کامیابی علم یا رمانتیسیسم؟

بابک ابراهیمی 

 استاد دانشگاه

 

مسأله جامعه از جمله دانشگاه‌ها اینست: آموزش‌های علمی یا پرورش‌های رمانتیک؟

طبعأ آغاز تعلیم و تربیت از خانواده و آموزش و پرورش است و اگر خانواده‌‌ها بتوانند بستر خانوادگی را چون یک مدرسه در آورده چونان مدرسه؛ چه دبستان، چه دانشگاه اداره کنند، فرزندان قوی و خوشبختی در هر جامعه به بار خواهند آورد و جامعه خوشبختی خواهند ساخت و کمتر از بدبختی‌های خودساز خواهند نالید.

 

سن جوانی مستعد خزیدن در بستر رویاگرایی (رمانتیسیزم Romanticism یا به زبان فرانسوی Romantisme) است. بنابر این دانشگاه مسؤولیت حیاتی دارد. گفتمان روشنگرانه، گفتمان علمی‌ست: علم به معنای علم و لا غیر. از این رو تأکید ما بر توسعه‌ دروس فلسفه علم در دانشگاه‌ها در کنار آشنایی مقدماتی در دبستان بوده است؛ توصیه‌ای که محلی از اعراب و عنایت نداشته است.

 

 یک دسته دیگر از همکاران دانشگاهی غیر از آنانی که در جریان‌های رایج - که بارها نقدشان کرده‌ایم - حضور دارند، رویکرد ملی‌گرایانه دارند. از قضا با نگاهی رمانتیک هر نوع نقدی را به ایده راست‌گرایانه ایرانشهری (و نه فرهنگی- ادبی) مبتنی بر ایدئولوژی ناسیونالیسم بر نمی‌تابند و حتی متمایل به پان‌ایرانیسم هستند تا به جنگ ناتمام و غیرضروری با《پان》 های دیگر بروند. مردِ کهنِ می‌دانند و می‌دانند چگونه منتقد علمی را از میدان به در کنند. ولی فکر آن را نکرده‌اند که وقتی خود از میدان به در روند، تاریخ مبتنی بر حقیقت چگونه در موردشان قضاوت خواهد کرد؟ در کلاس‌ها و تالارهای همان دانشگاه‌های تحت اختیار امروزشان، فردای غیابشان دانشجویان حقیقت‌گرا چه خواهند گفت و در مورد آثارشان چگونه قضاوت خواهند کرد؟

 

معتقدان ایدئولوژی ناسیونالیسم هر چقدر میهن‌پرست باشند، از ما بیش‌تر نیستند. مگر هیتلر جز برتری ملت آلمان در جهان و سروری ژرمن‌ها بر سایر اقوام جهان را می‌خواست؟ و دیدیم ایدئولوژی ناسیونالیسم او مبتنی بر رمانتیسیسم هگل و نیچه و بیسمارک چه بلایی بر سر آلمان و آلمانی آورد. دوام و قوام وطن به قدرت علم است، و چگونه علوم انسانی را می‌توان به رمانتیسیسم تبدیل کرد- آن‌چنان ‌که روشنفکر رمانتیک محبوب عصر نوجوانی‌شان، سنت را به ایدئولوژی رمانتیسیسم‌زاده بدل کرد - و در انتظار شکوفایی نشست؟ مگر بدون حقوق می‌توان جامعه خوشبختی ساخت یا داشت؟

 

هر چه این جملات را سرسری می‌خوانید و رد می‌شوید، به این جملات کارل پوپر دقت و تأمل کنید: 《اشتباهات ما همچنان ادامه خواهد داشت اما این امید وجود دارد که این فرضیه درست از کار در آید: بدون ایدئولوژی جنگی در کار نخواهد بود. مبارزه علیه ایدئولوژی‌ها در هر حال ارزشمند است》. پوپر چنین مکاتبی را مذهب جدید و آورندگان آن را (چون هگل و مارکس) پیامبران کاذب و دروغین می‌نامید. 

 

در جستجو میان یادداشت‌های قدیمی‌ام با واژه رمانتیک، به متنی بر می‌خورم که تردیدم در انتساب به خود با یادآوری ایام ناکام اما جدی گذشته برطرف می‌گردد و با درد، دروغ مصلحت‌آمیز انسان‌های بدقول خوش‌نما را به خاطر می‌آورم که در هرز دادن استعدادها همکاری لازم را با رقبا داشته به اصطلاح با پنبه سر بریده‌اند. بخشی از متن چنین می‌گوید:

《این اندیشه‌ها از دل غرب در برابر اندیشه‌های آزادی‌خواهی و حقوق طبیعی و دولت حداقلی و لیبرال روشنفکران رنسانسی و مدرنیته غرب قد علم کرده بود و در حالِ بر باد دادن دستاوردهای تمدن فاخر غرب بود. تمدنی برافراشته برای احیای حقوق طبیعی اکنون در معرض طوفان سهمگین افکار خطرناک رمانتیک قرار گرفته بود. اندیشه‌ای نوظهور که جهان را برخلاف آموزه‌‌های پروتستانی محل شادکامی نمی‌بیند و امکان خوشبختی انسان در جهان را [روح هگل] چنین بیان می‌کند: {تاریخ جهان، قلمرو شادکامی نیست. دوران‌های سعادت، صفحات خالی تاریخ است. زیرا آن دوران‌ها ادوار توافق و هماهنگی است و زدوخوردی ندارد.}》. 

“Die Weltgeschichte ist nicht der Boden des Glücks. Die Periode des Glücks sind leere Blätter in ihr. …„

نیچه نیز قرن بعد آیات یأسش را چنین خوانش می‌‌کند:

{در نزدیکی مصائب جهان، و اغلب در خاک آتشفشانی آن، انسان باغ‌های کوچک شادی خود را چیده است.}

“Dicht neben dem Wehe der Welt, und oft auf seinem vulkanischen Boden, hat der Mensch seine kleinen Gärten des Glücks angelegt.“„

 

یادداشت قدیمی‌ام اگرچه مفصل و قابلیت تبدیل به کتابی جامع را دارد، ولی به دلیل عدم حمایت؛ و همنوایی کامروایان غیررمانتیک با رمانتیک‌های کامکار، ناکام و ناتمام مانده است تا همچنان روشنگری مغلوب رمانتیک‌های فلسفی گردد.

 

رمانتیسیسم هر چه در ادبیات موجب شکوفایی‌هایی شده است در عرصه فلسفه، تاریخ و امثالهم ویرانی به بار آورده است. اگر رمانتیسیسم راه خود را به سوی علوم سیاسی و اجتماعی و حقوق و ... گشاید که مبانی فلسفی و تاریخی و .. دارد، موجب تبدیل علوم سیاسی به غیرعلوم سیاسی و اجتماعی و .. می‌گردد. چنین امری همانند سرایت ویروس رخ داده؛ آنچنانکه پیکر بیمار مبتلا ترکیبی از بیشترین ارگان‌های سالم به علاوه یکی دو ارگان درگیر ویروس در بدن است ولی نهایتأ بیمار است و با خطر مرگ روبرو، می‌توان وضعیت علم را دریافت. یعنی آموزش‌های علمی‌ای چنین از سوی معلمان و استادان رمانتیک یعنی آموزش ترکیبی از علم و غیرعلم؛ که سرنوشتش روشن نیست.

 

گفتی《ایامم به کام، امّا دریغا ناتمام!

در سخن بس پخته، کردارت چرا دور از مرام؟

کام را نِی؟ کامرانی؟ گو کدامین نی تو راست؟

خوش مرامی! ناتمامی! از تو ما را نیست کام!

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها