در باب عدالت
بابک ابراهیمی
استاد دانشگاه
در علوم انسانی مفاهیم روزمرهای وجود دارند که نسبت به تعاریف آن و پیوند تنگاتنگ آن مفاهیم بیاعتنا هستیم. عدالت، برابری، برادری، آزادی، دموکراسی، حق، حقوق، حقیقت و … .
«عدالت چیست؟» اساسیترین سؤال سقراط، مردی متین، ژرف، پدر فلسفه و شهید راه حقیقت است. تعالیم دینی نیز پر است از تأکید بر عدل. آیاتی چون «.. و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید ..» ترجمه: (.. و همراه آنها (پیامبران) کتاب و مقیاس و وسیله اندازهگیری فرستادیم تا مردم بر میزان عدالت عمل کنند؛ آهن فرستادیم که ..)
و «إن الله یأمر بالعدل والإحسان ...» ترجمه: (خداوند امر میکند به عدالت و نیکی …) از سورههای حدید و نحل و احادیث بسیار دیگر تأکید اکید بر عدالت است. اگر خوانندگان گرامی و محترم به نگاه عادی و گذرا نخوانند، به چند مستدرک و تعریف حضرت علی از عدالت بسنده میکنیم: «ماعُمِّرَتِ الْبُلْدانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ؛ هیچ چیز مانند عدل باعث آبادانی کشورها نیست.» و در جایی دیگر میفرماید: «العَدلُ أساسٌ بِه قِوامُ العالَمِ» یعنی «عدالت، شالودهاى است که جهان بر آن استوار است» و سپس دقیقترین تعریف را از عدالت ارائه میفرماید: «وضع کل شیءٍ فی موضعه». و این تعریف را اگر دریابیم…
با این حال وقتی مدام از ارتباط عدالت با آزادی سخن میگوییم، مراد چیست؟
جان رالز John B. Rawls به این پرسش پاسخ میگوید. او تحت تأثیر فلسفه کانتی و نظریه قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو، جان لاک، توماس هابز و اصحاب دیگر ناظر بر قراردادی بودن حکومت، نظریهای ارائه نمود؛ عدالت بهمثابه انصاف: سیاسی نه متافیزیکی Justice as Fairness : Political not Metaphysical عنوان مقاله اوست که ابتدا در سال ۱۹۷۱ و با توضیحات بیشتری سالها بعد منتشر شد و در آن برداشت خود از عدالت را چنین شرح میدهد که عدالت شامل دو اصل اصیل «آزادی» liberty و «برابری» equality است. اصل دوم به «برابری عادلانه فرصت و اصل تفاوت» تقسیم میشود. رالز اصول را در اولویت واژگانی نظم میدهد، و به ترتیب به اصل آزادی، برابری عادلانه یا منصفانه فرصت و اصل تفاوت اولویت میدهد. این ترتیب اولویتهای اصول را در صورت تعارض در عمل تعیین میکند. با این حال، اصول به عنوان یک برداشت واحد و جامع از عدالت - «عدالت بهمثابه انصاف» در نظر گرفته شدهاند و به صورت جداگانه عمل نمیکنند. این اصول همیشه با هم به کار میرود تا اطمینان حاصل شود که «پایینترین افراد» سود میبرند و صدمه نمیبینند یا فراموش نمیشوند. در عین حال جامعه باید بر بنیاد این شالودهها به نحوی ساختاربندی شود که بیشترین میزان ممکن از عدالت به اعضای جامعه داده شود، و در عین حال بیشترین میزان آزادی؛ و تنها عامل محدودکننده آزادی هر فرد این است که ناقض آزادی هیچکدام از اعضای دیگر جامعه نباشد. این تعریف که نزدیک به نظریه آیزیا برلین است در نظریه رالز همچنان به حق لغو ناشدنی برابری در همه موقعیتها برای همه افراد جامعه معطوف است، از این رو رالز برای توضیح بیشتر نظریه عدالت، کتاب بعدی خود را تحت عنوان لیبرالیسم سیاسی منتشر کرد و سعی کرد نشان دهد که اصول عدالت او با برداشت لیبرال از نقش عدالت سازگار است، و اگر درست فهمیده شود، نظریه حق theory of the right را در برابر نظریه خیر theory of the good تشکیل میدهد.
از منظر رالز نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی به دو شرط قابل قبول هستند: نخست، باید مختص به تمام مناصب و مقامهایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها، باب آنها به روی همگان گشوده بوده است؛ و دوم، طبق اصل تفاوت، این نابرابریها بر اثر ساختاربندی عادلانه جامعه بابد بیشترین سود را همواره برای محرومترین اعضای جامعه داشته باشند. این تعریف را دیگر نمیتوان نه به توزیع یارانه و نه حتی به عدالت اقتصادی تقلیل معرفتی داد.
اکنون دوستان اصولگرای دولتمند نخست، بگویند که کجای این طرح و نظریه خلاف شرع است؟
و دوم، چرا امکان اجرای جامع آن را در برنامه ندارند؟
و سوم اینکه چرا این طرح علمی باید احتمالاً با برچسب غربی بودن یا هر دلیل دیگری از دستور کار دولت خارج گردد؟
و نهایتاً چه طرح و الگوی کارآمد به عنوان آلترناتیو برای عدالت جامع و حقیقی دارند؟
دلا داد دانی چه بودهست راز
چنان دان که ساغر ز مِی بینیاز
لب بسته بر جام ساقی به ناز
نه بر حلقهٔ موی، باقی ز آز
خموشیِ نی، نی نی از نینواز
ز نایِ نیِ بغض ره بسته باز
اگر داد اینست بیداد چیست؟
مگر موی رقصنده در باد چیست؟
بسی مویه از موی میساز کن
ستان داد دل راز مو باز کن
سپارش به باد و به آواز آی
بنوش از رگ مو به پرواز آی
ره دادخواهی نشاید جز این
شب و روز مستی نباید جز این
ستان دادِ هر دخترِ رَز همی
که شاید نهی بر تنش مرهمی
ارسال نظر