیبی سرسخت در پیش یافت.
در دهه ۵۰ میلادی، فقط قصه جنگ سرد نبود که سایه سنگین جنگی سخت و ویرانگر هم بر دلها افتاده بود: چگونه میتوان نیویورک را ظرف مدت کوتاهی تخلیه کرد؟ اگر شهرهای مهم آمریکا هدف بمبهای اتمی قرار گیرند، چه میشود؟
در این شرایط ترس بود که آمریکا به آینده اندیشی رو آورد و با همین تلاش برای یافتن احتمالات پیش رو و آیندههای ممکن بود که آینده اندیشی شکل گرفت. و البته کمکهای زیادی کرد به کارآمدی نظام مدیریتی و هم به یافتن راهکارهایی برای تسکین یاس و ترس مردم.
قصه فرانسه اما تلخ است. آلمان نازی نیمی از فرانسه از جمله پاریس را تسخیر کرد و ملت فرانسه تحقیر شد. آنها از خود میپرسیدند: آیا باید به مقاومت در برابر آلمانها بپیوندم و خطر شکنجه و اعدام را بپذیرم؟ یا باید آرام بنشینم و نظارهگر اشغال وطنم باشم؟ هیچ انتخابی بیخطر نبود.
در این گذار تلخ تاریخ بود که ژان پل سارتر نمایشگر روح جمعی فرانسه شد. از همین رو بود که ژنرال دوگل دربارهاش گفت: سارتر را ببین، گویی فرانسه را دیدهای.
او با رمانها، نمایشنامهها، و مقالههایش کوشید پاسخی به درد خاموش جامعه زخم خوردهاش دهد.
او وضعیت را این گونه توصیف کرد: ما تمام حقوق خود را از دست دادیم، و پیش از هر چیز، آزادی بیان را. هر روز تحقیر میشدیم و باید سکوت میکردیم. از آنجا که نازیها نیش زهر آلود خود را در اندیشه ما فرو برده بودند، هر اندیشه آزاد یک پیروزی محسوب میشد و چون تلاش میکردند ما را ساکت کنند، هر واژهای که به زبان میآمد، ارزشمند بود. و چون تحت تعقیب بودیم، هر حرکت همچون کشمکشی با دشمن بود.
پس از خروج اشغالگران در ۱۹۴۴، فرانسهی مایوس نیاز به بازآفرینی سرمایه اجتماعی داشت تا دوباره برخیزد و پاریس را بسازد. اینجا بود که روشنفکر عصر، سارتر، فرانسه را به حرکت واداشت: هر انسانی آینده خود را میسازد و در ساختن آینده نسل بشر نیز سهم دارد. در نتیجه، هر فرد ناخدای سرنوشت خویش است و باید مسؤولیت کامل آن را بپذیرد. هیچکس نباید اقدامهایش را با این بهانه توجیه کند که آنچه را رئیسش، خانوادهاش، یا هر نیروی بیرونی دیگری درخواست کرده انجام میدهد، یعنی در واقع مأمور است و معذور. این طفره رفتن است؛ چرا که انسان همواره آزاد است تا آنچه را دیگران به او امر میکنند انجام دهد یا ندهد. شما آزاد هستید. انتخاب کنید، یا بهتر بگویم، اختراع کنید.
اصطلاح «اختراع آینده» که بعداً عنوان کتاب دنیس گابور آینده پژوه و فیزیکدان برنده نوبل فرانسه شد، برگرفته از آرای سارتر است.
جان کلام اینکه با فضایی که سارتر ایجاد کرده بود، فرانسه کوشید با آینده اندیشی، نگاه مردم را از گذشته پر درد و امروز مایوس برگیرد و به آینده متوجه کند تا امید بیافریند و حرکت ایجاد کند. این البته کارکرد مبارک آینده اندیشی است.
وقتی به هر دلیلی نشانههای ناامیدی نسبت به آینده در جامعهای پررنگ میشود، به جای دمیدن بر ناامیدی باید چاره کار جست. نقطه آغازش ترویج تفکر آینده اندیشی است.
امید به آینده مستلزم ارائه یک تصویر از آینده است؛ تصویری که برای اکثریت جامعه روشن و قابل درک باشد. مطلوب و خواستنی باشد و نیز دست یافتنی دانسته شود. چون برای امید داشتن به آینده اول باید بتوان آنرا تصور کرد.
نکته دیگر آنکه نسبت به تصویر مطلوب باید اجماعی قابل قبول حاصل شود. این اجماع بزرگ، بسیج ملی ایجاد میکند. مدیران را نسبت به یک مسیر درست متعهد میکند. لذا مسیر حرکت کشور و تصمیمگیریها و سیاستگذاریها برای عموم موجه میشوند چون سیاستها مشروعیتشان را از اجماع میگیرند.
اجماع بزرگ نخبگانی ادبیات مشترک در فضای سیاسی و دیوانی ایجاد میکند. چون هدف و مقصد مشترک ایجاد میکند. دیگر جامعه نگران نمیشود که مسئولی با فلان اظهارات در مورد مثلاً موسیقی سودای ساختن چه ایرانی در سر دارد. چون ادبیات غالب او را متوجه میکند که این ره به ترکستان است نه ایران مطلوب و مقصد مورد اجماع.
آینده اندیشی همچنین دید بلند مدت به نظام تصمیم گیری کشور میدهد که بسیار پربرکت و امیدآفرین است.
خسارتهای ناشی از مدیریت مبتنی بر نگاه کوتاه مدت و منطقهای را بارها به تلخی در استانهای مختلف دیدهایم. این نگاه ناکارآمد یکی از عواملی است که باعث به اصطلاح مدیریت کارتابلی میشود یعنی اداره سازمان بر اساس آنچه در کارتابل نامههای اداری است. طبیعتاً وقتی مدیران نگاهی به افق ندارند، مردم امیدی به فردا نخواهند داشت.
آینده ساختنی است. امید به آینده هم ساختنی است. با توصیف تصویری تماشایی برای ایران و حرکت محکم ملی در مسیر تحقق آن، امید به آینده را بسازیم.
ارسال نظر