شکست دانش در کهن دیار
محمد آخوندپور امیری
کارشناس ارشد علوم سیاسی
گاهی در عرصه زیست اجتماعی و پیشاروی آدمی اعترافهایی به غایت سهمگین قرار میگیرد که با عنوان نمودن آن، سنگینی دردی جانفرسا را بر سینههای خود احساس مینماید. آری، گاهی این چنین است، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ چه معترف بشویم و چه نشویم، راه گریزی از آن وجود ندارد. بنابراین باید امروز معترف گشت که ما در طریق علم آموزی، دهههای متمادیست که راه خطا را به شتاب پیمودهایم و هم اکنون با هیمنهی شکستی عظیم روبرو گشتهایم.
چند صباحی است که در گوشه و کنار این کهن دیار نظاره مینماییم که برخی از نخبگان علمی و دانشگاهی، از بیحاصلی علمآموزی در این کشور سخن میگویند. حرف و سخنشان این است که فرزندان خود را بیهوده به دانشگاهها رهسپار نکنید تا عمر گرانمایه خود را تلف ننمایند. چنانچه تمام آن سالهایی که جوانان این دیار، پتانسیل خود را صرف علم آموزی مینمایند را مصروف به یادگیری حرفهای بکنند، عایدی بیشتری نصیبشان خواهد گشت و دغدغهِ نان فردا را نخواهند داشت.
سوال اساسی آن است که این چنین اعترافی، آن هم از سوی برخی از نخبگان دانشگاهی به چه دلیل است و در کجا باید چرایی آن را جُست؟ آیا این اندیشمندان دانشگاهی، تبر نیستی و نابودی را برداشتهاند و به ریشههای تنومند علم، معرفت و دانش که خود بهرههای بسیاری از آن بردهاند و در سایه سار آن دمی آرامیدهاند، میزنند؟
واقعیت امر آن است که چرایی این موضوع را باید در همان موضوع انشاء دوران مدرسه خود در ایام نوجوانی جستو نماییم. آن هنگام که از ما میپرسیدند «علم بهتر است یا ثروت»، بدون کوچکترین تردید و لکنت زبانی، باد در غبغب خود انداخته و پیروزمندانه از برتری علم سخنها میگفتیم. سخنان و نوشتههایمان مانیفستی بود نه برای یک کلاس، که برای کل جهان بشری که خود را با ریسمان بلند و تنومند علم و دانش، از حضیض ذلت به بلندای عزت و سربلندی برسانند.
به واقع باید سوال دیروز «علم بهتر است یا ثروت» را امروز باید به گونهای دیگر عنوان نمود که حکایت زمانه ما را به خوبی انعکاس دهد. امروز دیگر باید از نسل کنونی و آینده خود اینگونه پرسید که «علم بهتر است یا معیشت». این همان موضوعی است که انتخاب سختی پیش روی جماعت وطنی ما قرار داده است. شاید بتوان دلیل و چرایی نصیحت برخی از نخبگان دانشگاهی و علمی کشور را درخصوص ترغیب جوانها به نیامدن به دانشگاه و علم آموزی را در همین بحران معیشتی که خود معلول بحران بیکاری است، پیدا نمود.
امروز دیگر بسیاری از اساتید و فرهیختگان در برابر این پرسش دانشجویان خود که فردای فارغ التحصیل شدن، چه بازار کاری انتظار ما را خواهد کشید و قرار است با دانش سرشار خود کدام بحران جامعه پیرامونی را حل نماییم، تا هم خدمتی ارزشمند به مُلک و میهن کرده باشیم و هم بهرهای از کار خود برده باشیم، هیچ پاسخ قانع کنندهای نخواهند داشت. قدرت تئوریک و علمی آنان، یارای پاسخگویی به دانشجویانشان را نداشته و ندارد و گاهی از روی استیصال تنها سری تکان میدهند و سکوت میکنند.
آری، ترغیب دانشجویان به نیامدن به دانشگاه، نه از بابِ بیحاصل بودن کسب علم، دانش و معرفت که فی الواقع به جهت بحران عظیمی است که با معیشت یک ملت پیوندی وثیق دارد و چنانچه نتواند پاسخی به نیاز جوانهای تحصیل کردهِ دانشگاه رفتهِ خود بدهد، بحرانهای بسیاری را در دلی خود بارور خواهد نمود. بنابراین نیامدن به دانشگاه و یادگیری یک حرفه، نه بهعنوان یک ایده آل که بیشتر از روی ضرورت و وضعیت بحرانی بازار کار امروز صورت میگیرد. فی الواقع باید اعتراف نمود که در کشاکش میانِ آرمان و واقعیت، شکستی مفتضحانه از آنِ آرمان گشته است.
اما شاید اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نباشد که چنانچه امروز واقعیت بحران بیکاری را به عدم حضور در دانشگاه و ارتقای سطح علمی جامعه پیوند زنیم، باز نیز این سیاست، ما را به سرمنزل امن و آرامش رهسپار نخواهد نمود. دغدغه معیشت شاید ما را چند صباحی مشغولِ حرفه آموزیهای متعدد نماید و بحران بیکاری را تا حدودی درمان نماید؛ اما تهی شدن ذهن علمی یک جامعه، دیرزمانی نخواهد پایید که به ذرهای شدن و خلاءهای روحی، فلسفی و اجتماعی جامعه کنونی منجر خواهد شد. آن هنگام که مسیرهای آینده یک نسل، بجای دانشگاه به سوی بازار کار تغییر جهت دهد، وداعی دردناک با همه مفاهیم انتزاعی، آرمانی و قوت بخش برای زیستنی مطلوب خواهیم نمود و عایدی گرانمایهای نصیبمان نخواهد گشت.
نتیجه آنکه به واسطهِ سیاستهای بیتدبیرانه نخبگان سیاسی در تمامی این سالها، با حجم عظیم جوانهای فارغ التحصیلی روبرو گشتهایم که بازار کاری مناسب با شان علمی خود نیافته و هر روز افسردهتر از دیروزشان گشتهاند. برآیند این وضعیت بحرانی، ما را در کشاکش میان «علم بهتر است یا معیشت» مجبور خواهد نمود که دستانمان را به نشانه شکست بالا برده و به پیروزی معیشت اعتراف نماییم. شاید این شکست، سرآغازی باشد برای چاره اندیشیهای فردای سرزمینمان تا بیش از این شاهد انباشتگیهای بحران بیکاری، استیصال و افسردگی نسل امروز و آینده خود نباشیم.
ارسال نظر