روزگار قبل از اینترنت
آنهایی که اواخر دهه ۱۹۷۰ به دنیا آمده اند، آخرین نسلی هستند که بدون اینترنت بزرگ شدند. یک نویسنده و گزارشگر کانادایی به شرح جزئیاتی در این باره پرداخته است.
چیزی نمانده تا زمانی که هیچکس روی زمین یادش نیاید دنیا پیش از اینترنت چه شکلی بود. آنهایی که اواخر دهه ۱۹۷۰ به دنیا آمده اند، آخرین نسلی هستند که بدون اینترنت بزرگ شدند. جامعهشناسان به آنها «واپسین معصومان» یا «مهاجران دیجیتال» میگویند. آن «معصومیتِ» ازدسترفته، اگر اصلاً معصومیتی در کار بوده، چه بود؟ یک نویسنده و گزارشگر کانادایی به ایامی میاندیشد که ذهن مان اجازه سرگردانی داشت.
دنیا پیش از اینترنت
در این عصر آکنده از تردید، پیشبینیها بیارزش شدهاند، ولی یک پیشبینی انکارناپذیر هم وجود دارد: چیزی نمانده تا زمانی که هیچکس روی زمین یادش نیاید دنیا پیش از اینترنت چه شکلی بود. صد البته سوابقش خواهد ماند که در بایگانیهای نامحدود و ناملموس ابری ذخیره خواهد شد. ولی تجربه زیسته واقعی در کار نخواهد بود که بگوید پیش از ظهور کلانداده، اندیشیدن و حس کردن و انسان بودن چه شکلی داشت. وقتی که این اتفاق بیفتد، چه چیز از دست مان میرود؟
اوایل امسال به ویلمسلو، از حومههای منطقه منچستر، سفر کردم تا با الیزابت دنهام مصاحبه کنم. او کمیسیونر اطلاعرسانی انگلستان است که میشود گفت تواناترین رگولاتور داده روی سیارۀ زمین است. بحث مان گسترده بود، اما یکی از پروژههای آن نهاد که شوق او را برمیانگیخت «آییننامه طراحی متناسب با سن» یا به طور خلاصه «آییننامه کودکان» بود که هماکنون در مرحله مشاوره عمومی است. این آییننامه جدید محدودیتهای سختگیرانهای برای محتوا و طراحی اپها، بازیها و پلتفُرمهایی که کمسالان را هدف میگیرند، وضع میکند.
تا چند هفته پس از ملاقات دنهام، ایده مهاجرت دیجیتال و معنایش برای نسل من دست از سرم برنمیداشت. همیشه گمان میکردم متصل نبودن من در دوره کودکی، مانعی سر راهم بوده است؛ همین موضوع هم روشن میکند که چرا نمیتوانم از کنترل تلویزیون هوشمند یا تنظیم ترموستات دیجیتال سر در بیاورم، مثل اکثر بچهها، روزهای بیکاری تابستان را در باغچه پرسه میزدم تا ببینم هر ابر شبیه چه چهرهای است، ولی کودکیام (مثل اکثر بچههای دهه ۱۹۸۰) سرشار از زباله فرهنگی هم بود. مدتی که من جلوی صفحۀ نمایشگر میگذراندم به مراتب بیشتر از بچههای خودم بود.
معصومیت از دست رفته
شروع به تحقیق کردم که مشخصه نسل من چه بود؟ آن «معصومیتِ» ازدسترفته، اگر اصلاً معصومیتی در کار بوده، چه بود؟ بعد غافلگیر شدم که فهمیدم بسیاری از عصبشناسان، روانشناسان فضای سایبری و اخلاقشناسان فناوری که زندگیشان را وقف بررسی دلالتها و پیامدهای فرهنگی و اخلاقی انقلاب دیجیتال کردهاند، معتقدند نسل من و خاطره آن گذشته مشابه جمعیمان ویژگی خاصی دارد، نه این که مهاجران دیجیتال باهوشتر یا مستعدتر از نسل بومیان دیجیتال باشند که پس از ما آمدهاند. گویا ما از این نظر منحصربه فردیم که واپسین نمونههای یک گونۀ روبهانقراض هستیم بنابراین آخرین منابع حیّ و حاضر از یک پهنه تجربه بشری هستیم که چیزی نمانده از دست برود.
«ترجیح میدهی کدام باشی: بسیار فقیر با دوستان فراوان، یا بسیار ثروتمند بدون دوست؟» همین اواخر، پسرخوانده ۱۱ سالهام بیمقدمه این سؤال را از من پرسید. جوابش برای من ساده بود. گفتم: «فقیر با دوستان. در درازمدت، تنهایی بدتر از فقر است.» پسرخواندهام مخالف بود. «اوووم... ثروتمند بدون دوست. در عمارتم میمانم و فورتنایت بازی میکنم و یوتیوب تماشا میکنم و با آدمهای آنلاین معاشرت میکنم.»
برای تولد ۱۱ سالگیاش اولین تلفن هوشمند را به او دادیم که انگار کلیدهای دروازهای جادویی به سوی یک جهان موازی آرمانی را به او دادهایم. به یک معنا هم لابد همین کار را کردیم. چون در آغاز دوره بلوغ، دلخوشی به او دادیم که برای معصومانی مثل من و همسرم در دوران نوجوانیمان- دورانی که از دیگران فاصله داشتیم- در کار نبود: حس دایم با دوستان بودن، فقدان تنهایی.
آثار زیان بار
سالهاست بحث علمی میشود که آیا استفاده مُدام از اینترنت، اثر زیانباری بر کارکرد مغز انسان (به ویژه مغزهای درحالرشد کودکان) دارد یا نه؟ بحث بیپایان «مدتزمان صفحه» از قدیم بیشتر مبتنی بر گمانهزنی و کمتر بر اساس دادههای استوار بوده است. اما بهار امسال نتایج یک مطالعه فراگیر بینالمللی در ژورنال معتبر بینالمللی ورلد سایکایتری منتشر شد که شاید ورق را به نفع شکّاکان به فناوری دیجیتال برگرداند.
یک تیم بینالمللی از پژوهشگران که با دو روششناسی مجزا (تصویربرداری مغز امآرآی و مشاهده رفتاری) روی گروههای نمونه وسیعی مطالعه میکردند، همگی شواهد قانعکنندهای یافتند مبنی بر این که استفاده طولانی از اینترنت «تغییرات حادّ و پایداری در نواحی خاصی از شناخت» ایجاد میکند که میتواند منعکسکننده تغییرات درازمدتی در مغز باشد و بر بازه توجه، حافظه و تعاملهای اجتماعی اثر میگذارد.
دکتر ژوزف فرث، عصبشناس متولد منچستر و مدیر این مطالعه، به من گفت: به نظر میرسد مغز انسان معاشرت و اتصال آنلاین را تقریباً شبیه نسخه رودرروی آن تفسیر میکند (که خبر خوبی برای آن فوقثروتمندان بیدوستِ خانهنشین است)، ولی ثابت شده است که دیگر کارکردهای شناختی تضعیف میشوند. او گفت: مثلاً مغز نسبتاً سریع عادت میکند که با اینترنت مثل یکنوع بانک حافظه برونسپاریشده برخورد کند که به مرور زمان به کاهش «کارکرد حافظه تعاملی» خودمان منجر میشود. این کارکرد همان فرایندهای مرتبسازی ذهنی است که ذهن پیاده میکند تا یک واقعیت یا تصویر ذهنی را جایابی کند و بردارد.
فرث توضیح داد: «مشکل اینترنت این است که به نظر میرسد مغزمان به سرعت میفهمد اینترنت وجود دارد و [کارهای خودش را]برونسپاری میکند». اگر میشد برای دستیابی به اطلاعات به اینترنت هم مانند کتابخانه ملی بریتانیا تکیه کنیم، ایرادی نداشت. ولی وقتی ناخودآگاه یک فرایند شناختی پیچیده را به یک دنیای نامطمئن آنلاین برونسپاری میکنیم که در معرض شیّادی منافع سرمایهداری و تحریفکنندگان است، چه میشود؟ او پرسید: «چه بر سر کودکان متولدشده در دنیایی میآید که در آن، حافظه تعاملی دیگر اساساً یک کارکرد شناختی [مغز]نباشد؟»
حتی تصویر جدیدی که دنهام میخواهد از اینترنت بسازد نیز نمیتواند آن معصومیت پیشا-دیجیتال ما را کاملاً احیا کند. هرقدر هم قانون وضع شود، آن فقدان پیشین را به ما برنمیگرداند. معنای حرفم این نیست که نمیشود با تمرین دقیق روزانه، آن معصومیت یا حداقل نسخهای از آن را پس گرفت؛ تمرینهایی از قبیل این که اتصال بچههایمان به اینترنت را قطع کنم و آنها را به باغچه بفرستم تا بازی کنند یا این که یک ساعت پشت میز خالی پدرم بنشینم.
ارسال نظر