شهادت احمد زیدآبادی
پرویز محمدی
روزنامه نگار
این روزها حال و هوای سرزمینم بیشباهت به حال و هوای مردمان آن است. حالا که زمستان کم بارش میرود تا بهار بیاید، گویی بهار مردمسالاری به زمستان انحصارطلبی میگراید و سرمای آن این بار آنچنان گزنده بوده که رجال معتدلی چون خاتمی را هم به واکنشی متفاوت از گذشته واداشته.
اما در قضاوت رفتار عوام شنیدیم که اساسا تفکر غالب جریان پیروز این انتخابات، مردم را صاحب هیچ حقی نمیداند که به کسی توکیل کنند و حکومت را نصیبهی ازلی و عطای الهی به روحانیان و فقها میداند. از اینرو نقش ایشان را بدلی و نمایشی فرمایشی برای تظاهر به تفکیک میداند آنگونه که آیت اله مصباح فتوا داد.
حال، اما نتیجهی رونق و نفوذ این اندیشه در بالاترین سطوح سیاستگذاری نظام، پیشدرآمد تحقق همان تئوری امت- امامت به جای ملت- دولت است.
در این میان هر که در صف مردم ایستاد، به فتوای مباهته، تخریب و تکفیر شد و هر که در صف حکومت نشست، منزه از هر عیب و خطایی شد.
یکی از این صفبندیها نگارش مطلبی در کیهان در بهتان و اتهام تکراری به سیدمحمد خاتمی است که بدون تحلیل علت و انگیزهی کنش او، همچون گذشته بار دیگر وی را مزدبگیر جورج سوروس و عامل آمریکا خوانده است.
بی شک پاسخ به این بهتان را هرچه بیابیم، زیباتر و منصفانهتر از شهادت صادقانهی آزاده مردی شهیر چون دکتر احمد زیدآبادی نخواهیم یافت.
مردی که در صراحت لهجه و امانتداری، در متانت و استقلال فکری گواهی معتبر و شاهدی عادل است برای اقامهی بینهای آشکار در محکمهی تاریخ، که طبق نص صریح قرآن آنجا که در مورد شهادت دادن میفرماید: «باید همه ملاحظات را کنار گذاشت و فقط به خاطر خدا شهادت به حق داد، اگر چه به زیان شخص، یا پدر و مادر و یا نزدیکان او تمام شود، مؤمن واقعى کسى است که در برابر حق و عدالت، هیچگونه ملاحظه اى نداشته باشد. چرا که خداوند نسبت به حال آنها آگاه تر است.»
و حال احمد زیدآبادی به شهادت آمده و گواهی میدهد که: نویسنده کیهان یا مغرض است یا عامل موساد!
و این شهادت را در حالی ادا میکند که قطعا همچون گذشته به زیان خود و خانواده و نزدیکانش تمام میشود ... اما مگر جز این است که اندیشمندی چون او هماره به شهادت طلبیده شده تا در زمانهای که مدعیان جز سرزنش خِرد و نکوهش قلم امثال زیدآبادی، هنری دیگر ندارند، او قیام به قسط کرده و بی محابا از مخاطرات راه، همچنان مستانه رهرو شیوهی رندی است:
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم
شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم(۲)
پس به ناچار پسندیدهتر آن است که جناب حسین شریعتمداری یا در رد ادعای این شاهد، بینهای دیگر بیاورد چرا که گفتهاند: البینه علی المدعی!
یا شجاعت به خرج دهد در مناظرهای که بیشباهت به محکمهی تاریخ نیست، حضور یابد و بیاورد آنچه را که ز مردی و زور در چنته دارد!
ایشان اگر پیشنهاد مناظره را رد کند، بیشک بر گواهی زیدآبادی صحه گذاشته و اگر آن را به بهانهای به تاخیر بیندازد، بیگمان به مخاطبان حق میدهد که ادعایش را مهمل بینگارند و شهادت زیدآبادی را برحق بدانند.
مگر نه آنکه جناب حاج حسین به مناظره با افرادی بسیار معمولیتر از زیدآبادی شتافته، پس مبادا شأن حضور خود را بیش از آن نشستها تلقی و از مواجهه با انصاف و عدالت زیدآبادی استنکاف کند.
هرچند ناگفته پیداست که شهادت احمد زیدآبادی نه به قصد داعیه داری و نه به قصد نشستن در جایگاه قضاوت است بلکه در بزنگاههای حساس تاریخ، انکار از ما بهتران است، آنجا که با همان چندسطر مختصر، علاوه بر دفاع از مظلوم، پرده از بارگاه ظلمی برمیدارد که سالیان است در حق امثال خاتمی روا داشتهاند.
زیدآبادی بی آنکه شمشیر از نیام برکشد، به جدال با این حد از عداوت و تهدید رفته حال آنکه میگوید:
ابلها مردا!
عدوی تو نیستم من
انکار توام....!(۳)
۱.سوره نساء آیه ۱۳۵
۲.بیتی از حافظ
۳.شعری از شاملو
ارسال نظر