یداله سحابی، فرزند مشروطه

مستقل آنلاین، علی شاملو، روزنامه نگار/

یدالله سحابی از جمله فرزندان مشروطه به شمار می‌رود. وی در روزگاری چشم به جهان گشود که نبض تند مشروطه در عروق اجتماع می‌زد و فریاد عدالتخانه از همه سو به گوش می‌رسید. فریادی آنچنان رسا که برای مظفرالدین شاه راهی جز امضای فرمان مشروطیت باقی نمی‌گذاشت. در آن سال‌ها یکی از فرازهای تاریخ بیداری ایرانیان فرا رسیده بود.

 سحابی، مدارس ابتدایی و متوسطه را در تلاطم سیاسی زمان سید ضیاء‌الدین طباطبایی و کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ سپری ساخت. زمانی که جنگ بین‌الملل دوم به بیماری و قحطی شدید و تنگی معیشت دامن می‌زد و روزگار تیره و تاری را در پیش دیدگان ترسیم می‌کرد. 

سحابی جوان در تاثیر از نسیم بیداری و شور آموختن به زودی به دارالفنون و سپس به دارالمعلمین مرکزی راه جست و تحت تاثیر شخصیت میرزا ابوالحسن خان فروغی قرار گرفت. وی تحصیلات عالیه را در دارالمعلمین عالی که بعدا دانشسرای عالی نام گرفت، در رشته علوم طبیعی سپری ساخت و در سال ۱۳۱۱ در زمره محصلین اعزامی به فرانسه رهسپار سفری ۴ ساله شد. نگاهی به خاطرات سحابی نشان می‌دهد که از سنین جوانی شوق زایدالوصفی نسبت به آموختن و دانش‌اندوزی در او موج می‌زده است، شوری که به او اجازه می‌دهد علی‌رغم مشکلات خانوادگی، ترک همسر و فرزندان گفته و رهسپار اروپای متمدن گردد. ذهن و ضمیر صاف و دیانت پیراسته از خرافات در غربت فرنگ او را مددکار می‌شود و اندیشه او را به جای گرایش به کژراهه‌ها معطوف وطن و تدارک برای خدمت به میهن می‌سازد. در سال ۱۳۱۲ اتفاقی کوچک با نتایجی بزرگ و قابل تامل رخ می‌دهد. سحابی که پس از یکسال اقامت در فرانسه به قصد دیدار با خانواده بندر مارسی را با کشتی تجاری به مقصد بیروت ترک می‌کند، در عرشه کشتی به دو جوان ایرانی که اتفاقا از محصلین اعزامی به فرانسه هستند برخورد می‌کند. روح سحابی با روح آن دو که چون او نماز می‌خوانند و به متانت رفتار می‌کنند، پیوند می‌یابد و هسته دوستی عمیقی بین محمد قریب، مهدی بازرگان و یدالله سحابی شکل می‌گیرد، پیوندی که تا پایان عمر اثرات مثبت و ثمرات فرهنگی اجتماعی بی‌شماری به بار می‌آورد. در این میان، به ویژه آشنایی بازرگان و سحابی از عرشه کشتی به عرصه زندگی تسری می‌یابد و آن دو یار همیشگی، در سفر و حضر، در تنگی و‌ گشایش و در آزادی و حبس همراه می‌گردند. نگاهی به مشی زندگی این دو نشان می‌دهد که: 

◼اولا آن‌ها رسالت خود را در ارائه خدمات علمی به جامعه دانشگاهی و‌ پایه‌ریزی شالوده‌هایی در نهاد دانشگاه می‌دیدند که بر بنیان آن، روحیه تحقیق علمی، خلاقیت، ابتکار و در نتیجه استغنای از خارج و اتکای به خود پدیدار گردد. گرایش آنان به مشی علمی و شیوه‌های دانش تجربی و شکل پذیری روحیات این دو با استدلال علمی و منطقی به آنان این امکان را بخشید که با توجه به ایمان باطنی و ساختار مذهبی خود به «تحکیم دین از راه ترویج علم» بپردازند و در جهت امحای اندیشه «ضدیت کیش و دانش» تلاش موثر کنند. 

◼ثانیا از آنجا که احتیاج روز در جامعه آن روز را «کار جمعی» و وجود تشکل‌ها، صنوف و احزاب می‌دیدند و منتقد روحیه تک‌زیستی و خودمحوری ایرانی بودند، خود آستین همت بالا زده و به عنوان پیشقراولان اندیشه «جامعه مدنی» به تاسیس ده‌ها انجمن، سازمان، نهضت، جمعیت، موسسه و شرکت همت گماشتند. مجموعه‌هایی که اکثرا از پس سال‌ها، حیات و رونق داشته و به توالد و تکثیر رسیده‌اند. 

◼ثالثا چون هر دو تن به مرور به اهمیت سیاست و برنامه‌های کلان کشوری در سرنوشت توده‌های مردم رسیده بودند و صدمات ناشی از استبداد و خودکامگی را شناخته بودند، راهی جز ورود به میدان سیاست از منظر امر به معروف و نهی از منکر نیافتند. 

سید محمود طالقانی سومین ضلع کمال‌بخش این مجموعه بود که با بهره‌گیری از معارف قرآنی و اندیشه زلال دینی از سر مسئولیت و حریت به جمع آنان پیوسته بود و در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی پرچمدار مجاهدتی گسترده بود. حاصل این اتفاق سه‌گانه و احساس مسئولیت جمعی علاوه بر تشکیل سازمان‌ها و نهضت‌ها و پرورش افکار و اندیشه‌ها، تحمل محاکمات و مرارت‌های حبس و تبعید بود. آنان در کشوری استبداد را هدف قرار داده بودند که کوچکترین تلاش علیه آن بهایی سنگین در پی داشت. از جمله نکات قابل توجه در زندگی این سه یار فرهیخته تلاشی است که هر یک در به جای گذاردن اثری قرآنی در طول مدت زندان و تبعید داشته‌اند.  طالقانی تفسیر «پرتوی از قرآن»، بازرگان تحلیل« سیر تحول قرآن »و سحابی تبیین « خلقت انسان در قرآن» را به عنوان یکی از دستاوردهای فراغت و مطالعه در زندان به جامعه عرضه داشتند؛ آثاری که هر یک هنوز قله‌هایی در پژوهش در عرصه قرآن‌شناسی به شمار می‌رود.

 دکتر سحابی به ویژه علاوه بر مشغولیت‌های ذهنی فوق، برای آموزش و پرورش، اهتمام ویژه داشت. کارنامه‌ی زندگی او بیانگر

این است که وی تا چه اندازه به اصالت فعالیت‌های فرهنگی و تمرکز بر تعلیم نوجوانان و جوانان باور داشته است. وی در سال ۱۳۲۵ به ریاست فرهنگ تهران منصوب شد و همه توان خود را صرف سامان‌بخشی وضعیت آشفته مدارس تهران کرد که در نتیجه‌ی تلاطمات سیاسی به حال تعطیل درآمده بودند.

تاسیس دانشسرای تعلیمات دینی، تاسیس دبیرستان کمال و تاسیس دبیرستان کوثر همگی به نیت توجه به تحصیلات شایسته متوسطه و ایجاد بینش و ظرفیت فکری و اعتقادی در مقطعی بود که به گفته دکتر «پاگرد علمی برای دانش‌آموزانی است که قصد ادامه تحصیل در دانشگاه را دارند.» وی پس از پیروزی انقلاب چه در زمانی که وزیر مشاور در طرح‌های انقلاب بود و چه در زمان نمایندگی مجلس هیچ گاه از خدمت به این اندیشه سرباز نزد. به طوری که بخشی از تلاش‌های او سرانجام به تصویب قانون مدارس غیرانتفاعی منتهی شد و توجه جامعه را به لزوم تمرکز بیشتر بر امر خطیر آموزش و پرورش معطوف ساخت. تلاش‌های سحابی همچون بازرگان و طالقانی سرانجام به پرورش نسلی منتهی شد که با برخورداری از آگاهی و بینش قرآنی با اتحاد و همدلی شالوده‌های حکومت استبدادی را در هم ریختند اما دیری نپایید که کشمکش‌های سیاسی و آزمندی‌های قدرت، همچنین عدم آشنایی توده‌های مردم بر صیانت از گوهر آزادی، انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف ساخت. هرچند این تلاطم‌های سیاسی و طرد و نفی‌های حاصل از تنگ‌نظری، بسیاری از مبارزین قدیم را در عرصه مسئولیت‌های اجتماعی منزوی ساخت اما سحابی همچون بازرگان و دیگر یارانش کنج عافیت نجست و علیرغم مخاطرات بسیار، مانند پدری نگران، نصیحت راهگشایی و تذکار پیشه ساخت. فقدان طالقانی در پگاه انقلاب و از آن سخت‌تر درگذشت بازرگان در سال ۱۳۷۳ برای سحابی رنجی جانکاه بود و فقدانی بزرگ در زندگی او بر جای گذاشت. گویا مشیت خداوند بر این قرار گرفته بود که سحابی به تنهایی در سراشیبی  کهولت راه را دنبال کند. کسانی که از نزدیک با او محشور بودند می‌دیدند که پیرمرد در آستانه ۹۰ سالگی هرچند نحیف و لاغر و خمیده است و چشمانش پس از یک عمر مطالعه و نگارش آب آورده و بیمار می‌نماید، اما همچنان در پشت عینک ذره‌بینی‌اش سرشار از نگرانی است؛ نگرانی برای کشوری بحران‌زده و در تلاطم. گویی درون سینه این پیکر استخوانی هنوز قلبی پر مهر به قوت می‌تپید. در آخرین روزها که دستانش لرزان بود و عصایش را به زحمت در چنگ می‌فشرد، ستون بدن شده بود تا اورا به اعتراض به مجلس شورا بکشاند. دکتر معترض بود، زیرا یاران نهضت آزادی و ملی مذهبی‌ها را به اتهام واهی براندازی به سلول‌های انفرادی برده بودند. واپسین سال حیات یدالله سحابی برای همه کسانی که مردان بزرگی چون او را قبله فکری کرده بودند سال عبرت‌آموزی بود. او در نتیجه بیماری و ضعف جسمانی از تلاش و تحرک باز نمی‌ایستاد. برای شرکت و حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال۱۳۸۰ بیانیه می‌نگاشت، وکلای شجاعی را که به دفاع از بیگناهان پرداخته بودند به نامه تفقد و تقدیر می‌نمود و برای سران سه قوه و بزرگان کشور نامه‌هایی سرشار از نصایح و تذکار ارسال می‌داشت. سحابی در یک کلام تا واپسین ماه‌های عمر نیز از خدمت به اندیشه‌ای که در اعتقاداتش ریشه‌ای ژرف داشت سر باز نزد. دکتر سحابی به معنای دقیق کلمه از سرمایه‌های ملی ایران بود. دکتر سحابی از جمله معدود کسانی بود که توانسته بود به ترکیبی سازگار و بالنده از سه منبع فرهنگی ما (فرهنگ ایرانی قبل از اسلام، فرهنگ الهام گرفته از اسلام و فرهنگ مدرن) دست یابد. دکتر سحابی در تکامل و تداوم جریان سیاسی‌ای که در تاریخ معاصر ایران دکتر محمد مصدق شاخص آن است و می‌توان از آن به نام میهن‌دوستی مردم‌سالار یاد کرد، قرار داشت. نگاه دینی دکتر سحابی به امور باعث نمی‌شد که او در ورطه بنیادگرایی و دفاع از اقتدارگرایی به نام دین بغلطد. او در دفاع از مردمسالاری دینی آموخته بود که قدرت را نباید هدف تلقی کرد و ارزش‌های الهی و انسانی را در پای آن قربانی کرد. از این رو، اورا باید مردی اصول‌گرا و آرمان‌گرا در عرصه سیاست تلقی کرد و از عمل‌گرایانی که دستیابی به اهداف کوتاه مدت را غایت اقدامات سیاسی خویش می‌دانند متمایز ساخت. سرانجام این مبارز خستگی‌ناپذیر که هیچ‌گاه تسلیم خستگی و ناملایمات زندگی نشده بود فرمان مشیت الهی را در ۲۳ فروردین ماه سال ۱۳۸۱به سمع رضا شنید، به طوع راهی شد و به رحمت واسعه حق واصل گشت.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها