سکولاریسم بدون معرفت
فرهاد قنبری
فعال رسانهای
همانگونه که «دین بدون معرفت» در نهایت به دگماتیسم خشک و عبوسی منتهی میشود که به راحتی آب خوردن سر انسانها را از تن جدا میکند و فجایع و جنایتهایی شبیه جنایات داعش و طالبان و القاعده را رقم میزند، «سکولاریسم بدون معرفت» هم ممکن است به جریانات دینستیز و انسانستیزی منجر شود که همگان را با خطکش «دیندار» و «بی دین» مورد سنجش قرار دهد و هر چیزی که رنگ و بوی دینی دارد را با نفرت و خشونتی مهار نشدنی نفی نموده و خواهان نابودی آن باشد.
جامعه ایران به واسطه چند دهه حاکمیت گفتمان ایدئولوژیک دینی که با سختگیریها و دخالتهای فراوان در حوزه خصوصی زندگی شهروندان همراه بوده، باعث شکلگیری پاد(ضد)گفتمانی به نام سکولاریسم بدون معرفت (سکولاریسمی که گریز و دوری جستن از دین را نه بر اساس گرایشات و تعلقات فکری و فلسفی بلکه بر اساس نفرت و خشونت و دینستیزی و مقاومت در برابر گفتمان حاکم انتخاب کرده است) شده است که با هر چیزی که رنگ و لعاب و بوی دین و دینداری میدهد به مبارزه رفته و با ادبیاتی خشن و پر از نفرت در پی انتقام از آن است.
در این پادگفتمان دینستیز (که در ضدیت با گفتمان حاکم شکل گرفت) به هر کسی که رفتار و گفتار و کردارش اندک رنگ و بوی دینی داشته باشد (فرقی نمیکند از عبدالکریم سروش و شبستری تا فلان مُلای روستایی دور افتاده) حمله کرده و او را با رکیکترین و زشتترین و خشنترین توهینها و ناسزاها و تهدیدها مورد نوازش قرار میدهد.
واکنش چند سال قبل این طیف به قتل طلبه همدانی توسط یکی از الوات این شهر را به خاطر بیاوریم. در آن حادثه صفحه قاتل پر بود از کامنتها و لایکهایی که او را با القاب قهرمان و پهلوان مورد ستایش قرار میداد و بدون آنکه به دنبال آگاهی از شرایط زندگی و جرم یا بیگناهی مقتول باشد، او را به صرف طلبه بودن مستحق قتل و مرگ میدانست.
یا برخی واکنشها به خبر درگذشت دکتر داود فیرحی را به خاطر بیاوریم. این افراد خشونتطلب با دیدن چهره و تصویر آقای فیرحی و به صرف اینکه ایشان لباس روحانیت به تن دارند [و بدون کوچکترین شناختی از ایشان و حتی احساس نیاز به شناختی] خود را محق میدانستند که با زشتترین و رکیکترین توهینها به ایشان حملهور شوند و در مقابل هر اعتراضی هم زبان به درشتگویی و فحاشی گشوده و به اسم مدرنیسم و عقلگرایی، همه را عقب مانده و متحجر خطاب کرده و کورکورانه بر شعله کینه و نفرت عمومی بدمند.
این طیف که عمده آگاهی سیاسی و فلسفی و اجتماعیش محصول چند برنامه شبکههای برونمرزی و چند صفحه اینستاگرامی و تلگرامی است، به گونهای تحقیرآمیز در مورد دین و دینداران سخن میگویند که انگار در مورد موجودات نادان و عقب مانده نظر افکندهاند.
اغلب آنها از تمدن «ایرانی- اسلامی» هیچ نمیدانند و وقتی از دستاوردهای تمدنی ایرانی دوره اسلامی میشنوند برافروخته شده و به زمین و زمان بد میگویند.
درک و شناخت آنها از حافظ و مولوی و فردوسی و سعدی و عرفای بزرگ و ملاصدرا و سهروردی و.. خوانشی عجیب و غریب است که با تک جملات مجازی در شبکههای اجتماعی شکل گرفته است.
آنها در ذهن خود آیندهای از ایران ساختهاند که در آن هیچ نیازی به دین و معنویت نیست.
حکایت این طیف که خود را در مقام اپوزسیون رادیکال و خواستار تغییرات بنیادی معرفی میکند، حکایت عجیب و ترسناکی است. تودههایی که از هر اندیشه و تفکر و متفکری گریزانند، کنش سیاسی را در فحاشی و درشت گویی و تکرار کلیشه «سگ زرد و شغال» میدانند، توان و قدرت تشخیص خوب و بد را ندارند، به دم دستیترین و مبتذلترین نحلهها و گرایشهای سیاسی و فکری و هنری علاقه نشان میدهند، به شدت "غیر" ستیزند و هر سخنی که اندک بویی از نزدیکی به گفتمان حاکم و یا دین داشته باشد را با تندترین و زشتترین شکل و ادبیات ممکن پس میزنند، درک چندانی از مفهوم آزادی ندارند، اخلاق و فرهنگ و اندیشه را پرطمطراق و دهن پر کن میدانند و با هر دریافت و فکری جز دریافت و فکر خود، دشمن خونیاند.
این طیف که امروز مدعی تغییر و گذار از وضع موجود به اتوپیای ذهنی خود است، طیفی ترسناک و دگم و انتقامجو است که اگر به قدرتی دست پیدا کند روبسپیرها و خلخالیهای خود را با حدت و شدت بیشتر بازتولید خواهد کرد.
پ.ن: بیشک حق طبیعی هر اهل فکری است که منتقد شدید فیرحی و سروش و هر کس دیگری باشد، حکایت این مطلب نه منتقدان بلکه فحاشان و.. است.
ارسال نظر