ایران و نظم بین الملل
فرهاد قنبری
فعال حوزه رسانه
عموم کشورها در حوزه روابط بین الملل به دو دسته و گروه کلی تقسیم میشوند. دسته اول کشورهایی هستند که با توجه به وسع و توانایی خود از وضع موجود راضی بوده و خواهان حفظ وضع موجود هستند و در دسته دیگر کشورهایی هستند که نظم موجود جهانی را ظالمانه و سلطه جویانه دانسته و خواهان تجدید نظر در آن میباشند.
بر اساس این دسته بندی کلی هر کشور سعی میکند «دکترین» خاص خود را در حوزه روابط بین الملل طراحی و اجراء نماید. دکترینهای روابط بین الملل بدین مفهوم است که یک کشور از یک منطق و روش و چارچوب مشخصی به عنوان مبنا و چراغ راه فعالیت آن نظام و کشور در حوزه روابط خارجی استفاده میکند. به عنوان مثال آمریکا تا پیش از جنگ جهانی اول سیاستی در پیش گرفته بود که بر اساس دکترین مونروئه، به سیاست «انزوا طلبی» معروف بود. (به معنای دور شدن از هر گونه درگیری با کشورهای دیگر و پرهیز از ورود در مناقشات و بحرانهای بین المللی) اما با ورود این کشور به جنگ جهانی و به ویژه پس از حمله ژاپن به «پرل هاربر» در جنگ جهانی دوم این کشور رسما در سیاست انزوا طلبی گذشته خود تجدید نظر کرد و سیاست دخالت در مناقشات و بحرانهای بین المللی را در پیش گرفت. یا آلمان [پس از اتحاد] به ویژه در عصر بیسمارک دکترین تجدیدنظرطلبی را در پیش گرفته و خواهان بر عهده گرفتن نقش بیشتری در روابط بین الملل شد.
نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم حاکی از تثبیت نظام دو قطبی به رهبری آمریکا و شوروی بود. در این میان کشورهای مختلف جهان سعی میکردند با نزدیک کردن خود به یکی از این دو قطب امنیت و منافع خود را دنبال کنند.
اما پس از فروپاشی شوروی نظام بین الملل دوباره دچار تغییر شد و جامعه بین الملل نظم جدیدی را این بار به رهبری و یکه تازی آمریکا تجربه کرد.
ایران پس از انقلاب در زمره کشورهای تجدیدنظرطلب در عرصه بین الملل محسوب میشود. ایران انقلابی با شعار «نه شرقی، نه غربی» به تقابل نظم جهانی پرداخت و در جنگ ایران و عراق نیز هزینه زیادی بابت این تقابل پرداخت کرد. ایران پس از فروپاشی شوروی نیز حاضر به پذیرش نظم جدید جهانی به رهبری آمریکا نشد و با ظالمانه و سلطه جویانه خواندن نظام بین الملل منافع خود را در تقابل با این وضعیت جدید تعریف کرد.
فارغ از اینکه اتخاذ رویکرد تجدیدنظرطلبی در عرصه بین الملل از کشوری مانند ایران سیاست درست یا نادرستی است باید به این مسئله توجه کنیم که اغلب کشورهایی که سیاست تجدیدنظرطلبی را اتخاد کردهاند در یک رویکرد مشترک بودهاند و آن تجهیز کامل قدرت نظامی به ویژه دستیابی به سلاح اتمی [در هفتاد سال اخیر] را سرلوحه تمام برنامههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود قرار دادهاند. کشورهایی مانند چین عصر مائو، کره شمالی و شوروی در آستانه ورود به جنگ سرد از جمله این کشورها بودند که در تقابل با نظم جهانی سعی در تجهیز به سلاح اتمی داشتند.
حاکمان این کشورها میدانستند که تقابل با نظم جهانی هزینههای سنگینی (از جمله تهاجم نظامی) را ممکن است در پی داشته باشد و به همین دلیل تجهیز خود به سلاحهای اتمی را در راس برنامههای خود قرار داده بودند.
حال در این میان کشورهایی هم بودند که بدون داشتن قدرت نظامی آنچنانی و بدون دستیابی به سلاح اتمی به طغیان علیه نظم جهانی دست زدند و هزینههای سنگینی هم بابت این مسئله پرداختند. ویتنام نیم قرن پیش، عراق صدام حسین، لیبی معمر قذافی از جمله کشورهایی بودند که هزینه سنگین جنگ داخلی و حمله خارجی را به جان خریدند. (به عقیده بسیار از تحلیلگران دلیل حمله آمریکا به عراق نه داشتن بمب اتم بلکه نداشتن چنین سلاحهایی بود.)
ایران امروز با سابقه بیش از چهار دهه تقابل با نظم جهانی و تحمل فشارها و هزینههای سنگین و در آستانه دستیابی به سلاح اتمی [به ادعای مقامات غربی] در میز مذاکره حاضر شده است. ایران طی این سالها و پس از تحمل سالها فشار اقتصادی و خرابکاریهای هستهای اسرائیل و ترور شدن دانشمندان هستهای در آستانه تصمیمی بسیار دشوار قرار دارد. تصمیمی که اگر منجر به تخریب و توقف برنامه هستهای شود چرایی تحمل و پذیرش این میزان و هزینه برای انرژی هستهای را در افکار عمومی مطرح خواهد کرد و در صورت عدم توافق آینده مبهم در حوزه اقتصادی و سیاسی و شاید نظامی را در پی خواهد داشت..
ارسال نظر