عوامل ترس از مذاکره با آمریکا
عباس نصر
پژوهشگر
بنظر میرسد شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا بعد از چهار دهه شجاعت میخواهد چرا که تبدیل به همان حمام مهمانکش گردیده که از بس ترس ایجاد کرده بودند هیچ کس جرات ورود به آن حمام را نداشت و اگر کسی ورود پیدا میکرد بهدلیل تلقینهای فراوان قبلی با کوچکتری صدا و یا ترس از سایه خودش دچار وحشت میشد و سکته مینمود. بدین خاطر همه تصور میکردند هرکس به این حمام وارد شود کشته میشود. واقعیت این است که این فضای تابو شدن مذاکره با آمریکا را خود ما ایجاد کردهایم و ما از فضای خودساخته میترسیم. بنابراین علت عدم مذاکره را باید وحشت خودساخته دانست که در عناوین زیر قابل تجزیه میباشند؛
اول ترس از کم آوردن در برابر خدا
برای کسانی که داعیه ترس از خدا را دارند که این برداشت غلط است، چون خداوند دستور گفتگو با فرعون را هم صادر کرده است حتی دستور داده با لحن آرام گفتگو کنید!
ترس دوم ناشی از این است که ما اهل گفتگو نبوده و نیستیم
بر این اساس صرفا خواست خود را مطرح و تکرار میکنیم. به بیان دیگر از نفس گفتگوی دیپلماتیک جاری در فضای بین الملل ترس داریم، که این ترس بیشتر از تربیت حوزویهای ماست. زیرا اساس تربیت حوزهها بر مبنای دیالوگ و گفتگوهای دیپلماتیک و اجتماعی شکل نگرفته است بلکه براساس تعلیم فن خطابه و مونولوگ استوار شده، به همین خاطر فقط از روی منبر میتوان خوش سخن گفت و اجبارا دیگران باید شنونده باشند و بفهمند ما چه میگوییم، درحالی که فلسفه تربیت غربی بر دیالکتیک و دیالوگ یونان قدیم استوار است و با گفتگوی متقابل به نتیجه میرسد. هیچگاه از منابر در روابط متقابل هیچ چیزی بدست نمیآید، کتاب همین انقلاب را بگشایید هر کجا مذاکره شد راهی گشوده شد، چنانچه بخش مهمی از پیروزی خود انقلاب ۵۷ هم مدیون دیالوگهای دکتر ابراهیم یزدی با سفیر آمریکا در پاریس و قطب زاده با رئیس جمهور فرانسه و مهندس بازرگان در دو نوبت با سفرای آمریکا در ایران بود، که یک نوبت به اتفاق آیت الله موسوی اردبیلی بود و دکتر بهشتی با هایزر بطور مستقیم و یا با واسطه سفیر آمریکا. که اگر این گفتگوها نبودند آمریکا سالها پشت سر شاه میایستاد و خونهای زیادی ریخته میشد. ما بخش مهمی از پیروزی خود را در آن دیالوگها بهدست آوردیم. حال معلوم نیست چرا امروز مسئولان از روبرو شدن با آمریکا برای مذاکره مستقیم میترسند. شاید میترسند کم بیاورند بخصوص اینکه شخصیتهایی در آن تراز نداریم و یا آن نفرات نخبه را به میدان دیپلماسی راه نداده و کنار زدهایم.
سوم عامل ترس از دیگر عوامل خارجی است
مثل اینکه میترسیم مردم دنیا به ما بخندند و یا متحدین ما نظیر چین و روسیه مخالفت کنند و یا اسرائیل و انگلیس نگذارند و کارشکنی کنند و ...
اگر چنین فکر شود که باید گفت پس ما استقلال خود را از دست دادهایم و تعیین کننده خودمان نیستیم، بلکه در بازتاب اهداف آنها داریم زیست میکنیم.
عامل چهارم این است که مبادا آمریکا از برقراری رابطه با ما سود ببرد
در این زمینه نیز باید گفت: اولا سود متقابل همه جا باید مد نظر باشد و تا سود نبرند سود نمیبریم.
درثانی اگر خوب به وضع جهان امروز بنگریم متوجه میشویم که آمریکا هم بخوبی با تحریم ما بطور غیرمستقیم منافعش تامین شده و خوشحال هم هست که از این طریق بیش از داشتن رابطه مستقیم سود میبرد و شادترین کشور جهان از نداشتن رابطه ما با آمریکا هم، متحدش اسراییل است که بقول معروف با دمش گردو میشکند. به تعبیر دیگر همه جهان از نداشتن رابطه و تحریم ما توسط آمریکا سود میبرند بجز خودمان که مرغمان یک پا دارد.
عامل پنجم ترس از کاسبان است
ترس مسئولان ما این است که اگر با آمریکا رابطه برقرار کنند و یکمرتبه قیمت دلار در داخل سقوط کند بسیاری از کاسبان ورشکست میشوند و طلبکارِ حکومت میگردند که چرا چنین شد؟ آن وقت دولت باید از جایی این تنش را جبران کند. مثل شوروی که یکمرتبه از سوسیالیستی برگشت کرد و بقدری قیمتها به هم ریخت که زلزله اقتصادی ایجاد شد در این میان روسیه فورا زرنگی کرد و با شیرجه رفتن در اقتصاد نظامی و غیرنظامی ... چند کشور دیگر ریشتر زلزله اقتصادی خود را کم کرد. ولی مسئولان دولت ما از کجا جبران کنند؟
به همین خاطر از رابطه مثبت و شکستن قیمت دلار به شدت وحشت دارند و این وحشت عامل مهمی است که بازدارنده شده است.
البته راههای خیلی خوب و توانمندیهای بالایی وجود دارد که بسرعت میتوان کاستیها را جبران کرد. اولین این توانمندیها؛ توریستهای عاشق دیدار ایران هستند که در جهان بسیار زیادند و عطش دیدن ایران را دارند. بسرعت میتوان با ورود آنها بازار ایران را پر از درآمد کرد و اشتغالزایی زیادی به وجود آورد. دوم؛ جلب فوری سرمایهگذاران خارجی و تولید کار همراه با فروش نفت است. سوم؛ صادرات است. میتوانیم حتی چیزهایی که تا به حال اجازه نداشتیم صادر کنیم.
عامل ششم؛ ترس از تندروهاست
ترس از سنتگراهای تند داخلی که مبادا به سروصدا درآیند و از اینکه جایگاه کنونی آنان متزلزل شود ناراحت شوند. لذا از گفتگو و برقراری رابطه معقول پرهیز میشود.
عامل هفتم ترس از عدم توان مدیریت
نگرانی ناشی از خوردن جام زهر و برگشت از یک سری شعارهای چهل پنجاه ساله است.
عامل هشتم؛ نداشتن دشمن است
ترس از اینکه در نسبت دادن مشکلات داخلی به دشمن خارجی خلاء بهوجود میآید و نقاط ضعف مدیریتی یکسویه میگردد.
اما با تمام این شرایط خردورزی عقلانی ایجاب میکند که خودمان را از دنیای ترسناک حمام آدمکش که شهید مطهری در کتابش آورده نجات دهیم. با توجه به تغییراتی که در نظام نوین جهانی رخ داده، آمریکای امروز با آمریکای چهل سال قبل با داشتن رقیبی چون چین در حال از دست دادن وجهه هژمونی خود است و چین در حال تبدیل شدن به استعمارگر اصلی جهان است. ما باید در نگاه خود تجدیدنظر اساسی نموده و همه این ترسها را دور ریخته شجاعانه راه جدیدی در برابر خود بگشاییم تا مقابل ابرقدرتها بتوانیم قدرت بالانسگری خوبی در جهان داشته باشیم. البته این کار شجاعت مردانه و قاطعیت شهادتطلبانه توسط لیدر یا لیدرهای اصلی کشور میخواهد تا وارد حمام مهمانکش شده پیروزمندانه بدر آیند.
بیش از این هزینه دادن در این راستا ارزش و سودی ندارد.
ارسال نظر