اصلاح رویهها را فریاد کنیم
امید جهانشاهی
فعال حوزه رسانه
شعار بیان خواست جمعی است، یک نماد است، نمادی که روح جمعی را نمایندگی میکند و در بستر هیجان جمعی جاری میشود. در واقع شعارها نمادهایی هستند برای همافزایی جمعی.
از این رو، با بررسی شعارها میتوان منظومه نمادین حاکم بر ذهنیت و خواستهای جمعی از مردم را درک کرد.
یکی از راههای درک ماهیت تجمعهای اعتراضی و خواسته واقعی مردم تجمع کننده، در واقع تحلیل شعارها و شناخت نمادها است.
با این مقدمه میخواهم دعوت کنم از پژوهشگران و تحلیلگران که شعار «رضا شاه روحت شاد» را تحلیل کنند. البته این شعار از حیث فراگیری چندان قابل اعتنا نیست و در چند تجمع اعتراضی به صورت محدود مطرح شده است اما به لحاظ نمادین تحلیل آن احتمالاً میتواند حائز نکات ارزشمندی باشد.
در این تحلیل، پژوهشگر باید ببیند که تلقی و برداشت شعاردهندگان از «رضاشاه» چیست؟ این کلمه برای آنها نماد چیست؟ این نماد چگونه در ذهن آنها ساخته شده است؟
اینکه رضاشاه عملاً و دقیقاً طبق اسناد تاریخی چگونه آدمی بوده است، موضوع دیگری است. در اینجا مساله اصلی نمادی است که مردم از او در ذهن دارند، فارغ از اینکه او دقیقا چه فردی بوده است.
پاسخ به سوالات فوق البته مستلزم پژوهشی کیفی و مردمنگارانه است تا ذهن و تلقی شعاردهندگان تحلیل و درک شود.
به بهانه طرح این مساله، نظر شخصی خودم را در این یادداشت به اشتراک میگذارم. هرچند بیشک پاسخ صائب و صحیح نتیجه پژوهشی دقیق است.
به گمان من، برای آنها که رضاشاه روحت شاد را فریاد میکنند، رضاخان نمادی از جدیت، سرسختی برای پیشبرد اهدافش است.
فارغ از صحت و سقم و کیفیت حقیقت ماجرا، در عمل، ماجرای در تنور انداختن یک متخلف به عنوان نماد مجازات متخلف در اذهان عامه نشسته است. لذا در شرایطی که مردم میبینند تخلف های ریز و درشتی از گرانفروشی کاسب محل تا انواع سوء استفادههای مالی و غیرو اتفاق میافتد اما تلقی گروهی از مردم این است که با تخلفهای ریز و درشت برخورد مناسب صورت نمیگیرد، به اعتراض فریاد میزند: رضاشاه روحت شاد. که در واقع اعتراض به آن چیزی است که تسامح با متخلفها میشناسند.
توجه داشته باشیم که عدد و آمار دادگاههای تشکیل شده و تعداد احکام صادر شده ربطی به موضوع ندارد. تلقی مردم مساله است؛ حرفهایی که در کوچه و بازار گفته میشود، مثل اینکه: «اینها {مفسدان اقتصادی} از خودشان هستند، میروند زندان و فردا به اسم مرخصی بیرون میآیند.» «فلانی از خودشان است معلومه اعدامش نمیکنند» و غیرو که همه ما شنیدهایم نشان میدهد، احساس و تلقی گروهی از جامعه این است که برخورد «قاطعی» با متخلفین خرد و بزرگ و مفسدان اقتصادی انجام نمیشود. به خاطر همین آن پوتین پوش نماد قاطعیت و در تنور بنداز را فریاد میکنند.
در یک فایل ویدیویی که بسیار بازنشر شد، محمد صاحبی، مدیر عامل شرکت سهند آوای یاران، مهمان برنامهای در شبکه ایران کالا، در پاسخ به سوال مجری که پرسید چقدر امید به تغییر وضعیت دارید گفت: «ببینید شاید گفتن اسمش اینجا درست نیست. ولی کشور یک رضاخانی میخواهد. ببخشید شاید اسمش را هم اینجا نباید گفت» مجری اینجا به کمک آمد و گفت «یک مدیر مدبر» که آقای صاحبی با تایید سخن مجری ادامه داد: «بله یک مدیر مدبر که همانجا بیاید و تصمیم بگیرد. رئیس جمهور باید رفع اشکال بکند نه اینکه اشکال را بیان کند.» این گفتگوی ساده و صادقانه و غیربرنامهریزی شده، صراحتاً ته ذهن و تلقی گروهی از مردم را نمایندگی میکند. این البته یک استثنا نیست و فقط آقای صاحبی از این تعبیر استفاده نکرده است. بسیاری از ما در زندگی روزمره از این دست تعابیر شنیدهایم. لذا وقتی رضاخان را فریاد میزنند در واقع مدیریت تصمیم گیرنده و قاطعانه و حل کننده مشکل را فریاد میزنند.
متاسفانه بارها شاهد بودهایم که مسئولان از وضع موجود گلایهمند بودهاند و گاهی حتی بسیار دلسوزانه و جامع و موشکافانه مشکلات را مطرح کردهاند. اما توقعی که مردم دارند تصمیمهای جدی و قاطعانه برای کمک به حل مشکل است و با این تلقی که رضاخان نماد قاطعیت در اجراست، او را فریاد میزنند.
در روزهای تجمع اعتراضی کشاوزران اصفهانی در زاینده رود، فروشندهای با تاسف و حسرت میگفت که وقتی آب کم شده، چکار باید کرد. رضاخان میخواهد که محکم بایستد و همه آن چاههای عمیق غیرمجاز که زمان احمدینژاد حفر کردهاند را مسدود کند، کشاورزی وسط کویر را محدود کند. این کارخانههای فولاد را وسط کویر جمع کند. آدم قوی میخواهد که مدیریت آب را درست کند.
از این منظر، شعار «رضاشاه روحت شاد»، یک شعار سیاسی نیست به معنایی که اپوزیسیون خارج کشور میخواهد تفسیر کند؛ بلکه شعار مردمی است که قاطعیت و کارآمدی را فریاد می زنند.
تردیدی نیست که چنین نگاهی جای تاسف دارد. رضاشاه ناجی، توهم بخشی از جامعه است. چرا که هیچ جای جهان رضاخانها آزادی و آبادی نیاوردهاند. تجربه نشان داده مملکتی را که نسبتی با آزادی و آبادی است، قطعاً ردپایی از دموکراسی دارد.
سوئ تفاهمها را کنار بگذاریم. مراد از دموکراسی مکانیسمی نسبی است برای مشارکت جمعی. شناخت و اولویت بندی مسائل کشور با مشارکت همه اصناف و سلایق، شناخت علمی راهکارها با مشارکت دانشگاههای مستقل، و اداره کشور با مشارکت نهادهای مستقل نظارتی از جمله رسانههای مستقل. این را تجربه بشر نشان داده است.
باید ریشههای شکل گیری این ذهنیت نادرست را شناخت. یکی از آنها شاید تضعیف طبقه متوسط باشد که پشتوانه اصلی دموکراسی هستند و تضعیف رسانهها که رسالت آگاهی جامعه و همبستگی ملی را بر عهده دارند. به جای رضاشاه، اصلاح رویهها را فریاد کنیم.
ارسال نظر