بررسی یک روایت تمدنساز
کرونا به روایت ایران
مستقل آنلاین، علی رحیمیراد، روزنامهنگار /
چند وقت پیش، یکی از دوستانم اظهارنظر جالبی در رابطه با سال ۱۳۹۸ شمسی کرد. به ویژه توجه او به دو فصل سرد پایانی این سال بود. البته ما ابتدای سال را هم با میمنت نگذراندیم. او گفت که با خودش فکر میکند، اگر برای فرزندش در آینده روزگار ما را در این سال تعریف کند، آیا باور خواهد کرد؟
سیر داستانی امسال بیشتر به روایتهای علمی، تخیلی یا آخرالزمانی شبیه بود. چند سیل، چند زلزله، اعتراضات و کشتار، سقوط هواپیما، حمله ملخها، جنگ اقتصادی، آنفولانزا و در پایان شیوع یک بیماری ناشناخته به نام کووید ۱۹ که تمام بلایای قبل را از خاطر برد.
به واقع سینما در مقابله با واقعیت هیجانانگیز نیست. و کنار این بلایا، تغییر گفتمان رجال سیاسی در جای جای جهان و البته گفتمانهای پوشالی و مضحک را هم شاهد هستیم. و اسفناکتر از آنچه گفته شد، رشد رفتارهایی است که انسانیت را باطل میپسندند. گروه انسان با بیپروائی، مستعد آن است که لقمه را از دهان انسان دیگر برباید.
ما در عصری با ادعای اوج مدنیت زندگی میکنیم. اما یک بیماری برملا کرد که اگر انسان با احساس خسارت برای خود متوجه باشد، به عدالت و جوانمردی پشت میکند. نمود پررنگ این احتمال خسارت، شیوع یک بیماری است که لحظههای مرگ را به هم نزدیک میکند. شاید وحشت از نمایان شدن یک رخداد عادی است، زیرا انسان همواره مرگ را از خود فرافکن میکرد و آن را در قبال خود امری غریب تلقی میکرد.
حداقل هایدگر به عنوان یک فیلسوف یا عالم علم النفس، چنین برداشتی از انسان داشت. اما این شرایط امکان فریفتن نفس را از انسان میگیرد. در غیر این صورت، آیا آمار مرگ و میر بوسیله کووید ۱۹ با آمار مرگ و میرهای طبیعی و غیرطبیعی که همواره اتفاق میافتد، چقدر تفاوت دارد؟
اما واکنش انسان، حتی در متمدنترین و متمولترین شهرهای جهان هم، با اصول انسانی همسو نبود. حمله هر انسان برای به چنگ آوردن آنچه همه انسانها نیازمند آن بودند، از مظاهر وحشت پایان اخلاقیات در انسان است، که برای فرزندانمان ناملموس خواهد بود.
همانگونه که آن دوست من بیان کرده بود، مشابه سکانسهای آخرالزمانی است. گویا انسان انسانیت را پس میزند و بقای خود را در کوشش کور بر مبنای غریزه میبیند. این نگاه اجمالی به انسان امروز و این روزنههای ژانر آخرالزمانی، این سستی پایبندی به مدنیت در کنار شیوع بیماری و جنگ، من را به جمله ویل دورانت میرساند که در تاریخ تمدن خود اشاره کرد؛ بسیاری از انسانها، تمدن را اندامی استخوان فولادی میدانند، اما چه بسیار تمدنهایی که با یک جنگ یا یک بیماری متلاشی شدند و تقریبا از آنها هیچ چیز باقی نماند. معالوصف، این منظره توحش و دوزخی است که میتواند ما را به جهنم برساند.
اما، فرض جهنمی برای جهان، نه سخن نو و نه سخن شایستهای است. اما مهم چیست؟ راه حلی است که باید آن را جستجو کنیم.
بسیاری از افراد، مقالات و آرای سیاسی را گپ و گفت میکنند، تا شاید راهی پیش پای انسان امروز گذاشته شود.
گویا تاریخ به تکرار افتاده و به گرد خویش چرخیدن در بنبست بیمعنایی، پایداری انسان را به تحلیل میکشاند. از قضا این که، هر نظم سیاسی مظروف ظرفی به نام اجتماع است. رژیم سیاسی، در هر زمان و هر حدود و ثغوری که بود، از شرایط اجتماع آغاز شد، در این شرایط بالغ شد و سعی کرد شرایطی را که در آن حیات و بقا یافته را نگاه دارد. اجتماع به نفسه سیالیت دارد اما سیاست مخالف این سیالیت است. اما، تغییر ماهیت انسان و اجتماع در زاویه با سکنای نظم سیاسی، ایجاد گسلی میکند که در نهایت شارِگاهِ شورش یا طغیان است.
رژیم سیاسی میل به دگردیسی ندارد اما اجتماع یا انسان، چارهای جز دگردیسی ندارد. برای آنکه این موضوع ملموس شود، از گفتگوی بین یک خبرنگار و یک منتقد جامعهشناس بهره میبرم. این جرح و تعدیل، مربوط به زمانی است که با حمله داعش به خاک فرانسه مواجه شدیم. در این گفتگوی تلویزیونی، خبرنگار از کارشناس پرسید «فرانسه در چند سال اخیر، قریب به چند میلیارد یورو (رقم بودجه به درستی بخاطرم نیست و البته در بحث ما مطمح نظر نیز نیست) به اعتبار امنیتی خود افزوده است. با این وجود، امروز، از آنچه پیش از این در برابرش واکسینه بود، ضربه سهمگینی دید، چه توضیحی برای این اتفاق میشود داد؟» جواب هوشمندانه تحلیلگر این بود: «پدیده ناامنی تغییر کرده است».
این پاسخ سنجیده نشان داد که تمام سازههای منظم سیاسی، فرهنگی، امنیتی و ... بر زمینی ساختمان شدهاند که دگردیسی جزو امکانهای این زمین است. در این حالت برای تحلیل حوادثی مانند آبان ۹۸ و واکنشهای جامعه به بیماری، نظم سیاسی، تفکرات سیاسی امروز جهان، سردرگمی انسان در انتخاب و کشف راه آینده، انتظار گفتمانی برای عبور از مقطع، چگونگی آن گفتگو و ... که منجر به کنش و بازآفرینی یک گذر موفق انسان امروز جهان به فردای منسجم و پویا میشود، در جرح و تعدیل اجتماع است.
پیشنهاد این مقاله است که رخدادها، شعارها، اجتماعات، صبر بر نظم موجود در کشور یا تخطی و تعدی از آن را به حساب باور مردم نگذاریم. بلکه هر کدام از این نقشها میتواند هماهنگی درونمایه یا روح واحد جامعه، برای ساخت و پرداخت یک صدای راهنما باشد. البته این معطوف به ایران نیست و میتوانیم شواهدی برای این عدول، دگردیسی در منطقه و حتی جهان بیاوریم. نکته قابل توجه این است که، مطالعه جامعهنگرانه، فارغ از آرای ناکارامد سیاسی که ما در چنته داریم، روایاتی که جامعه ساخت، جمعآوری، پرداخت و منظم کرده است، را برای ما برملا میکند. اگر چه در حوصله این نوشتار نیست، تنها اظهار میکنم که این روایات تنها راهگشای ما به فردای یکپارچه، مترقی، اصیل و صلح آمیز است.
شاید اگر از ۷۵ سال پیشتر این نگرش را داشتیم، به جای انتخاب پایههای تمدنی نامتناسب برای ایجاد مدنیت، اصالتی استوار را بنا میکردیم. البته این نکته بدیهی است که اندیشه و دانش از آن ملتها نیست، از آن انسان است، اما استفاده پایدار از دانش، در گروِ هماهنگی با تاریخ است. نکته آخر آن که، بسیار گفته میشود آنان که تاریخ نمیخوانند تاریخ را تکرار میکنند. ما مردم خاورمیانه، خودمان را متهم به این بیسوادی میکردیم. اما گویا تاریخ به تکرار افتاده و فراتر از ثغور مردم اوسط، اسیر چرخه باطل گشته است. همانطور که آ.جی.پی.تایلور در کتاب آغاز جنگ اول تا پایان جنگ دوم جهانی میگفت؛ هنر، رسانه، ادبیات، سخن و هر بازخورد اجتماعی یا بین فردی انسانها، ترویج، تایید یا ارتکاب خشونت شده است.
میبینیم، که اتحادیهها به ملتها تجزیه میشوند. همپیمانان بین خود خط کشی میکنند. یا به عبارت دیگر سنگربندیها شکل میگیرد. بیماری شیوع پیدا میکند. خشم طغیان میکند اما در بغض منقبض میشود. همه چیز یادآور فروپاشی، رنسانس، جنگهای بزرگ است. تاریخ اگر دانسته شود تکرار میشود، تاریخ تکرار نخواهد شد اگر انسان داستانی برای گذر از امروز داشته باشد. این ارزش تاریخی ادیان و ادبیات جهان است. و همانطور که پیشتر گفتم اگر روایاتی که یک مردم ساخت، پرداخت، گردآوری و انتخاب میکنند را فارغ از دانش سیاست بسنجیم، شرق الگو و روایت بزرگی را برای آینده خواهد داشت. این نیاز به گفتگو مفصلی دارد اما شرق، تنها ثروت فرهنگی است که میتواند هنجاری را بسازد که اجتماع و دگردیسی را دنبال کند. آنچه شعرای ما آن را عصر تمدنسازی نام نهادهاند.
ارسال نظر