طالبان و انقلاب زنانه جامعه افغانستان
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
چند روز پیش نتایج کنکور سراسری افغانستان اعلام شد، درست ده روز پس از سقوط دولت غنی و فروپاشی احتمالی تمام ساختارهای دولتی افغانستان پس از کنفرانس ۲۰۰ بن که توسعه دانشگاهها و منظم شدن روند جذب و پذیرش دانشجو از دستاوردهای آن بود.
نفر اول کنکور، دختر خانمی کابلی بود که به دانشکده پزشکی این شهر راه یافت. رتبه نخست پارسال هم دختر بود که او هم رشته پزشکی دانشگاه کابل را برگزیده بود. درست مانند نفرات برتر کنکور سراسری خودمان که رشته محبوبشان، پزشکی دانشگاههای پایتخت است.
کاربران زیادی در زیر این خب، درباره امکان ادامه تحصیل و سرنوشت نامعلوم دختر پیشگفته، ابراز نگرانی و تردید کرده بودند.
در یک دهه اخیر، هر سال معمولا حدود ۲۰۰ هزار نفر در کنکور سراسری مراکز آموزش عالی افغانستان شرکت میکردند و درصد زنان هر سال رو به افزایش بود و در دو سال گذشته به حدود سی درصد رسیده بود.
اگر این آمار را با کنکور ایران مقایسه کنیم و نسبتهای جمعیتی را هم در نظر بگیریم، در مییابیم که چقدر قابل قبول است.
همچنین اگر در نظر بگیریم که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، تنها دو میلیون نفر شرکت کردند، در مییابیم که رقم ۲۰۰ هزار داوطلب کنکور، عدد درشتی است.
میتوان تصور کرد در صورت عدم وقوعِ هیچ وقفه و رکودی، مثلا ده سال دیگر دانشگاهها و مراکز آموزش عالی افغانستان، شاهد همان انقلاب زنانهای باشد که در ایران اواخر دهه هفتاد رخ داد: یعنی برتری نسبت داوطلبان و دانشجویان زن بر همتایان مردشان. تحولی که نشان از فربه شدن طبقه متوسطی داشت که موتور محرکه جنبشهای مدنی دهه هفتاد و هشتاد بود.
به همین سیاق افزایش نرخ مشارکت زنان افغان در حوزههای اجتماعی را باید نشانهای از تحول در جامعه قبیلهای و مردسالار و زنانه شدن تدریجی آن و نضج گرفتن جامعه مدنی آن تلقی کرد.
برونداد این تحول در نهایت میتواند در مدنی شدن بیشتر حوزههای اجتماعی و سیاسی و تبعید خشونت به لایههای دورتری خود را آشکار سازد.
حالا حساب کنید این روند رو به پیشرفت با آمدن طالبان، با یک وقفه و عقبگرد سیاسی روبرو شود: جامعهای رو به پیشرفت و حکومتی واپسگرا.
چیزی در حد "همزمانی امور ناهمزمان" و خلطهای سیاسی و اجتماعی ناخوشایند آن، انقلاب روستایی/مردانه علیه انقلاب شهری/زنانە.
محافظهکاری اجتماعی و فرهنگی طالبان قبل از آنکه ریشه در ایدئولوژی مدرن اسلام سیاسی داشته باشد، وابسته به پایگاه روستایی و ساختار قبایلی جامعه افغانستان است.
آیا طالبان میتواند روند اجتماعی را با ایدئولوژی واپسگرای خود همسو کند؟
یک ایدئولوژی روستایی به زحمت میتواند امر توتالیتر را محقق و یک حکومت تمامیت خواه در اعلی درجه خود مستقر نماید. توتالیتاریسم امری مدرن است و تا حد زیادی نتیجه درونی شدن مکانیزمهای قهر و اجبار.
"روستاییگری" طالبان در میان جنبشهای اسلامگرا منحصر بهفرد است و به جرات میتوان گفت داعش و القاعده از نظر خاستگاه، ساختار و کارکرد، به مراتب شهریترند.
احتمالا عالیترین نمونه ترکیب روستاییگری و یک ایدئولوژی تمامیت خواه، حکومت خمرهای سرخ در کامبوج در نیمه دوم هفتاد باشد.
دولتی بهغایت زمانپریش که علیرغم زیست در شکاف ژئواستراتژیک میان چین/ آمریکا با ویتنام/ شوروی، نهایتا در گرداب بیاعتباری و خلع سلاح مشروعیت، فرو رفت و ساقط گردید.
شاید کار طالبان در مناطق روستایی یا ولایات سنتاً محافظهکار مانند قندهار دشوار نباشد، اما یقینا در محیطهای شهری مانند کابل و هرات با مقاومت فزایندهای روبرو خواهند شد.
همین شهر هرات که در کنار کابل، موطن عمده رتبههای برتر کنکور سراسری است، دارای دهها کانال رادیویی و تلویزیونی خصوصی است.
امری که بیانگر تفاوت فوق العاده افغانستان امروز با ربع قرن قبل است. طالبان بدون تسلیم به روندهای شهری و مدنی شدن موجود، بختی برای کامیابی نخواهد داشت. شهری شدن جوامع روند محتوم جهان امروز است و از آن گریزی نیست.
ارسال نظر