توهین به شهدا در همایش چندهمسری/مردی که زن دوم میگیرد مانند شهید فهمیده است
مردی با کت و شلوار مشکی از روی صندلی بلند میشود و اول فضا را آرام میکند. با صدای بلند میگوید: «مردی که زن دوم میگیرد مانند شهید فهمیده است چرا که دارد در راه خدا جهاد میکند. من چهار تا زن دارم و با این که از نظر مالی مشکلی ندارم اما فشار زیادی را متحمل میشوم».
فکر میکردم مانند تمام دفعاتی که برای جلسهای به مسجدی دعوت میشویم جایگاه بانوان از آقایان جداست. حتی دفعه اول که پرده ورودی مسجد را کنار زدم و فقط سخنران و تعدادی مرد دیدم، برگشتم و پرسیدم که قسمت بانوان کجاست که گفتند همینجاست و دوباره وارد مسجد شدم.
پس از یک بار که با اصرار فراوان توانستهبودم برای نماز خواندن به قسمت مردانه مسجدی در ونک وارد شوم، این دومین دفعهای بود که کفشهایم را در جاکفشی مردانه مسجد میگذاشتم.
تعدادی از آقایان پایین منبر سخنران نشسته بودند، خانوادهها بعد از آنها و در آخر هم زنانی که تنهایی آمدهبودند.
صحبت روحانی با آمار بانوان مجرد بالای سی سال شروع شدهاست و این ادعا که اگر تمام پسران و مردهایی که به هر دلیلی همسر ندارند هم ازدواج کنند باز سه میلیون نفر زن مجرد بالای سی سال در جامعه وجوددارد و جامعه ایران تنها ۱۰ الی ۱۲ سال برای جلوگیری از ظهور یک بحران فرصت دارد.
او با اشاره به آمار زنان بیوه بعد از دفاع مقدس، راهکار دولتها در چنین موقعیتهایی را ترویج «چند همسری» میداند.
هیاتهای خانوادگی خانوادههای چند همسری
بعضی از حاضران از جلسات پیش یکدیگر را میشناختند و اکنون با دیدن دوباره همدیگر صمیمانه خوش و بش میکردند.
سخنران جلسه میگوید: «خداوند انرژی و انگیزه داشتن چند زن را در وجود مردان نهادینهکردهاست، چه بهتر که جامعه به آن جهت بدهد» و تاکید میکند که ازدواج موقت راهکار اصلی نیست و بهنوعی سلب مسئولیت است.
فضای میان حضار مانند دوستان خانوادگی قدیمی است که پس از مدتی طولانی دوباره یکدیگر را دیدهاند. زنان از احوالات فرزندانشان میپرسند و مردان با رد و بدل کردن جملاتی لبخند میزنند و سرشان را تکان میدهند.
حاج آقا آذری میگوید که باتوجه به جو روانی به وجود آمده در جامعه مطرح کردن موضوع «چند همسری» بسیار دشوار است چه برسد به ترویج آن، و نیازمند شبکهای از راهکارهاست.
او درباره راهکار موسسه «حیات حسنی» اضافه میکند که این موسسه علاوه بر پژوهش کارگارههای آموزشی هم برگزار میکند.
در کتاب خدا دعوت به تکهمسری شدهاست
بحث حاج آقا آذری به گسترش این نوع ازدواجها در سطح جهان اسلام میرسد که خانم مسنی به مخالفت با او برمیخیزد. به سختی از جایش بلند میشود، با یک دست چادرش را محکم نگه داشته و با دست دیگرش حاج آقا را خطاب قرار میدهد. خانم خداپرست با ادله قرآنی چند همسری را مخالف کتاب الهی میداند و معتقد است قوانین دین مطابق با نیازهای روز جامعه قابلیت تغییر دارد. او به تجربههایش از دانشجویان کلاسهای دانشگاهیاش ارجاع میدهد و میگوید این کار جوانان را از دین میراند.
بیش از دو سوم جمعیت حاضر در مسجد سخنان خانم خداپرست را برنمیتابند و به هر طریقی شده قصد قطع کردن حرفش را دارند که صداها بالا میگیرد. مردی با کت و شلوار مشکی از روی صندلی بلند میشود و اول فضا را آرام میکند. با صدای بلند میگوید: «مردی که زن دوم میگیرد مانند شهید فهمیده است چرا که دارد در راه خدا جهاد میکند. من چهار تا زن دارم و با این که از نظر مالی مشکلی ندارم اما فشار زیادی را متحمل میشوم».
خانم خدا پرست باز میخواهد اجازه صحبت بگیرد، مرد دیگری که برخلاف همه با لبخند صحبت میکند میگوید: «من دوتا زن دارم، پدرم هم سه زن داشت. بعد از سالها جایی پیدا شده که خانوادههای چندزنی را دیده و به رسمیت شناخته چرا مخالفید؟»
برای رضای خدا
دختر جوانی کنارم نشستهاست که به آرامی میگوید: «نظر مخالف به اقناع کمک میکنه، بذارید حرفش را بزنه». طلبه است و متولد ۷۵. یک سال و نیم از ازدواجش با همسرش که او هم طلبه است میگذرد. میگوید هم خودش هم شوهرش موافق تعدد زوج هستند اما شوهرش از مسائل اقتصادی میترسد و نگران است که نتواند از عهده مخارج دو خانواده بربیاید. زن دیگری از او درباره وضعیت خانواده و چرایی موافقتش میپرسد که با خنده میگوید: «من از خدامه، شوهرم مرد عمل نیست». قیدهایی هم دارد و مثلا این که زن دوم شوهرش چه کسی باشد برایش مهم است اما این که همسرش بتواند باری از دوش جامعه ایرانی شیعه بردارد برایش اهمیت بیشتری دارد. کمی صمیمیتر شدهایم که سوال میکنم: «خانوادهات مخالف نیستند؟» و باز با خنده پاسخ میگیرم: «به مامانم اینا اصلا جرات ندارم بگم». از دو دستش برای مرتب کردن چادر ساده روی سرش کمک میگیرد و میگوید: « یک بار برای مامانبزرگم داستان ازدواج آقای جوانی با یک خانم مسن را تعریف کردم و کلی دعا به جان آن مرد کرد، اما قبل از این که حرف خودم را پیش بکشم گفت اما تو نمیتونی! خدای آقای حسینی را خیر بدهد اما تو جوانی و با حقوق طلبگی زندگی خودتان هم به زور میچرخد مادر. این اولین و آخرین باری بود که این موضوع را با اعضای خانوادهام در میان میگذاشتم». از خانم کناریاش میخواهد که به همسرش که کنار همسر مریم نشسته بگوید تلفنهمراهش را نگاه کند. به طرف من برمیگردد و میگوید: «از خونه لقمه آوردم، ممکنه گرسنهاش باشه». پیشتر هم شوهرش برایش بیسکوییت آورد و بعدا فهمیدم که از خانهشان راه زیادی را با مترو و اتوبوس و کمی هم پیاده طی کردهاند تا به اینجا برسند.
صحبت روحانی تمام شدهاست و زمانی را برای مطرح کردن پرسشها اعلام میکنند.
پس از یکی دو نفر پسر نسبتا جوانی با مو و محاسن بلند از سخنران میپرسد که آیا باید در جلسات نخستین خواستگاری قصد خود به تعدد زوجات را اعلام کنیم یا نه؟ نمیشنوم روحانی چه میگوید چون زنان مجلس خندهشان گرفتهاست. مریم رو به من میگوید: «عجب خنگه این. خب معلومه که نباید بگی، باید اول بپزیش!» میپرسم: «یعنی همسر تو بعد از ازدواج این موضوع را مطرح کرد؟» و میگوید: «آره، البته من موافق بودم اما یه کم که از عروسیمون گذشت شوهرم اول شرایط اجتماعی رو برام توضیح داد بعد هم راهکار علمی رو تببین کرد و من کاملا قانع شدم».
یکی از آقایان بانی نهار تمام حاضران شدهاست و جوانترها برای چیدن سفره و پخش کردن غذاها در رفت و آمدند مریم به همسرش که دارد ظروف ماست را یکی یکی به آقایان میدهد نگاه میکند و با گفتن این جمله که «کاش خانمها برای نهار میرفتند بالا» دو طرف چادرش را به چانهاش نزدیک میکند. هنوز غذا به زنان که انتهای سفره نشستهاند نرسیدهاست.
ازدواج مجدد حق مسلم شوهرم است
خانم دیگری که در خاطرم با سوال جالبش ثبت شدهاست، چشمانش مدام از اشک پر میشوند و بعد از برداشتن عینکش سعی میکند از فرو ریختن اشکها جلوگیری کند. دبیر ریاضی است و از شمال غربی کشور برای شرکت در این کارگاهها میآید. از سخنران جمع پرسیدهبود اگر زنی راضی به ازدواج مجدد همسرش باشد اما توانایی تحمل زندگی را با این شرایط نداشتهباشد آیا مجاز به ترک این زندگی و طلاق هست؟ و پاسخ گرفتهبود که «خانم محترم آدم درصدد حل مشکل برمیآید و صورت مسئله را پاک نمیکند».
پس از یک بار که اشکهایش را با دستمال کاغذی مچاله در دستش پاک کرد در آغوشش کشیدم. مریم با اطمینان به فاطمه میگفت که اگر فرد دیگری به زندگیتان وارد شود خوبیهای تو بیش از پیش به چشم شوهرت میآید و تعریف کرد که یک بار برای این که همسرش با یکی از موارد مناسب ازدواجش ملاقات کند عازم سفر به یکی از استانهای مرکزی کشور شدهاند. زن ۴۵ساله بوده و شوهرش کمی پس از ازدواجش فوت شده و دیگر ازدواج نکردهبود، اما درنهایت حتی پس از یک صیغه کوتاهمدت راضی به ازدواج دایم با همسر مریم نشدهبود.
تعداد دفعاتی اشک در چشمان فاطمه حلقه میزد تقریبا با تعداد دفعاتی که سخنران جلسه بر این نکته که «همه دنیای زن، مرد زندگیاش است» تاکید میکرد، برابر بود. بااحتیاط از او پرسیدم که با پاسخ دیروز حاج آقا راضی شدی؟ لبخند میزند و میگوید: «نه». و ادامه میدهد که «قول دادن امروز بیشتر راجعبهش صحبت کنن».
خانمی تقریبا شبیه به خودش، کمی قدبلندتر از ابتدای جلسه همواره همراهش بود. زمان نهار که همسرش آمد کنارش فهمیدم که قرار است این زن همسر دوم شوهرش شود. شوهرش برای هردویشان لقمه میگرفت، دلستر میریخت و زنها هم رفتار مهربانانهای با یکدیگر داشتند. زنی که او هم با شوهرش آنطرفتر نشسته بود به زهرا گفت بچه داری؟ و پاسخ داد: «سه تا». مهتاب( زنی که قرار بود همسر دوم شوهر فاطمه شود) بلافاصله گفت: «ماشالا یکی از یکی خوشگلتر و باهوشترن بچههاش». نسرین رو به فاطمه میگوید: «اصلا بهت نمیخوره سه تا بچه داشتهباشی». و از فاطمه پاسخ میگیرد: «شوهر آدم خوب باشه، آدم پیر نمیشه که». نسرین ادامه میدهد: «پس چرا مخالفی زن بگیره؟» فاطمه دوباره با گریه شروع به صحبت میکند که همسرم برای رضای خدا میخواهد این کار را بکند، ازدواج حق مهتاب هم هست و من نمیتوانم این حق را از او سلب کنم و گفتم که از این زندگی میروم. مهتاب دستش را میفشارد و می گوید: «ما میخواهیم تو کنارمان باشی». فاطمه به مهتاب لبخند میزند و میگوید: «تعطیلات نوروز امسال بود که رضا ازم پرسید یکی از همکارانم از تهران به اینجا میآید، برای یک هفته آمادگی پذیرایی از مهمان داری؟ و بعد مهتاب را به خانه آورد و ماجرا را برایم توضیح داد».
آشنایی مهتاب با شوهر فاطمه به محیط کار آنان بازمیگشت.
هوو به کمک زنان خانهدار میآید
دارد سطح تحصیلات زنان اطرافش را میپرسد و در آخر با افسوس میگوید: «من هم فوق لیسانس حسابداری دارم». شوهرش صدایش میزند «نسرین» و سوئیچ خوردو را میگیرد. نسرین زن دوم همسرش است و میگوید: «زن قبلی او با گذشت ۱۲سال هنوز با موضوع کنار نیامدهاست». درحالی که او با شوهرش به اینجا آمدهبود که زن سومی نیز به خانوادهشان اضافه کنند. میگفت: «شوهرم تمکن مالی دارد پس دلیلی برای مقاومت وجود ندارد». به فاطمه که هنوز گاهی بغض میکرد میگفت: « ببین هووی من اخلاق نداره وگرنه انقدر خوبه هوو. بچههات رو میذاری نگه داره، با دوستات میری گردش. دیگه لازم نیست هرشب غذا درست کنی. لباسهایی که باید بشوری نصف میشه. غصه خوردن نداره که من حاضرم شوهرم دوتا زن دیگه بگیره اصلا». این جملات را با هیجان و صدایی بلند درحالی میگوید که به آن انگشت دستش نگاه می کند که لاک ندارد و به یکی از کارمندهایش در آرایشگاه میگوید تا چه ساعتی باید در مغازه باشد.
منبع: روزنامه اینترنتی فراز
ارسال نظر