ماجرای طلاق دو تن از هنرمندان شناخته شده و پس‌لرزه‌های آن

چاووش یک انجمن موسیقی بود که علاوه برتحول شگرف درموسیقی سنتی ایران، از جایگاه اجتماعی و سیاسی مهمی هم بهره‌مند بود. بسیاری ازموسیقیدانان در یک اعتراض دسته جمعی از رادیو و تلویزیون ملی ایران استعفا کردند و درکانون چاووش که شامل دو گروه موسیقی «شیدا» و «عارف» بود به کار خود ادامه دادند.

ماجرای طلاق دو تن از هنرمندان شناخته شده و پس‌لرزه‌های آن

۳۱ سال از آخرین کنسرت گروه موسیقی چاووش می‌گذرد؛ کنسرتی که سال ۱۳۶۷ با آهنگسازی حسین علیزاده و آواز شهرام ناظری در تالار وحدت روی صحنه رفت. آغاز به کار کانون فرهنگی و هنری چاووش در دهه ۱۳۵۰ و با تلاش بزرگانی، چون حسن کامکار، محمدرضا لطفی و حمایت‌های معنوی هوشنگ ابتهاج شکل گرفت.

چاووش یک انجمن موسیقی بود که علاوه برتحول شگرف درموسیقی سنتی ایران، از جایگاه اجتماعی و سیاسی مهمی هم بهره‌مند بود.

قشنگ کامکار و ماجرای جدایی‌اش از محمدرضا لطفی

بیشتر اعضای این گروه ابتدا در رادیو فعالیت داشتند، اما به‌دلیل فضای سیاسی سال ۱۳۵۷ و بویژه واقعه ۱۷ شهریور، بسیاری ازموسیقیدانان در یک اعتراض دسته جمعی از رادیو و تلویزیون ملی ایران استعفا کردند و درکانون چاووش که شامل دو گروه موسیقی «شیدا» و «عارف» بود به کار خود ادامه دادند.

گروه «شیدا» به سرپرستی و آهنگسازی محمدرضا لطفی و گروه «عارف» با سرپرستی و آهنگسازی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان اداره می‌شد. این گروه تا پیش از بهمن ۵۷ به‌صورت مخفیانه آثار فاخری در عرصه موسیقی سنتی ایران تولید کرد که شامل ۱۲ آلبوم موسیقی چاووش است.

در واقع این هنرمندان دوش به دوش مردم در پیروزی انقلاب اسلامی کوشیدند و در کنار آن انقلاب جدیدی را درموسیقی کشورمان خلق کردند. آثاری با حضور هنرمندانی، چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، بیژن کامکار و… که بهترین خوانندگان آن زمان بودند در کنار آهنگسازانی همچون محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و… البته ناگفته نماند اکثر اعضای خانواده کامکار نیز در این گروه‌های موسیقی حضور و فعالیت داشتند.

قشنگ کامکار نوازنده سه‌تار و ویولن و از اعضای گروه موسیقی کامکار‌ها است. او متولد سال ۱۳۳۲ و زاده سنندج است. قشنگ کامکار در ۱۷-۱۶ سالگی با محمدرضا لطفی ازدواج کرد، اما سرانجام، اندیشه‌های سیاسی لطفی منجر به متارکه این زوج هنری شد. البته این جدایی هیچ‌گاه از احترام لطفی نزد کامکار‌ها نکاست. قشنگ کامکار در این گفتگو از روند شکل‌گیری کانون چاووش و فروپاشی آن و سال‌ها زندگی درکنار لطفی سخن گفته است.

مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» به کارگردانی هانا کامکار و آرش رئیسیان که چندی پیش به شبکه نمایش خانگی هم راه پیدا کرد، روایتی است از تشکیل و انحلال کانون موسیقی چاووش از زبان بزرگان موسیقی ایران؛ کسانی مثل محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، حسین علیزاده، خانواده کامکار، علی اکبرشکارچی، صدیق تعریف، مجید درخشانی و…، به‌عنوان همسر زنده‌یاد محمدرضا لطفی و بنیانگذار کانون چاووش درمورد فراز و فرود این بخش از تاریخ موسیقی ایران کمی توضیح دهید.

این مستند تاریخچه‌ای ازتاریخ موسیقی ایران است. گروه موسیقی چاووش پیش از انقلاب و توسط اعضایی که در این فیلم به آن‌ها اشاره می‌شود تأسیس شد. به جرأت می‌توانم بگویم تأسیس کانون چاووش به همت استاد محمدرضا لطفی بزرگترین اتفاق درموسیقی ایران است؛ آن هم در دورانی که گوش مردم چندان به موسیقی اصیل وخوب عادت نداشت.

البته پیش از این آثاری از استادان بزرگ موسیقی، چون جلیل شهناز، روح‌الله خالقی یا تجویدی از برنامه گل‌های رادیو پخش می‌شد، اما اینکه یک تعداد جوان عاشق و جویای هنر به‌دنبال بدعتی در موسیقی باشند اتفاق نیفتاده بود و تشکیل «چاووش» آغازگر این اتفاق بزرگ شد.

ناگفته نماند تأسیس این کانون به‌راحتی صورت نگرفت، شرایط مالی نامناسب و فراهم نبودن محلی برای ایجاد این کانون از جمله مشکلات آن دوران بود. اما اعضای این کانون که هنرمندانی جوان بودند با عشق و بدون هیچ چشمداشتی دورهم جمع شدند تا این کانون چاووش را راه‌اندازی کنند.

نخستین گروه این کانون «شیدا» به سرپرستی آقای لطفی بود و بعد آن گروه «عارف» به سرپرستی استادانی، چون حسین علیزاده و زنده یاد پرویز مشکاتیان شکل گرفت و بعد از آن هم نوازنده‌های دیگری به این گروه وارد شدند. اعضای خانواده کامکار‌ها نیز در این گروه‌ها حضور داشتند.

شما از همان ابتدا در کنار افرادی که گروه «چاووش» را تأسیس کردند بودید؟

من از زمان شکل‌گیری این گروه و حتی تأسیس کانون چاووش دریک ساختمان قدیمی حضور داشتم و در تمام لحظات کنار اعضای چاووش بودم. از چیدن وسایل گرفته تا تمرینات. درواقع شاهد عینی آن روزگار سخت موسیقی بودم. اعضای این کانون بدون چشمداشتی به آموزش و تمرین موسیقی مشغول بودند.

البته لطفی ردیف‌های موسیقی را هم تدریس می‌کرد ودر این مورد حساسیت خاصی داشت. به این علت که خود ایشان دوران بسیار سختی را درآموزش موسیقی نزد استادانی، چون عبدالله دوامی و نورعلی خان برومند گذرانده بود. پیش از انقلاب لطفی با استاد ابتهاج آشنا شد و بسیار مورد توجه ایشان قرار گرفت و از اینکه جوانی چنین با اشتیاق در موسیقی فعالیت می‌کند بسیار ابراز خرسندی کرد.

آقای ابتهاج موسیقی را بخوبی می‌شناخت و آگاه به زندگی موزیسین‌های آن زمان بودند. بعد از مدتی به دعوت آقای ابتهاج که آن زمان رئیس مرکز موسیقی رادیو بود لطفی به برنامه «گلچین هفته» رادیو راه یافت. تا اینکه انقلاب شد و روزگار و شرایطی موسیقی به کلی عوض شد. دیگر نه خبری از چاووشی بود و نه لطفی.

در زمان انقلاب لطفی و آقای ابتهاج دراعتراض به فضای سیاسی آن دوران و کشتار‌هایی که صورت گرفت همراه اعضای کانون چاووش از رادیو استعفا کردند. بعد از انقلاب آقای لطفی از ایران رفت و این اتفاق موجب ایجاد فاصله بین اعضای گروه چاووش شد و آرام‌آرام گروه‌های موسیقی «عارف» و «شیدا» و درواقع کانون چاووش از هم پاشید.

در واقع با رفتن آقای لطفی از ایران اعضای این کانون به نوعی بی‌پناه و بی‌سرپرست شدند. آن هم در دورانی که موسیقی چندان رایج نبود و مخالفت‌های شدیدی هم در برابرش وجود داشت؛ بنابراین کسی به فکر تأسیس کلاس موسیقی نبود. نه کنسرتی برگزارمی شد و نه اجازه حمل ساز داشتند.

اوضاع بد مالی نوازندگان و از همه مهم‌تر صمیمیت و دوستی‌ای که از بین رفته بود سبب شد حتی این هنرمندان رغبتی به ساز‌زدن نداشته باشند؛ تا آنکه دو- سه سال بعد از انقلاب من از آقای لطفی جدا شدم و به طور کلی از «چاووش» کناره‌گیری کردم و در گروه کامکار‌ها و در کنار برادرانم فعالیت داشتم تا به امروز. شاید جدایی ما هم تأثیر زیادی بر به هم خوردن گروه چاووش گذاشت. در مستند «چاووش از درآمد تا فرود» هم به این مسائل پرداخته شده است.

پس اگر زندگی شما و آقای لطفی ادامه می‌یافت گروه چاووش از هم نمی‌پاشید؟

بله. گروه چاووش می‌توانست ادامه داشته باشد، اما متأسفانه همه چیز به هم خورد. بیشتر اعضای این گروه از خانواده کامکار‌ها بودند و بی‌تردید با بازگشت دوباره آقای لطفی به ایران و حضور دوباره این اعضا، چاووش می‌توانست فعالیت خود را از سر بگیرد و ادامه دهد.

البته ایشان در ایران تمام تلاش خود را در احیای دوباره این گروه انجام دادند، اما متأسفانه آن گروه‌ها از هم پاشید و بسیاری از نوازندگان مهاجرت کردند جزخانواده من.

من نیز یکی دو سال بعد از انقلاب و درواقع زمانی که موسیقی توانست حیات دوباره بگیرد با گروه موسیقی کامکار‌ها به روی صحنه رفتم و در واقع نخستین زنی بودم که درآن شرایط سخت توانست اجازه حضور در صحنه موسیقی داشته باشد. اما امروز می‌بینید که چه فضای خوبی در موسیقی ایجاد شده و خوشبختانه همه خانم‌ها می‌توانند گروه موسیقی داشته باشند و بخوانند.

نقش کانون چاووش را در معرفی و اشاعه موسیقی، آن هم در برهه‌ای از زمان که موسیقی شرایط نامساعدی داشت، چطور ارزیابی می‌کنید؟

چاووش نقش بسیار مهمی داشت. آن زمان یعنی پیش ازانقلاب برنامه پربار گل‌ها وجود داشت که به موسیقی می‌پرداخت و آهنگسازان بزرگی، چون روح‌الله خالقی، پرویز یاحقی، علی تجویدی و… کار‌های بسیار ارزنده‌ای در موسیقی اجرا کردند و خواننده‌های برجسته‌ای، چون بنان، قوامی، شهیدی، ایرج، گلپا و… حضور داشتند. اما نسل جوان برای ادامه این کار وجود نداشت و با شکل‌گیری چاووش در واقع انقلاب تازه‌ای در موسیقی ایجاد شد و موسیقی متفاوتی شکل گرفت.

این جوانان وقتی کنسرت برگزار می‌کردند با آنکه درقالب موسیقی سنتی قرار داشتند، اما بسیار مورد اقبال عموم قرار گرفتند و همه مردم پذیرای آن بودند. این یک اتفاق بزرگ در تاریخ موسیقی ما بود.

به نظر شما آیا شکل‌گیری گروهی مثل چاووش در زمانه امروز هم مورد نیاز است؟ هنوز هم به این تحولات بزرگ در موسیقی کشورمان نیاز داریم؟

خیر؛ لطفی اتوریته خاصی داشت و کسی نمی‌تواند شبیه او باشد. چنین گروه‌هایی در زمانه ما هم زیاد مورد نیاز نیستند. شاید به این دلیل که چند نسل گذشته و درواقع ذائقه موسیقایی مردم و جوانان تغییرکرده است. فکر نمی‌کنم گروهی با نوازندگان و خوانندگانی مثل «چاووش» درکشور ما وجود داشته باشد.

من هیچ تعصبی روی موسیقی خاصی ندارم، ولی با برگزاری کنسرت‌های حال حاضر می‌بینید که همه بیلبورد‌های شهر به موسیقی پاپ اختصاص پیدا کرده و دیگر موسیقی سنتی وجود ندارد. البته من تابع هر نوع موسیقی زیبا و دلنشین هستم و به آن گوش می‌کنم، اما واقعیت این است که دیگر حد واسطی وجود ندارد و بیش از اندازه به موسیقی‌های پاپ پرداخته می‌شود.

درواقع بعید می‌دانم که دیگر همچنین گروه‌ها و نوازنده‌هایی به‌صورت مسالمت‌آمیز نه خصمانه در کنار هم جمع شوند. من در شبکه‌های مجازی مثل اینستاگرام می‌بینم وقتی یک خانم ویدئویی ضبط می‌کند یا یک نفر ساز می‌نوازد به او انتقاد می‌کنند.

متأسفانه جهان امروز، دنیای رقابت است و آن دنیای احساسی زمان «چاووش» و پیوندی عاطفی که بین این اعضا بود دیگر وجود ندارد و هیچ همدلی در هیچ گروهی ندیده‌ام.

به نظر شما تاریخ در آینده در مورد «چاووش» چه قضاوتی خواهد کرد؟

گروه موسیقی چاووش در تاریخ موسیقی ما ثبت شده و ماندگارخواهند ماند. البته هنوز هم کسانی هستند که اهل موسیقی خوب‌اند، اما هیچ گاه نمی‌توانند چاووش را فراموش کنند. این گروه هنوز هم جذابیت خودش را دارد و قابل شنیدن است.

من به‌عنوان یک شنونده خوب موسیقی با اطمینان می‌گویم کار‌هایی که امروز به‌عنوان آلبوم موسیقی منتشر می‌شود برای من تنها یک‌بار قابل شنیدن است و هیچ احساسی در من به وجود نمی‌آورد. اما اگر صد‌ها هزار بارآثارخالقی، تجویدی و خواننده‌های قدیم را گوش بدهم خسته نخواهم شد و برایم لذت بخش است.

از دید شما نسل امروز ما چقدر پذیرای چنین موسیقی‌هایی است؟‌

قشنگ کامکار و ماجرای جدایی‌اش از محمدرضا لطفی

نمی‌خواهم به قضیه عمومیت بدهم و بگویم همه این گونه فکر می‌کنند. موسیقی خوب هم اجرا می‌شود و شنونده خوب هم قطعاً وجود دارد. قطعاً شرایط امروز بسیار بهتر ازگذشته است.

اگر آن زمان دو کلاس موسیقی در شهری مثل تهران وجود داشت الان حداقل هر محله بیش از سه آموزشگاه موسیقی دارد و اغلب جوان‌ها، شرکت کننده‌های این کلاس‌ها هستند. هنرجویان من از نوجوانان ۱۰ ساله تا خانم‌های ۶۰ ساله هستند و علاقه‌مند به آموختن ساز.

به هر حال تحولی که بعد از انقلاب ایجاد شد، تحول بسیار خوبی بود. البته یک عده هم هنوز اندرخم یک کوچه‌اند و خودشان را پیدا نکرده‌اند که کجای این داستان ایستاده‌اند. هم صدای آقای شجریان را دوست دارند و هم صدای آن خواننده‌های پاپ را که نمی‌توان درکی از ترانه های‌شان داشت. من به موسیقی علاقه‌مندم که شعر و ملودی آن گوش‌نواز باشد و نوازنده‌ها اجرای درستی از آن داشته باشند.

با این تفاسیر می‌توان گفت دو اتفاق مهم مسیر موسیقایی کشورمان را تحت تأثیر خود قرارداده است. نخست جدایی شما از استاد محمد رضا لطفی و دیگری اختلاف و همکاری نکردن پرویز مشکاتیان و محمد رضا شجریان؛ نظر شما دراین باره چیست؟

شجریان، مشکاتیان و لطفی رأس کانون چاووش بودند و نقش بسیار مهم و مفیدی در ارائه موسیقی داشتند. اما در رویداد‌هایی مثل جشن هنر شیراز اتفاقات بسیار بدی افتاد.

البته آقای شجریان هیچ تفکر سیاسی خاصی نداشتند. همیشه می‌گفتند سیاست را وارد هنرخود نکنید و کار موسیقی خود را انجام بدهید، اما دیگر دوستانی که دراین کانون بودند، چون اغلب جوان بودند مثل آقای لطفی متأسفانه دوست داشتند کار‌های سیاسی انجام بدهند و در اغلب جلسه‌هایی که در منزل ما برگزار می‌شد یک عده موافق این کار‌های سیاسی بودند یک عده مخالف.

من هم براین نظرم وقتی سیاست وارد زندگی و کار هنری شود زندگی از دست خواهد رفت. درواقع وقتی ترجیح می‌دهید یک کار سیاسی در کنار کارهنری انجام شود قطعاً کار هنری افت پیدا خواهد کرد.

من و لطفی در کانون چاووش صمیمانه کار می‌کردیم. قبل ازاینکه نوازنده باشیم، دوست و رفیق یکدیگر بودیم، اما این رابطه به هم خورد چرا که لطفی با تمام مهربانی‌هایی که داشت حرف، حرف خودش بود. او سیاست را اولویت زندگی خودش می‌دانست.

بهتر است بگویم سیاست باعث جدایی من و لطفی شد. تمام کسانی که اطراف ما بودند متأسفانه به کار‌های سیاسی می‌پرداختند و لطفی را کشاندند به چاله و خودشان امروز بالای آن چاله زندگی می‌کنند. آن‌ها لطفی را نابود کردند. با نابود شدن او من و فرزندم هم نابود شدیم.

لطفی در مسیر موسیقایی من بسیار تأثیر‌گذار بود و تلاشم در زندگی این بوده که با تمام احساس و قدرتم از ایشان حمایت کنم. لطفی همیشه در خاطر من خواهند ماند و هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها