مرگ اصلاحات صندوق محور؟!
سیدقائم موسوی
تحلیلگر سیاسی
اخیراً آقای حجاریان در توئیتی اظهار داشتند که «اصلاحات صندوق محور مُرد! اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان رد پای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟»
«مرگ اصلاحات» در تارک ادبیات حجاریان قبلترها نیز بیان شده بود. در سال ۱۳۸۴ در مقالهای بنام «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» از مرگ اصلاحات رونمایی کرده بود. استراتژی و تاکتیکهایی مانند «فتح سنگر به سنگر»، «حاکمیت دوگانه»، «فشار از پایین، چانهزنی در بالا»، «اصلاحات به مثابه مشروطه خواهی جدید»، «اصلاحات به مثابه دموکراتیزاسیون»، «نرمالیزاسیون؛ مقدمه دموکراتیزاسیون»، «پاتریمونیالزدایی از دولت مدرن»، «امام خمینی، فقیه دوران گذار» هم از ایشان در مقاطع مختلف تبیین و تشریح شده بودند.
در گام نخست به نظر میرسد که اصلاحات مبتنی بر صندوق رای نمرده است بلکه بسان موجودی است که بسیار ناخوش است. اگر چه علائم حیاتی آن درگیرِ بیماری مزمنی است ولی از وضعیت تقریباً استیبلی برخوردار است. پس به جای تلاش برای جلو انداختن مرگ آن، برگزاری تدفین نوعی خستگی و بیحوصلگی اطرافیان بیمار برای رهایی از زحمات مراقبت از آن محسوب میشود. لذا نباید از سر ترحم یا خلاص شدن از زحمات مراقبت و احیاء، مرگ طبیعی فرضیِ آن را به جلو انداخت.
بردن مسئله به اتاق کالبد شکافی قبل از اینکه برای مرگ ناشی از کهولت سن یا قتل [ارادی یا غیرارادی] باشد، میتواند مکانیزمی برای چگونگی ریکاوری، شیمی درمانی و احیاء آن باشد. اشاره به مرگ ناشی از کهولت سن نشات گرفته از دیدگاه انداموارگی و حتمیت آغاز و فرجام برای رخدادهای سیاسی است. اما در مورد قتل طبیعتاً اگر فرض را بر قتل بگیریم صحبت از قاتلین به واقعیت نزدیکتر خواهد بود.
به نظر میرسد حداقل سه طیف به ناخوشی شدید اصلاحات به زعم نگارنده و مرگ آن از نگاه آقای حجاریان منجر شده است. اول خود اصلاحات و اصلاحطلبان. این قسم بنا به دلایلی از جمله فقدان تعریف جامع و مانع از اصلاحات، تنوع کسانی که در اتوبان اصلاحات پرچم اصلاحطلبی را یدک میکشیدند، وجود افرادی اپورتونیست و نداشتن ظرافتهای لازم برای چگونگی ارتباط با هستهی سخت قدرت و مسائل اندرونی دیگری از داخل چوب حراج به گفتمان اصلاحطلبی زدهاند و در درازمدت نشانههای گفتمان اصلاحطلبی را تبدیل به دالهای میان تهی کردهاند.
دوم هستهی مرکزی و سخت قدرت و ساختار غیرمنعطف سیاسی که اصلاحات و اصلاحطلبان را به مثابه نوعی تهدید و تحدید قلمداد میکردند و در حال و روز فعلی آن تاثیرگذار بودند. شناوری اصلاحات میان دو پدیدهی اجتماعی تحزب و جنبش نیز موجب شکلگیری انتظارات نامتقارن از آن شد. انتظاراتِ جنبش بودگی از اصلاحات از سوی مردم با انتظارات حزب بودگی و فعالیت در چارچوب مولفههای رسمی قدرت از سوی حاکمیت موجب نوسان و تشتت قائلان به اصلاحات شده بود. این شناوری در انتخابات اخیر به خوبی مشهود بود. مواضع جبهه اصلاحات و اذعان به ناتوانی مشارکت در انتخابات بواسطهی فقدان نامزد در نقطهی مقابل ائتلاف جمهور و حمایت از همتی بود.
سوم براندازان و فعالین متضاد با موجودیت سیستمی بنام جمهوری اسلامی. آنها اساساً با راهکارهای اصلاحات و تحولات مبتنی بر اصلاحطلبی در فرمت نظام فعلی مخالفند. بر همین اساس هر صنف، گروه یا جریانی در قالب اصلاحات موجب طول عمر و بقای موجودیت آن شود، تبدیل به سیبلی میشود که بایستی میزبان انواع و اقسام تهمت و تهدید باشند. اما نقد نگارنده بر آقای حجاریان از زاویه دیگری است که در زیر به آن پرداخته میشود.
بر فرض که با مرگ اصلاحات صندوقمحور موافق باشیم، آلترناتیو اصلاحات چه خواهد بود؟
پاسخ از چند حالت خارج نخواهد بود. یکی اینکه با پذیرفتن مرگ اصلاحات مبتنی بر صندوق بایستی در قالب نوعی قهر و بیتفاوتی محض فرو رفت. دوم اینکه مطالبات و خواستهها به کف خیابان و رودررویی عینی با سیستم کشانده شود؛ سوم اینکه با اصحاب قدرت وارد دیالوگ مستقیم شد و دیگری اینکه دل به دخالتها و تهاجمات خارجی بست (از مدل آنچه به سر رضاشاه آمد). دست آخر اینکه به راهکاری ترکیبی از همۀ اینها دل بست.
هر کدام از این جایگزینها ناشدنی و هزینههای آنها مضاعف و مترتب بر فایدهشان است. با قهر و پیشه کردن بیتفاوتی قطار سیاستها متوقف نمیشود و برنامههای غیراصلاحاتی با موانع کمتر و سرعت بیشتر به پیش خواهند رفت. با انتقال مطالبات به کف خیابان، مطالبات به پوششهای هیجانی و احساسات مبتلا میشوند، پروژه به خشونت و فرسایش کشانده میشود و تبعات سنگینی متوجه مردم و کشور خواهد شد. دیالوگ با اصحاب قدرت بهواسطهی مدارها و هالههای پیرامون آن عملاً غیرمحتمل است.
وقتی لایههای پیرامونی، شاخصترین نماد اصلاحات را از یک عیادت ساده منع میکنند، صحبت از کناکنش انتقادی و اصلاحی نوعی «آب در هاون کوبیدن» است. دگرگونی ناشی از هجمۀ خارجی غیر از غیرموفقیت آمیز بودن و مخالفت صریح قاطبهی ایران دوستان، هزینههای غیرقابل تحمل و جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل میکند. نوع رقیق آن در قالب «تحریمها» بیشتر به لاغر کردن مردم منتهی شد تا تغییر رویه و سناریوی حکومتی. معجونی از راهکارهای ذکر شده نیز منجر به نتیجهی ملموس و امیدوارکنندهای نخواهد شد.
بر همین اساس ایدهپراکنی ممدوح است اما برای نیستانگاری کردن یک مکانیزم حل و فصل مناقشات، بایستی ایدههای جایگزین مترقی و کمهزینهتری را در آستین داشت. تا با درس گرفتن از گذشته به سمت تئوری «میدانیم چه نمیخواهیم، اما نمیدانیم چه میخواهیم» رانده نشویم.
ارسال نظر