همه آنچه درباره خشونت خانگی باید بدانید
خشونت خانگی میتواند نسبت به کودکان، زنان، سالمندان، معلولان یا حتی مردان اعمال شود. طبق آمارها و تجربه زیستی همه ما، بیشتر این خشونتها توسط مردان نسبت به زنان روا داشته میشود.
براساس مطالعات جامعهشناختی، دومین خشونت معمول در خشونتهای خانگی، بعد از خشونت علیه کودک، خشونت علیه زنان است. خشونت علیه زنان در خانواده نیز به انواع مختلفی از جمله خشونت فیزیکی، جنسی، عاطفی، کلامی، مالی، روانی و اجتماعی طبقهبندی میشود. متأسفانه در ایران آمار دقیق و جامعی از خشونت خانگی وجود ندارد.
البته به اعتقاد کارشناسان چنین آمارهایی میتواند در ارائه راهکارهای کارشناسانه برای حل این معضل فردی- اجتماعی کمک وافری کند. تنها در یک مورد شاهد بررسی خشونت بهطور علمی و کارشناسانه در سال 1383 توسط وزارت کشور بودهایم.
در این طرح که به طرح ملی «بررسی خشونت خانگی علیه زنان در ۲۸ استان» شهرت دارد، آمارهای قابل تاملی منتشر شده است. براساس این پایش ۶۶ درصد خانوادههای مورد مطالعه حداقل یک نوبت تجربه خشونت خانگی- در تعریف عام آن- داشتهاند؛ ضمن اینکه حداقل در ۳۰ درصد از خانوادهها، خشونتهای فیزیکی جدی صورت گرفته است.
باورهای سنتی مردسالار حاکم بر جامعه، این خشونتها را بخشی از وجود مرد میداند و سعی در توجیه آن دارد و در مواردی به آن رنگ و سیاق اخلاقی و ناموسی میدهد و بهطور مستمر دست به بازتولید آن میزند.
این باورها، چنان در ذهن مرد و زن ایرانی از کودکی ریشه میدواند که اگر زنی در مقابل این خشونتها مقاومت کند با برچسبها و احکامی سختتر روبهرو خواهد شد. در این میان، شاهد نارساییهایی هم در قانون بهعنوان ابزار حمایتی و پیشگیرانه از افراد آسیبدیده هم هستیم. در اینجا ما با توجه به 3 بخش خشونت خانگی یعنی دوران پیش از خشونت، حین خشونت و پس از خشونت به آسیبشناسی و ارائه چند راهکار ملموس میپردازیم.
زمانیکه ما از خشونت خانگی صحبت میکنیم یعنی یک نفر با قدرت برتر، اعمال سلطه و زور میکند. این اعمال زور اشکال متفاوتی دارد؛ از فیزیکی گرفته تا توهین و تحقیر شخصیت در مقابل دیگران.
این اعمال زور نسبت به زنان در بیشتر موارد مشروعیتش را از ریشههای فرهنگی و باورهای سنتی مردسالار حاکم در جامعه میگیرد. همین گزاره کافی است تا بدانیم زنان دارای کمترین پشتوانه اجتماعی برای حمایت از خود در برابر خشونت خانگی هستند.
آنجا موضوع بغرنجتر میشود که متوجه شویم در بسیاری از موارد همذاتپنداری با خشونتگر در جامعه ما بهطور ملموسی زیاد است. هر چند در سالهای اخیر با تغییر سبک زندگی در ایران این امر کمتر شده اما این سؤال مطرح است که با توجه به عدمپشتوانه اجتماعی اندک از زنان خشونتدیده، چگونه باید در جهت بالا بردن این پشتوانه اقدام کرد؟
گام اول برای بالا بردن پشتوانه اجتماعی، اعمال پیشگیرانه توسط نهاد دولت است. نهاد دولت هم در تعریف تخصصی آن شامل 3 قوه مجریه، مقننه، قضاییه و تمام نهادها و مؤسسات وابسته به آنهاست. حال سؤالی که مطرح میشود این است که اعمال پیشگیرانه کدامند؟
اعمال پیشگیرانه شامل 2 بخش قانونی- حقوقی و غیرحقوقی است. در بخش قانونی باید تدابیر قانونی پیشگیرانه درنظر گرفته شود یا به موارد قانونی موجود ضمانت اجرایی بیشتر داده شود. بهعنوان نمونه در قانون مدنی ایران پیشبینی شده است، درصورتی که بودن زوجه در منزل مشترک متضمن خوف جانی باشد، زن میتواند خانه را ترک کند و این امر مسقط حقوق مالی وی نخواهد بود.
طبق تجربه درکشورهای توسعهیافته یا حتی کشورهایی که از نظر فرهنگی به ما نزدیکترند، بهنظر میرسد اعمال پیشگیرانه غیرحقوقی مهمتر و مؤثرتر است. نخستین قدم هم در این مورد آموزش و فرهنگسازی است.
آموزش توسط نهادهای دولت قطعا مهمترین ابزار برای انسان مدرن است. پروسه آموزش را از همان کودکی توسط رسانهها و مدارس میتوان شروع کرد. این پروسه نیز بدون عزم راسخ دولت موفق نخواهد بود.
بسیاری از کسانی که در ایران مرتکب خشونت خانگی میشوند اعتقادی به قبیح بودن این مسئله ندارند یا اینکه متوجه نیستند که مرتکب خشونت علیه فرد دیگری میشوند. از طرف دیگر ممکن است قربانی خشونت خانگی نیز اطلاعی از حقوق خود و اینکه چگونه باید با خشونت خانگی برخورد کند، نداشته باشد.
بسیار اتفاق افتاده است که حین خشونت خانگی ما سکوت کردهایم و شاید اگر مداخله صورت میگرفت خشونتدیده کمتر دچار آسیب میشد. سکوت ما هم دلایل زیادی میتواند داشته باشد.
مهمترین دلیل در عدممداخله، طبق آموزههای ما، این است که چهاردیواری خودشان است و اختیارش با آنهاست. در واقع مهمترین دلیل افراد در عدممداخله این است که خشونت خانگی را بخشی از حوزه خصوصی میبینند که نباید در آن مداخله کرد.
در سالهای اخیر اقداماتی مانند راهاندازی شماره تماس 123 اورژانس اجتماعی، برای کمرنگتر کردن این فرهنگ اشتباه انجام شده است. در کنار این اقدام مفید، بهنظر میرسد میتوان با تشکیل پلیس ویژه و آموزش ضابطین دادگستری در زمان خشونت هم در کاهش خشونت خانگی گامهای بزرگی برداشت اما باید همین را هم آسیبشناسی کرد.
با توجه به اینکه خشونت خانگی اغلب دور از چشمان عموم و در خانه اتفاق میافتد، مأموران پلیس برای جلوگیری از خشونت خانگی با مشکلاتی مواجه هستند. این مشکلات بهخصوص در ایران که باورهایی مبنی بر عدمدخالت در زندگی دیگران وجود دارد سختتر است. ازسوی دیگر ضابطین قوه قضاییه در مورد خشونت خانگی آموزشهای لازم را نمیبینند.
بهنظر میرسد تشکیل پلیس ویژه یا اختصاص تعدادی از نیروهای منتخب و آموزشدیده و اختصاص پلیس زن برای مقابله با خشونت خانگی مفید باشد.باورهای سنتی مردسالار حاکم بر جامعه خشونتهای خانگی را بخشی از وجود مرد میداند و سعی در توجیه آن دارد
در این دوره هم ما شاهد 2 نوع راهکار حقوقی و غیرحقوقی هستیم. هرچند در یک دهه گذشته با تصویب قوانینی همچون «قانون حمایت از خانواده»، قدمهای خوبی برای حمایت بیشتر از قربانی خشونت خانگی و رفع برخی تبعیضها انجام شده اما با وجود این مقرراتی هم مشاهده میشود که به نوعی بستر وقوع خشونت خانگی را فراهم میکند. بهعنوان مثال چند همسری برای مردان منع قانونی ندارد درحالیکه برای زنان امکانپذیر نیست.
در همین راستا میتوان به موضوع لایحه خشونت علیه زنان که مدتهاست بین قوا رد و بدل میشود اشاره کرد. در این بین ما شاهد دستورالعملهای امیدوارکنندهای مانند الزام به حضور قاضی مشاور زن در چند هفته گذشته پس از انتصاب جناب آقای رئیسی بودهایم. با وجود این میدانیم با اصلاح یا تصویب چند مورد کوچک میتوان در همین زمینه هم گامهای مهمی برداشت.
ازجمله این موارد میتوان به الزام حضور شاهد خشونت در دادگاه یا راهاندازی شعبههای تخصصی خانواده اشاره کرد. در بخش غیرحقوقی هم اقداماتی صورت گرفته است. متأسفانه باید باز تکرار کنیم که این اقدامات هم کافی نبوده و نیستند. از مهمترین این موارد میتوان به تاسیس خانههای امن، تقویت نهادهای مدنی حمایتی از زنان آسیبدیده اشاره داشت.
وجود سرپناههایی که قربانیان خشونت خانگی بتوانند در آنجا موقتا اسکان پیدا کنند از یک سو، نوعی حمایت از قربانیان است و از سوی دیگر به نوعی تدبیر پیشگیرانه از تکرار خشونت خانگی است.
خشونتدیده لازم است به محلی دیگر دسترسی داشته باشد تا مجبور به تحمل خشونت نباشد و حداقل چرخه خشونت تکرار نشود. خانههای امن در برخی از مناطق کشور راهاندازی شده است اما با توجه به بالا بودن آمارها بهنظر میرسد این پناهگاهها نیاز و امکان حمایت کامل را از خشونتدیده ندارند.
تجربه نشان داده است که تکرار خشونت خانگی در برخی موارد بهدلیل این است که قربانی محلی برای سکونت نداشته و مجبور است با خشونت کناربیایید و آن را تحمل کند. لکن وجود خانههای امن قربانیان خشونت خانگی، این امید را به قربانی میدهد که خانهای را که وی دائما در آن مورد خشونت قرار میگیرد، میتواند ترک کرده و به مکانی امن که دیگر خشونت در آنجا وجود نخواهد داشت نقل مکان کند.
ارسال نظر