چرا از کدو تنبل باید بترسیم؟
هالووین در آمریکا دارای اصالت است زیرا در زمانه مدرنیته و زمینی به نام آمریکا حقیقتی برای اصالت و اصیل شدن وجود ندارد مگر تفکراتی پوک و عقایدی خرافی.
انسان همواره به دنبال اصالت است. اصالت منزلگاهی است که در آن مأوا مییابد و سایهبانی است که زیر آن بستر حیات میگستراند. بشریت در تاریخ همواره متناسب با فرهنگ و آیین ملت و دیار خویش اصالت را در دین و قومیت و فرهنگ خود پیدا کرده است و با آن خو گرفته و بدان معروف و شناخته میشود. مسلمانان با دین اسلام اصالت را در شریعت آسمانی خود میبینند و توحید را ملجا و پناه خود معرفی میکنند. بودایان شخص بودا را و مسیحیان عیسی و یهودیان بیشتر از هر چیزی کتاب عهد عتیق را که البته امید و روشنایی بخش آینده آنان نیز است.
اما در عصر مدرن انسان معاصر خصوصا گونه غربی آن چه چیز را اصیل میداند و به چه چیز اصالت میبخشد؟ آنچه که بطور غالب در نظریات و تفکرات اندیشمندان دیده میشود عبارت بوده است از خویشتن خویش. منفعت، سود یا حس و لذت.
یکی از کهنترین آیینها و مناسک دینی مسیحیان غرب عیدی بوده است بنام All Hallows’ Evening یا همان هالووین به معنای شب قدیسها که در پایان ماه اکتبر برگزار میشده و توجه بسیار روحانی به جهان باقی داشته است
در این میان باز هر قوم و ملتی نسبت به قوم و دیاری دیگر دریافتش از اومانیسم نسبت به ریشههای تاریخی و فرهنگی خود متفاوت بوده است. قطعا شاکله اومانیسم در ایتالیا یا فرانسه به وضوح متفاوت است با اومانیسم مردم انگلیس یا آمریکا. البته بنظر میرسد غایت اومانیسم در ایالت متحده آمریکا گونهای جذابتر و فریبندهتر داشته و دارد. تجارت دنیا با مظاهری زیبا که هدف و غایت آن هر وسیلهای را توجیه میکند و دین و معرفت را اگر لازم بداند به پای خواسته خود ذبح میکند، استحاله در ماهیت سبک زندگی میکند و انسانیت را حتی فدای متامع خود.
یکی از کهنترین آیینها و مناسک دینی مسیحیان غرب عیدی بوده است بنام All Hallows’ Evening یا همان هالووین به معنای شب قدیسها که در پایان ماه اکتبر برگزار میشده و توجه بسیار روحانی به جهان باقی داشته است. در این عید که مسیحیان چند شبانهروز به دعا برای اموات خود میپرداختند آیینها و مناسکی را برگزار میکردند که جنبه سلوک و تهذیب نفس دارد. چیزی شبیه ایام عبادت و صیام در ماه رمضان یا برخی دیگر از ایام سال.
از سویی دیگر در گوشه دیگری از همین جهان غرب در میان اقوام سلت یک آیین خرافاتی و بیهوده و پوچ وجود داشته است که زمان آن در روزهای آخر پاییز بوده است. روزهایی که زمان برداشت محصول و ذخیره آن برای سال جاری بوده و از سویی کم کم رنگ و رخ سبز از طبیعت برچیده میشده و خشکی و بیبرگی بر تن طبیعت پوشیده میشده است. مردم قوم سلت در این ایام برای آنکه ارواح مردگان را از خود دور کنند با درست کردن عروسکهایی زشت و ترسناک و همینطور ترسیم چهرهای مهیب بر روی کدو تنبل به نام «جکاولنترن» به دفع روح مردگان خود میپرداختند.
در دوران مهاجرت قوم سلت ایرلندی به آمریکا این فرهنگ بیمایه و این عید خرافاتی به میان مردم آمریکا آمد و از قضا با زمان برگزاری عید مسیحیان همزمان شد. نتیجه تاسفبار آن جایگزینی این اعتقاد پاگانیستی موهوم بجای یک آیین زیبا و روحانی در آمریکا و رفته رفته تبدیل به یک خرده فرهنگ شد. خرده فرهنگی که با خود سینما، موسیقی، پوشش و حتی بازی و سرگرمی آورد و تبدیل به مراسمی موسوم به هالووین به معنای امروزی آن گشت.
جریان ریشه زدن و پیوست فرهنگی در آمریکا برای امروز نیست بلکه حقیقتی است که متعلق به یک قرن گذشته آن است. جالب است که در این شهر فرنگ هرچیزی که بتواند اولا مابازای تصویری داشته باشد و دوما سود و رونق اقتصادی با خود همراه بیاورد در قالب دنیای تصویر جای میگیرد: سینما
سخن اینجاست که در روزگار مدرن- اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم- اصالت به چیزی بخشیده میشود که خواسته انسان است و آن را دوست دارد یعنی حس و نگاه زندگی به همین معیشت دنیوی و زندگی مادی چند روزه. آنقدر این متاع فریبنده یعنی دنیا برای او لذیذ است که آیین دینی را سکولار میکند و با استحاله آن وجه موهومی را غالب بر آن کرده و روی حقیقتجوی این عید ربانی را به قهقرا میسپارد، به گونهای که برای یافتن بقایای آن باید به سراغ پیرزنان و پیرمردان مسیحی رفت که روزهای آخر عمر خود را سپری میکنند…
جریان ریشه زدن و پیوست فرهنگی در آمریکا برای امروز نیست بلکه حقیقتی است که متعلق به یک قرن گذشته آن است. جالب است که در این شهر فرنگ هرچیزی که بتواند اولا مابازای تصویری داشته باشد و دوما سود و رونق اقتصادی با خود همراه بیاورد در قالب دنیای تصویر جای میگیرد: سینما. از مسائل مهم تاریخی و دینی و سیاسی گرفته تا اروتیک و هرزهنگاری.
هالووین نیز از این قافله عقب نماند و در سالهای نه چندان دور توسط جان کارپنتر معروف که به نوعی پدر هالووین است برای اولین بار بر پرده سینما در سال 1978 نقش بست و تحول عظیمی در سینمای ژانر وحشت بوجود آورد. بد نیست بدانیم که مصطفی عقاد کارگردان فیلم محمد رسول الله یکی از تهیده کنندگان این فیلم است که نسخه دوم را نیز تهیهکنندگی کرده است.
هالووین اصالت بخشدین به ترس از مرگ، نسیان از آن و خیره شدن در صورت مادی حیات است
این حرکت چنان جالب توجه شد که هنوز بعد از گذشت نزدیک به چهل سال بارها نسخههای دیگری از این فیلم با همین عنوان یعنی هالووین ساخته شد. مهمتر از آن اختصاص یافتن بازه زمانی خاصی یعنی پایان ماه اکتبر به سینمای ژانر وحشت شد که در آن جدیدترین فیلمهای سینمای هراس رونمایی میشود. مردم هم که در شبهای پایانی مشغول بازیهای مثلا هراسناک، دورهمی برای گفتن ماجراها و خاطرههای وحشتناک و … هستند. پس میتوان گفت که فرهنگ و اجتماعیات آمریکاییها در ایامی صرف خردهفرهنگ وحشت و ترس میشود. برای چه؟ برای هیچ. فقط چون یک فانتزی خرافاتی از دیاری پاگانیستی وارد اتمسفر زندگی و فرهنگ این مردم شده است که برای آنان جذاب است؛ البته این تمام ماجرا نیست.
هالووین همانطور که ریشه تاریخی آن گفته شد دفع ارواح مردگان از زندگی روزمره است. یعنی برگرداندن روی ما از جهان آخرت و زندگی بعد از مرگ که روزی به جرات همه با آن روبرو خواهیم شد. این یعنی یک لاپوشانی بزرگ و شرمآور که نشان از ضعف و عجز انسان امروز است. آنان با درست کردن کدوتنبل معروف در حقیقت چهره زشت و هراسناکی از مرگ و زندگی ارواح یا مردگان میسازند. این فرهنگ دنیاپرست یا ترسو در کدام زمین بایر توانست تخم خود را بکارد؟ در شرق که نگاه معنوی بر جهان حاکم است؟ در خاورمیانه و سرزمینهای وحی که در آن نهالهای ادیان جوانه زد؟ یا در دنیای جدیدی بنام آمریکا؟
در سری فیلمهای بسیار موفق اره که از خشنترین و دلهرهآور ترین آثار سینمایی هالووین است نیز، مرگ به عنوان عاملی برای ایجاد قسط و عدل دیده میشود
بازنمایی هالووین در سینما و رمان نیز وجه دیگری از جدی گرفتن این باور غلط و منحرفانه است که ریشه در عقاید شیطانپرستی و پاگانیستی دارد. حال بهتر میفهمیم که چرا مضامین فیلمها و داستانهای هالووینی استمرار سایه قاتلی است که شبها به سراغ جوانی (غالبا مقتولها در این آثار جوانان هستند و کمتر سالخوردگان قربانی میشوند) میآید تا او را از کام زندگی محروم کند؛ چون مرگ هراس دارد و این یعنی خداحافظی با زندگی سراسر لذت و خوشی، چیزی که غایت تمدنی بنام غرب است.
در سری فیلمهای بسیار موفق اره که از خشنترین و دلهرهآور ترین آثار سینمایی هالووین است نیز، مرگ به عنوان عاملی برای ایجاد قسط و عدل دیده میشود. انسانهایی که اشتباهات و خطاهایی در زندگی علیه کسی مرتکب شدهاند باید توسط فردی روانی که ماسک دلقک به چهره دارد بصورت دلخراشی یا توسط خود نقص عضو شوند تا بتوانند از مهلکه فرار کنند یا به بدترین شکل ممکن کشته میشوند. این موضوع خود از دو جهت اهمیت دارد. یک آنکه این شیوه ما را کمابیش به یاد شکنجهها و محاکمههای قرون وسطایی میاندازد. دورانی که در آن به علت نگاه افراطی به دین و گناه و شکل غلطی از اختیار و آزادی تصویر بدی از دین در تاریخ تمدن غرب بجا گذاشت.
نگاه فیلمهای اره حتی یک درجه به نهیلیسم هم نزدیک میشود: هم زندگی رنجآور است و هم مرگ و انسان بیپناه همواره در این میان در سرگردانی و حیرت بسر میبرد.
دلقک در فیلمهای اره نماد و نمایندهای از همان تفکر منحرف است که امروز بعد از پنج قرن امکان ظهور در جامعه دارد و این یعنی هشداری بزرگ برای مردم آمریکا. یعنی اگر تفکر دینمدار مسیحی حاکم شود ما برای کوچکترین اشتباه باید بزرگترین شکنجه را تحمل کنیم و محاکمه بشویم. و این نتیجهای غیر از نفی دین و تسلط احکام دینی بر زندگی و سیاست نخواهد داشت. در حقیقت از جمله اهداف سازندگان اره قطعا تلاشی در جهت سکولاریته کردن زندگی از طریق سینما است.
نکته آخر اینکه دلقک در حقیقت همان عزرائیل است. ملک مرگ با صورتی که زیرکانه طراحی شده است. دلقکی ترسناک که با این وجهه خود به ما میگوید که زندگی یک بازی خندهدار میباشد و بهمین دلیل او دارد به ما انسانها میخندد و بعد از آن هم باید حالا بعد از گذران آن به کام هراسناک مرگ وارد شویم. با این حساب نگاه فیلمهای اره حتی یک درجه به نهیلیسم هم نزدیک میشود: هم زندگی رنجآور است و هم مرگ و انسان بیپناه همواره در این میان در سرگردانی و حیرت بسر میبرد. دقیقا داستانی که برای جَک اولَنتِرن افتاد همینگونه بود.
در همه افسانهها بعد از آنکه جک اولَنتِرن (کدوتنبل و نماد هالووین) میمیرد، به خاطر گناهانش به بهشت راه نمییابد و شیطان هم او را به جهنم راه نمیدهد. به این شکل، جک جایی برای زندگی پیدا نمیکند و برای آنکه در تاریکی، راهش را پیدا کند و همچنین از سرما در امان باشد، شیطان تکهای از آتش جهنم را به او میدهد. جک این آتش را در میوه مورد علاقهاش یعنی کدوتنبل نگهداری میکند تا خاموش نشود. این یعنی سرگردانی در دنیایی تاریک و ظلمانی.
این تاکتیک صورتی دیگر از همان حقیقتی است که درباره نگاه هالووین به زندگی و مرگ گفته شد. مرگ یعنی محاکمهای دردناک برای انسان همیشه گناهکار. موضوعی غلط که ریشه در باور مسیحیت داشته و دارد که او همواره گناه کار است و حال بنا به باور هالووینی باید با مرگ مجازات شود. طبیعتا بیننده به ناچار مرگ را تلخ و بد میبیند و تلاش میکند تا با فراموشی آن از زندگی بهرهمندتر شود. نگاهی که با چرخش کاتولیک به پروتستان بوجود آمد و عقاید منحرفانهای با یک انقلاب سیاسی و مذهبی تبدیل به یک جریان کلانتر و البته منحرفتر شد که اندیشه زندگی دنیوی را اصل و در سایه آن مرگ آگاهی را عاملی برای پوچی خواند.
پس اگر هالووین در آمریکا دارای اصالت است بدین علت است که در زمانه مدرنیته و زمینی به نام آمریکا حقیقتی برای اصالت و اصیل شدن وجود ندارد مگر تفکراتی پوک و عقایدی خرافی. آمریکا برهوتی است که در آن هالووین، کارنوال، موتور هالی دیویدسن، جنگ ستارگان، میکی موس، دیزنی لند، مک دونالد، مرلین منسون و لاتی مثل ترامپ اصالت دارند.
ارسال نظر