در اهمیت مصدق بودن
مستقل آنلاین، مهران بختیار، دبیر شورای مرکزی جبهه ملی ایران/
پرده اول: در حال قدم زدن در خیابانی در شمال شهر هستم که میبینم یک موتور سوار یک رستوران در حال جمعآوری کفش کهنه کنار یک سطل زباله شهرداری است و آنها را بهصورت فلهای به داخل جعبه حمل غذا میریزد، میخواهم او را صدا بزنم و گوشزد کنم این کار هم خودش هم برای کسانی که غذا را میبرد در تهاجم آلودگی قرار میدهد ولی تا او را صدا بزنم روی موتور نشسته و از آنجا دور میشود.
پرده دوم: چند سالیست که دکتر مصدق به احمد آباد تبعید شده است و هر هفته روستاییها در روز معین در خانه او جمع میشوند تا با ماشین خودش، راننده آنها را به بیمارستان نجمیه که بهنام مادرش نجم السطنه نامگذاری شده ببرد و توسط پسرش دکتر غلامحسین مصدق و یا همکارانش مداوا شوند. پس از مداوا روستاییها با همان ماشین برگردانده میشوند. در نگاه اول پرده اول و دوم هیچ ارتباطی بههم ندارند ولی اگر از نوعدوستی و وطنپرستی مصدق بگذریم این عمل او نه تنها برای مردمان روستا سودمند است بلکه برای خود او هم مفید است چنانکه اگر مصدق در جامعه کوچک روستایی سالم زیست کند زندگی خودش و اطرافیانش هم دارای سلامتی بیشتر و امنتر است ولی چنانکه از عمل مرد موتورسوار بر میآید کار او نه تنها برای خودش مضر است بلکه برای مردمی که در شمال شهر در رفاه زندگی و فکر میکنند به خاطر محل سکونتشان در امنیت و سلامت جسمی و روانی زیست میکنند نیز خطرناک و مضراست. با این مقدمه میخواهم وارد این بحث شوم که یک جمع از آدمیان وقتی دارای یک جامعه سلامت هستند که همگی احساس تعلق خاطر نسبت به آن داشته باشند. چگونه میشود فردی از اولین حقوق فردی مثل مسکن، خوراک مناسب، پوشاک و امنیت اجتماعی محروم است به آن جامعه احساس تعلق خاطر کند؟ همچنین حتی اگر تمام موارد ذکر شده را داشته باشد باز هم اگر توانایی دخالت و تغییر سرنوشت را نداشته باشد باز هم احساس همبستگی با جامعه حاصل نخواهد شد. پس مصدق دموکراسی و حاکمیت قانون را نه فقط به خاطر ارزش اخلاقی آن بلکه به سبب احساس همبستگیای که به آحاد مردم میداد راهی برای پیشرفت نهادینه و پایدار جامعه میدانست، کما اینکه بسیاری از پیشرفتهای پهلوی اول و دوم به سبب استبدادی که در پیاده کردن آن اعمال شده بود پس از رفتن آنها از بین رفت. پس مخالفت با دیکتاتوری مخالفت با یک شخص نیست بلکه مخالفت با یک نگاه برای اداره جامعه است. چه حاصل وقتی شما به عنوان حاکم همه سعی خود را برای پیشرفت جامعه هم میکنید ولی چون جامعه خود را در آن سهیم نمیبیند نگاهی بغضآلود و توطئهپندارانه به آن دارد. ممکن است من نوعی در چنین جامعه ویلایی دویست میلیارد تومانی در باستی هیلز لواسان داشته باشم ولی همین که میخواهم به سفر با بهترین خط هوایی کشور بروم که آلوده به ویروس است و یا سادهتر از آن که یک پیک رستوران با جعبهای آلوده برایم غذا بیاورد در معرض خطر قرار میگیرم. پس داشتن آن همه ثروت چه سود وقتی که با گرانترین مبلغ نمیتوانم یک وعده غذای سالم بخورم؟ زیان حکومت دیکتاتوری که مصدق مخالف آن بود نه تنها مضر برای مردمان آن سرزمین است بلکه برای حاکمان مستبد نیز خطرناک است. شاه سابق ایران در سالهای آخر حکومت از بیماری سرطان رنج میبرد و به توصیه پزشکان فرانسوی از قرصی خاص استفاده میکرد ولی به دلیل ترسی که از اطرافیان داشت قرصها در قوطی آسپرین میریخت، روزی از قضا قرصها تمام شده بود خدمتکار مخصوص متوجه شد و با مسئولیتپذیری بدون آنکه بداند، قوطی را با قرصهای آسپرین واقعی پر کرد که یکی از علتهای وخیم شدن وضعیت جسمی او در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ شد. شاید اگر نگاه دکتر مصدق در کشور ساری بود و همه به این جامعه تعلق خاطر داشتیم هرگز یک خط هوایی باعث شیوع یک ویروس خطرناک نمیشد و اگر این نگاه باز هم حاکم بود برخی از هموطنان در شرایطی که باید در خانه بمانند به سفر شمال نمیرفتند. امیدوارم راهی که او برای حکومت و زندگی در پیش گرفت برای ما الگویی باشد تا بتوانیم زیست سالمتر و با امنیت بیشتر برای ایران عزیز و مردمان آن داشته باشیم.
ارسال نظر