آن‌هایی که باهوشند ولی شعور اجتماعی ندارند!

شعور اجتماعی یعنی بدون اجازه کسی از او در هر حالتی که هست فیلم و عکس نگیریم. بی‌اجازه کسی مسائل خصوصی‌اش را انتشار ندهیم و با تخطی از قانون در رانندگی جان دیگران را به خطر نیندازیم.

آن‌هایی که باهوشند ولی شعور اجتماعی ندارند!

 آیا معیار هوش اجتماعی خود را می‌دانید؟ آیا به تفاوت بهره هوشی، هوش اجتماعی و شعور اجتماعی آگاه هستید؟ آیا خودتان را یک فرد اجتماعی می‌دانید یا خیر؟ چقدر به برقراری ارتباط با دیگران تمایل دارید و کیفیت این رابطه برایتان مهم است؟ در یک تعریف هوش اجتماعی یعنی توانایی برقراری ارتباط با دیگران و مدیریت یک رابطه درست و بی‌نقص که می‌تواند شامل موارد زیادی باشد و ما در این نوشته به برخی از شاخص‌های آن می‌پردازیم.

وقتی کسی هوش اجتماعی‌اش بالاست یعنی راه گفتگو با دیگران را به خوبی می‌داند. بنابراین از روی بعضی مشخصات فردی می‌توان این افراد را از دیگران تشخیص داد.

این آدم‌ها اعتمادبه‌نفس بالایی دارند و این مهم‌ترین عامل در برقراری ارتباط است. این آدم‌ها زندگی را دوست دارند و به حیات خود احترام می‌گذارند. این‌ها برای زندگی و زنده بودن خود برنامه دارند و حاضر نیستند آن را باری به هر جهت خرج امور بیهوده کنند. اغلب آن‌ها انسان‌های موفقی هستند و برای جایگاهی که مد نظرشان است با دل و جان کار می‌کنند. کمتر غر می‌زنند و بیشتر تلاش می‌کنند و اغلب انسان‌های امیدواری هستند.

این آدم‌ها دیگران را دوست دارند و احترام گذاشتن را آموخته‌اند. می‌توانند به راحتی شرایط دیگران را درک کنند و گاهی حق را به آن‌ها بدهند، بدون اینکه احساس غرور کنند. برای حل مشکلات اجتماعی می‌شود روی کمک آن‌ها حساب کرد، زیرا آن‌ها غیر از خودشان به دیگران نیز اهمیت می‌دهند و ان‌ها را به خوبی می‌بینند و صدایشان را می‌شنوند.

هوش برتر‌ها توانایی بالایی در استفاده از زبان بدن دارند. می‌توانند بدون تغییر لحن کلامشان تنها با زبان بدن منظورشان را به مخاطب برسانند. آن‌ها آگاهند که شادی و حرص و تمام احوال را با این شیوه نشان دهند. این آدم‌ها می‌دانند کی و کجا صحبت کنند. موقعیت‌سنجی‌کرده و هر جا لازم باشد سخن می‌گویند، اما اگر ضرورتی در گفتار نبینند سکوت می‌کنند و فقط شنونده هستند. آن‌ها مثال بارز ضرب‌المثل «کم گوی و گزیده گوی، چون در» هستند. یعنی بجا، اما مفید حرفشان را می‌زنند و اغلب همان سخن کوتاه تأثیر خود را می‌گذارد.

هوش برتر‌ها نسبت به همه چیز یک ذهنیت مثبت دارند. همه چیز جهان را با عینک خوش بینی می‌بینند و «نمی‌شود» و «نمی‌توانم» را نمی‌پذیرند. این آدم‌ها اگر در جمعی باشند مدام از افعال مثبت استفاده می‌کنند و دیگران به راحتی می‌توانند انرژی حاصل از کلام مثبت آن‌ها را دریافت کنند. وقتی ذهنیت مثبت است پس قدرت انجام هر کاری دارند، آستانه تحملشان در شکست‌های پی در پی بالا می‌رود و به پیروزی نهایی یقین دارند. به همین دلیل انسان‌های آرامی هستند و کمتر گلایه می‌کنند. این‌ها اگر در یک جمع عمومی باشند بدون اینکه کسی را بشناسند می‌توانند بحثی را که سر گرفته است به سمتی که خودشان می‌خواهند بکشانند و در نهایت به یک جمع‌بندی مثبت برسند.

این آدم‌ها اهل قدردانی هستند. هر جا لازم باشد از عملکرد مثبت افراد قدردانی می‌کنند و از اینکه این اهمیت دادن را به زبان بیاورند هرگز ابایی ندارند. همین یک مقوله شخصیتی کافی است تا آن‌ها را در جامعه محبوب کند. فرض کنید یک پارکبان از صبح تا غروب با راننده‌های مغرور و غرغرو مواجه باشد که هر کدام به میل خودشان با او رفتار می‌کنند، اما ناگهان کسی پیدا شود که با لبخند تلاشش را ارج نهد و با یک خدا قوت ساده تمام انرژی‌های خوب را به او بخشد. یا راننده اتوبوس واحد باشی و هر روز شاهد غرولند‌های مسافران زیادی که تمام خستگی خود را به شانه‌های همشهری‌های ناشناس منتقل می‌کنند. هوا سرد است، به دلیل برف ترافیک سنگین ایجاد شده و اتوبوس میلی‌متری حرکت می‌کند. این وسط مردم هم خسته‌اند و مدام غر می‌زنند. یکی آن وسط پیدا می‌شود که با آرامش از زیبایی برف می‌گوید و امید به اینکه فردا می‌شود هوای تمیزی را استنشاق کرد. او زیبایی برف را به تمام کاستی‌ها ترجیح می‌دهد. نگاه زیبای او جو اتوبوس را عوض می‌کند و می‌تواند بحث را از ترافیک به تعریف خاطره در برف بکشاند. چنین آدمی همه جا حضورش مفید است و می‌تواند جلوی خیلی از تنش‌ها را بگیرد. اگر مترو شلوغ باشد به راحتی شرایط دستفروش‌ها را درک می‌کند و به جای غر زدن و نالیدن سعی می‌کند آن‌ها را درک کند و به آن‌هایی که کم توان هستند جا برای نشستن بدهد.

هوش برتر‌ها تعصب بی‌مورد ندارند و به کسی برچسب نمی‌زنند. آن‌ها به جای تمسخر دیگران مدام احساسات و رفتار خود را پایش می‌کنند. آن‌ها می‌توانند با هر قشری تعامل داشته باشند و کسی را به هیچ عمل یا رفتاری محکوم نکنند. آن‌ها روی رفتار‌های غلط خود تعصبی ندارند و به راحتی می‌توانند خود را تغییر دهند و رفتار‌های خود را اصلاح کنند.

این آدم‌ها انرژی بالایی برای رهبری کردن یک گروه یا جامعه را دارند و به راحتی می‌توانند با استعداد‌های درونشان که منجر به ارتباط قوی با دیگران می‌شود به شهرت و ثروت دلخواهشان برسند. همه این‌ها که گفتیم می‌تواند ویژگی‌های یک فرد با هوش اجتماعی بالا باشد.

اگر هوش اجتماعی تقویت شود

برای اصلاح یک جامعه لازم است افراد بیشتری هوش اجتماعی خود را تقویت کنند و راه‌های ارتباط مؤثر با دیگران را به خوبی بیاموزند. اگر این هوش نباشد افراد قدرت تطابق با مردم را از دست می‌دهند و نمی‌توانند در مقابله با افراد جدید که وارد زندگی و رابطه‌شان می‌شود واکنش درست نشان بدهند. تقویت این هوش باعث می‌شود افراد بتوانند با هرگروه از افراد با مشخصات فکری و اعتقادی مختلف کنار بیایند و به سازگاری مطلوب برسند.

اگر این هوش تقویت شود می‌توان امید داشت مناقشات پیش آمده میان افراد را بتوان مسالمت‌آمیز و هوشمندانه حل و فصل کرد. مثل بزرگ‌تر‌هایی که با صبوری و ریش سفیدی‌شان به اختلافات پایان می‌دهند، اما اگر این هوش پایین باشد می‌تواند به دعوا و اختلاف منجر شود.

 

اگر این هوش تقویت شود افراد به درک فرهنگی درستی از یکدیگر می‌رسند و می‌توانند اختلافات قومی و فرهنگی را به راحتی بپذیرند و راحت‌تر کنار هم زیست کنند. تقویت این هوش مساوی است با احترام اقوام به یکدیگر و آن وقت کمتر کسی به جوک‌های ساخته شده علیه اقوام و قشر‌های مختلف می‌خندد و دیگران را با دیگران به اشتراک نمی‌گذارد. هوش اجتماعی یعنی یک درک عمیق از مسائل جامعه که همه را به درک درستی از شرایط یکدیگر وا می‌دارد و، چون یکدیگر را درک می‌کنند پس بهتر می‌توانند به یکدیگر یاری رسانند.

 

اگر این هوش تقویت شود افراد منعطف بیشتری تربیت می‌شوند که می‌توانند به راحتی در مواقع لازم اشتباهات خود را بپذیرند و بلد باشند از دیگران عذرخواهی کنند. عذرخواهی کردن یکی از مهم‌ترین مشخصات فردی است که می‌تواند به ایجاد رابطه‌ای مفید و بی‌تنش منجر شود. فکر کنید راننده‌های ما هوش خود را تقویت کنند و یاد بگیرند در مواقعی که اشتباهی سهوی رخ می‌دهد پیاده شوند و با آرامش و احترام عذرخواهی کنند. به نظر شما در چنین شرایطی کار به دعوا و فحش دادن و استفاده از قفل فرمان می‌رسد؟ آیا همان زبان نرم به قول قدیمی‌ها مار را از لانه بیرون نمی‌کشد؟

 

اشکال ما این است که همه خود را حق به جانب و عذرخواهی در مواقع بروز اشتباه را نشانه تحقیر می‌دانیم، در حالی که عذرخواهی نشان از رشد اجتماعی ما دارد و می‌تواند در بسیاری موارد گره را به جای دندان با دست باز کند. اگر ما خطای خود را بپذیریم و مسئولیت خطایمان را به جان بخریم حتماً دیگران ما را درک می‌کنند و کمک بهتری خواهند کرد. مثالش همان راننده‌ای است که زیر بار اشتباهش نمی‌رود و مدام با فحش و عصبانیت منتظر افسر می‌شود. این آدم گره را سفت‌تر می‌کند، اما اگر کسی عذرخواهی کند و منطقی با مقوله تصادف کنار بیاید طرف مقابل به او احترام می‌گذارد و دنبال حل و فصل از طریق قانون می‌روند. چه بسا افراد زیادی که به جای دعوا و کشاندن پای پلیس به ماجرا خودشان با گفتگو اختلاف را حل می‌کنند و به اجماع می‌رسند.

 

این افراد اغلب شادند و راحت‌تر از دیگران می‌توانند جلب اعتماد کنند. این‌ها نیاز‌های دیگران را به خوبی و به موقع متوجه می‌شوند. به عنوان مثال اگر نیازمندی در کوچه‌شان باشد قبل از درخواست کمک خودشان به او کمک می‌کنند یا اگر پدر یک نوجوان باشد قبل از همه متوجه نیاز او می‌شود و سعی دارد آن‌را برطرف کند.

این افراد اغلب محبوبند، از اعتبار و احترام کافی نزد دیگران برخوردار بوده و برونگرا هستند و به راحتی احساسات خودرا بروز می‌دهند.

هوش اجتماعی مهم‌تر از بهره هوشی است

اما خوب است بدانید داشتن هوش اجتماعی از بهره هوشی خیلی مهم‌تر و کارسازتر است. ممکن است کسی باهوش تلقی شود، اما درونگرا باشد و نتواند ارتباط مؤثری با دیگران برقرار کند. پس این علم و هوش خیلی نمی‌تواند مؤثر افتد. حالا بر عکس آدم‌های زیادی هستند که بهره هوشی پایین‌تری دارند، اما چون بلدند با دیگران ارتباط ایجاد کنند انسان‌های موفق‌تری هستند. فرض کنید شما بهره هوشی بالایی داشته باشید، اما در ارتباط‌گیری ضعیف باشید. چطور می‌توانید بهره بالقوه خود را بالفعل کنید؟ اما او که هوش اجتماعی دارد بلد است با همان میزان هوشی که دارد به موقع و درست ارتباط برقرار کند و به خواسته‌هایش برسد. شاید به همین دلیل است که بچه‌های شیطان و پر شر و شور نوجوانی اغلب در بزرگسالی کار‌های مهم و پر مخاطبی دارند و از شرایط مالی خوبی هم برخوردار هستند و نابغه‌ها بیشتر درکار‌های انفرادی و تک بعدی حضور دارند. شاید اصطلاح عامیانه‌اش مردم دار بودن هوش برتر‌ها باشد.

هوش هیجانی خمیرمایه هوش اجتماعی

لازمه هوش اجتماعی برخورداری از هوش هیجانی است که شامل کنترل هیجان و رفتار‌های فرد می‌شود. پس اول باید هوش هیجانی را تقویت کرد و برخورد با انواع احساس‌ها را آموخت. این هوش که تقویت شود راحت‌تر می‌شود احساسات را کنترل کرد که همین به تنهایی می‌تواند در ایجاد رابطه سالم مؤثر باشد.

 

بعضی‌ها هوش بالایی دارند یعنی به خوبی می‌توانند ساعت‌ها برای مردم حرف بزنند و همچنان محبوب بمانند، اما شعور اجتماعی ندارند، یعنی نمی‌توانند قوانین شهروندی را بپذیرند و اغلب حقوق دیگران را خواسته یا ناخواسته تضییع می‌کنند. شعور اجتماعی یعنی زباله‌ها را هر جا دلمان خواست رها نکنیم. خودروی خود را هر جا دلمان خواست و جلوی هر تابلوی توقف ممنوعی پارک نکنیم. یعنی ماشین خود را بدون معاینه فنی در خیابان رها نکنیم. شعور اجتماعی یعنی بدون اجازه کسی از او در هر حالتی که هست فیلم و عکس نگیریم. بی‌اجازه کسی مسائل خصوصی‌اش را انتشار ندهیم و با تخطی از قانون در رانندگی جان دیگران را به خطر نیندازیم. همین یک شعور اجتماعی به تنهایی جای کار بسیاری دارد. خیلی از رفتار‌های اجتماعی نیاز به تعمیر یا ترمیم دارند و باید بسیاری از زیرساخت‌ها دوباره احیا شوند.

 

خوبی هوش اجتماعی این است که اکتسابی است و می‌توان آن را با ممارست و تلاش به دست آورد. به نظر می‌رسد برای داشتن یک جامعه ایمن و سالم باید از تقویت شعور اجتماعی و آموزش هوش اجتماعی آغاز کرد. اگر افراد زیادتری مهارت برقراری ارتباط را بیاموزند و راحت‌تر بتوانند هوش هیجانی خود را کنترل کنند به یقین آمار جرم و تخلف کاهش خواهد یافت و افراد زندگی بی‌دغدغه و شادتری در کار هم تجربه خواهند کرد.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها