سردار سلیمانی می‌خواست کجا به خاک سپرده شود؟

سردار سلیمانی چند ماه پیش در یکی از مصاحبه‌های خود گفت که دوست دارد در کجا به خاک سپرده شود.

سردار سلیمانی می‌خواست کجا به خاک سپرده شود؟

 صبح امروز رسانه‌ها اعلام کردند که سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس زمانی که با دو خودرو از فروگاه بین‌المللی بغداد خارج شدند، هدف قرار گرفتند و هر دو شهید (ترور) شدند.

دقایقی بعد بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای اخبار مربوط به شهادت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تایید کرد.

شهید سردار سلیمانی می‌خواست در کجا به خاک سپرده شود؟

به مناسبت شهادت این سردار بزرگ نگاهی به صحبت‌های چندی پیش او درباره یکی از شهدای بزرگواری که ایشان خواسته بودند در کنار او به خاک آرمیده شوند، انداختیم.

مهرماه امسال بود که سردار قاسم سلیمانی در گفت‌‎وگو با پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری به سردار شهید حسین یوسف الهی یکی از شهدای دوران دفاع مقدس اشاره کرد، شهیدی که سردار سلیمانی درباره او گفته بود: هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله شیمیایی می‌زند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید.

او در ادامه و در توصیف این شهید گفت که دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید. 

متن سخنان سرلشکر سلیمانی درباره شهید یوسف الهی این چنین بود:

ما خیلی از این صحنه‌ها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم و من همیشه می‌گویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز می‌کرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجاب‌ها؛ از ورای حجاب‌ها و ورای پرده‌ها سخن می‌گفتند. یکوقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و می‌خواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیرو‌های اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچه‌های ما به نام حسین صادقی و اکبر موسایی‌پور به شناسایی رفتند، اما برنگشتند. یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش‌آموز بود، اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا می‌شد؛ به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال می‌رسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موسایی‌پور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.

من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چراکه جبهه‌های متعددی داشتیم. دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم. آن برادر ما که اسمش حسین بود، به من گفت که فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد. به او گفتم حسین! چه می‌گویی؟ حسین، یک خنده‌ی خیلی ظریفی آن گوشه‌ی لبش را باز کرد و گفت «حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید.» اسم پدرش غلامحسین بود؛ او هم دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلم‌زاده بود از پدر و مادر. اصلاً واقعاً به سن نوجوانی معلم بود. وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صد‌ها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد و بعدش صادقی برمی‌گردد.» گفتم «از کجا می‌گویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم. ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم. برادر‌های اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچه‌ها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موسایی‌پور است. روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همه‌ی تلاطماتی که داشته، این‌ها را به همان نقطه‌ی عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود. من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟» گفت «من دیشب اکبر موسایی‌پور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمی‌گردم و صادقی روز بعدش برمی‌گردد.» بعد حسین به من جمله‌ای گفت که خیلی مهم است. گفت «می‌دانی چرا اکبر موسایی‌پور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موسایی‌پور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دو اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.» حسین بعدها شهید شد. من می‌خواستم به این نکته برگردم که در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود.

گفتنی است که شهید سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در حوالی شهرستان رابر از توابع کرمان متولد شد. او پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ او به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.سردار سلیمانی در دوران جنگ تحمیلی فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را برعهده داشت و پس از جنگ با قاچاقچیان و اشراری که در نواحی شرقی کشور فعالیت می‌کردند به مبارزه پرداخت و توانست با به هلاکت رساندن قاچاقچیان و عوامل ناامنی در شرق کشور، امنیت قابل توجهی در مرز‌های شرقی کشور به وجود بیاورد.

او در سال ۷۶ توانست مقام فرماندهی نیروی قدس سپاه را به دست گیرد و به نمایش قدرت گروه تروریستی طالبان و گروه‌هایی که باعث ایجاد ناامنی در شرق کشور شده بودند پایان دهد. سردار سلیمانی در ۴ بهمن ۸۹ مقام به درجه سرلشکری نائل آمد.

همزمان با ظهور و آغاز قدرت نمایی داعش در کشور‌های سوریه و عراق، این رزمنده مجاهد توانست نقش بسزایی در نابودی داعش و بازگرداندن آرامش و ثبات به این کشور‌ها ایفا کند. شهید سپهبد قاسم سلیمانی، پس از سال‌ها حضور در خط مقدم نبرد با عناصر تکفیری در کشور‌های منطقه، ۳۰ آبان ۱۳۹۶ در نامه‌ای به رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) خبر پایان خلافت داعش در منطقه را اعلام کرد.

او که در این سال‌ها با رشادت‌های خود، خاری در چشم دشمنان شده بود، همواره توسط گروهک‌های تروریستی مورد تهدید قرار می‌گرفت و رهبر معظم انقلاب نیز بار‌ها از او به عنوان شهید زنده یاد کرده بودند.

امروز اما روح بلند این شهید گرانقدر در کنار یاران هم رزم خود آرمیده است و بزرگترین افتخار او شهادت به دست خبیث ترین اقوام جهان است .

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها