جرأت رویارویی با حقیقت

  مستقل آنلاین، بابک ابراهیمی، استاد دانشگاه/

حقیقت از آن رو مورد تأکید مداوم ماست که نزدیک شدن به آن سرچشمۀ دانایی در جهان است. به حقیقت_ که مطلق و عینی است_ نمی‌توان دست یافت، اما می‌توان نزدیک شد. این نزدیکی به آنچه گوهر جهان است و با امکاناتی چون حس و تجربه و شهود و عقل قابل کشف و درک است، جرأت می‌خواهد. اگر بنیاد شناخت ما حقیقت باشد، آنگاه همۀ متدها و استراتژی‌ها باید در جستجوی آن برآیند تا با کشف آن بر دانایی ما افزوده شود. عبارت «شاید من بر خطا باشم و حق با شما باشد، اما اگر تلاش کنیم، ممکن است به حقیقت نزدیک‌تر شویم» نمی‌تواند موجب اعتراض آدم منصفی باشد؛ با این حال، پاسخ اعتراض احتمالی، باز همان عبارت بنیادین است، عبارتی که «کارل پوپر» در اوج جنگ جهانی دوم در کتاب «جامعۀ باز و دشمنان آن» به کار برد.   آن که زیر بار تلاش برای نزدیک شدن به حقیقت نمی‌رود، نه تنها دچار خطای معرفتی و روش‌شناختی و حقیقت‌گریزی است که حتی خواسته یا ناخواسته به سمت حقیقت‌ستیزی می‌رود. تاریخ و فلسفه شهادت می‌دهد که دو جنگ جهانی دست‌پخت دستگاه فلسفی رؤیاگرایان بود که جرأت رویارویی با حقیقت را نداشتند، این تلاطم‌ها ددمنشی را برکشید. آنان با انحراف و ویران کردن دستاوردهای «روشنگری»، تفکر را در خدمت نوعی «شوونیسم مبتذل» قرار دادند که با عبارات پرطمطراق بیان می‌شد و مستعدان فریب، و مردمان سهل‌انگار و ساده‌لوح را می‌فریفت. هرگاه تز «تحول معرفتی حقیقت‌بنیاد» برای کسب ارزش‌های اجتماعی نوین با حفظ سنت‌ها جهت پایداری در برابر ایدئولوژی مطرح شد، در کمال شگفتی این تز از سوی برخی استادان ایرانی دانشگاه‌های ایران و غرب به بهانهٔ «پراگماتیک بودن» حقیقت مردود شد، و در مقابل، «نهادسازی» به عنوان راهکار تحول جامعه و نیز «دموکراسی بر بنیاد مدارا و نه حقیقت» معرفی شد. اما چند سؤال همیشه بی‌پاسخ ماند: نخست؛ این همه نهادسازی از مشروطه به بعد، چرا آن ثمری که باید به بار آورد، نیاورد؟ مشروطه از پارلمانتاریسم تا دانشگاه را به کشور آورد، اما ایدئولوژی‌های نوین و متنوع زیر لوای شبه‌مدرنیسم پرادعا مخفیانه شکل گرفت و تأثیرگذار و مداوم زیست و کار عمدهٔ ساحتی که در جامعه، روشنفکری شناخته می‌شد، توجیه ایدئولوژی‌ها و نهایتاً تبدیل آن‌ها به صور دیگر ایدئولوژی شد. دیگر؛ دموکراسی برای جامعه لازم، اما کافی‌ست؟ چه بارها موج دموکراسی در جوامع برگشت خورد. عامل برگشت چه بود؟ این روند قابل تأمل است که منورالفکران صاحب نظریهٔ «حکومت قانون در ایران» جای خود را به شبه‌روشنفکران ایدئولوژی‌گرا دادند. از کاستی‌های مهم عصر مشروطه، عدم پرداخت صحیح به امر «ملّت» بود که با وجود پروژۀ «ملت‌سازی» در عصر رضاشاه، شاهد ناسیونالیسم و پوپولیسم شدیم که اکنون میراث گرانقدر طبقات رؤیاگرا و علم‌ناباور جامعه است. این ایدئولوژی‌ها در برابر حقیقت ایستادند. نخبه‌گرای دولت رضاشاه، میرزا علی اکبر خان داور، شاگرد «ویلفردو پاره‌تو»، علیرغم میل به ناسیونالیسم که «مد روز» بود، به تیغ خشم شاهانه گرفتار آمده و با وجود خدمات قابل تأمل مورد حمایت سیدحسن مدرس، جایی برای خود در جامعۀ توده‌گرا نیافت و با خودکشی، جامعه و حکومت را از {خدمات} خود رهانید. چه، جامعه نیازی چنین نمی‌دید و شاید نمی‌بیند و تنها برخی نخبگان روشنفکر این نیازها را آینده‌نگرانه می‌دیدند. آنچه داورها را به قتل رساند، فروگذاشتن یا کم‌انگاشتن حقیقت و برکشیدن ایدئولوژی و اقتدار به جای مشروطه است. اما پاس نگه‌داشتن حقیقت بر عهدهٔ کیست؟ دولت، روشنفکران یا مردم؟ بنیاد جامعه بر مردم استوار است و روشنفکران نقش رهبری فکری جامعه را بر عهده دارند. دولت ذاتأ باید در خدمت اعتلای جامعه باشد. اما دفاع از حقیقت بیش و پیش از نهاد حکومت، بر عهدهٔ نهاد روشنفکری است. رسالت روشنفکری سنگین‌تر از مسئولیت دولتمرد است. جملهٔ منتسب به «غلامحسین صدیقی» استاد دانشگاه تهران به شاه دربارهٔ پیشنهاد نخست‌وزیری، «شأن معلمی اجل از وزارت است»، پاسخی بود به شاه که وقتی دکتر علی امینی، در گرماگرم انقلاب ۱۳۵۷، دکتر صدیقی را برای نخست‌وزیری پیشنهاد داده بود، شاه گفته بود: «آن معلم جامعه‌شناسی را می‌گویی؟ کار من به جایی رسیده که او نخست‌وزیر شود!». اما صدیقی شروطی برای نخست‌وزیری گذاشت که شاه نپذیرفت. و این شاید از آخرین نمونه‌های تاریخ ایران بود که پرستیژ روشنفکری، پذیرش دولتمردی در سطح عالی را مشروط می‌کرد. آن گاه که روشنفکر حقیقت را فرو می‌گذارد و در دام «مد روز» و تبدیل شدن «نظریه‌ به ایدئولوژی» گرفتار می‌آید، اگر چه خود منتقد ایدئولوژی باشد، دیگر از ساحت روشنفکری، آشکار یا پنهان، سقوط کرده است. و اما مردم؛ وقتی نباشند، کاری پیش نمی‌رود. دوستی با صراحت می‌گفت چنین متونی را نمی‌خوانم؛ در برابر نگاه پرسشگر، دلیلش را با اعترافی تلخ و شکننده عنوان می‌کند: «نبود جرأت لازم برای رویارویی با حقیقت!».

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها