ساجده عربسرخی از موانع فعالیتهای داوطلبانهاش در مناطق محروم میگوید:
همواره دو مشکل دارم؛ یکی نام سیاسی، یکی هم «زن» بودن
محرومترین منطقه ایران از تمام جهات، سیستان و بلوچستان است
ساجده عرب سرخی میگوید: من همواره دو مشکل جدی داشته و دارم. اولی نام سیاسیام است که در ابتدای هر پروژه یا منطقهای باعث حساسیتها یا نگرانیهایی میشود، که کاملا موقت است و هربار با گفتوگو و رصد عملکرد من که صرفا اجتماعی و داوطلبانه است حل میشود. اما مشکل بعدی من به فرهنگ ما برمیگردد که هرچند تا بهحال توانستهام هندل کنم اما یکی از دغدغههای ذهنیام است و آن هم «زن» بودن من است.
امیرحسین جعفری/روزنامه نگار
وقتی ساختمان مجلس و کاخ ریاست جمهوری را تصرف کردیم تازه فهمیدیم راه خوشبختی مردم از مجلس و دولت نمیگذرد. موانع بزرگتر و پیچیدهتر از آن هستند که با چشم غیرمسلح میبینیم. درست است که تفوق سیاسی خیرهکننده است اما کافی نیست، تغییر شرایط و بهبود زندگی مردم از خانههای محرومین آغاز میشود. وزیر و وکیلی که مردم و فقرشان را نشناسد در بهترین حالت وزیری است که اولویت کشورش رانمیشناسد. اینجاست که نگاهها متوجه فعالیت مدنی از محرومترین مناطق کشور خواهد شد.
کشور ما به کثرتِ ثروتهای نهفته در خاکش، فقر وسعتیافتهای دارد که در جهات مختلف از مالی تا فرهنگی و اجتماعی قابل بررسی است. طبیعتا دولت نیز از عهده حل تمامی مشکلات بخصوص در شرایط فعلی بر نمیآید و همراهی و همیاری مردم بهعنوان کمکهای عامالمنفعه و انساندوستانه میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات مردم مناطق محرومی باشد که میزان آسیبپذیریشان نسبت به مردم مناطق مرکزی کشور بیشتر است.
یکی از چهرههایی که نام او را شاید بیشتر در پیوند با سیاست و رسانه شنیده باشیم ساجده عربسرخی است. او در عین حال که سابقه فعالیت سیاسی و رسانهای را در کارنامه خود دارد، مشغول فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی در مناطق محروم کشور بخصوص سیستان و بلوچستان است و کارهای موفق و بیچشم داشت او باید مورد توجه دولت، مردم و فعالان سیاسی باشد که تنها راه حل مشکلات مردم را در پایتخت و سیاستورزی صرف نبینند.
درباره فعالیتهای ساجده عربسرخی با او گفتوگو کردهایم که مشروح آن را میخوانیم:
فعالیتهای شما در مناطق محروم مورد توجه قرار گرفته است، چه شد که دست به این تجربه زدید؟
من از دوران نوجوانی فعالیتهای اجتماعی خود را شروع کردهام و این جنس دغدغهها و کارها منحصر به زمان حال نیست؛ نوجوانی من گرهخورده با دولت اصلاحات و اوج فعالیتهای ان.جی.اوها در ایران بود، من عضو موسس ان.جی.اویی به نام مهرسا با محوریت حمایت از کودکان آسیبپذیر اجتماعی بخصوص کودکان کار بودم. اما به هر حال چون هم روزنامهنگار بودم و هم فضای سیاسی آن زمان باز بود، بیشتر فعالیتهای سیاسی و رسانهای من مطرح شده. از حدود سه الی چهار سال پیش، فعالیتهای اجتماعی برای من که اصلاحطلب هستم و به قولی باید پرچمدار جامعه مدنی باشم جدیتر شده است. از طرفی بعد از جنبش سبز به خاطر سرکوب و فضای بستهای که در کشور ایجاد شده بود، تصمیم گرفتم به آنچه علاقه همیشگی و رویای کودکی و نوجوانیام بود بپردازم؛ یعنی در کنار بچههای مناطق کمبرخوردار باشم و با آنان رشد کنم. در واقع باید بگویم هرچند اتفاقهایی که مرا به مناطق کمبرخوردار سوق داد خوشایند نبود، اما نتیجه آن برای من تحقق رویای قدیمیای بود که به امروزم رنگ امید داده است.
شاید این سوال تکراریباشد اما عمدتا در این راه با چه مشکلاتی مواجه بودهاید؟
من همواره دو مشکل جدی داشته و دارم. اولی نام سیاسیام است که در ابتدای هر پروژه یا منطقهای باعث حساسیتها یا نگرانیهایی میشود، که کاملا موقت است و هربار با گفتوگو ورصد عملکرد من که صرفا اجتماعی و داوطلبانه است حل میشود. اما مشکل بعدی من به فرهنگ ما برمیگردد که هرچند تا بهحال توانستهام هندل کنم اما یکی از دغدغههای ذهنیام است و آن هم «زن» بودن من است. البته این مسئله به شهر و روستا ربط ندارد و یک مشکل فرهنگی کلانتر است. همان مشکلیست که احتمالا حتی در پایتخت هم اگر پای درددل خانمها بنشینید مطالب شگفتانگیز و تاسفبار زیادی میشنوید. فعالیت زنان در جامعه ما هر چقدر هم که از قبل بهتر شده باشد باز هم سخت و با مصائب زیادی روبروست. از اینکه تصور میشود باید همیشه کسی مراقب آدم باشد گرفته تا نگاهی که در مناطق سنتیتر وجود دارد که اصلا چرا زنان باید از خانه بیرون بیایند. و مانعتراشیهایی که برای حضور زنان ایجاد میکنند در حالی که اتفاقا تنها زنان هستند که میتوانند وارد حریم خانواده شده و با مسائل آنان به طور واقعی مواجه شوند. در خیلی از مناطق کشور ما حتی مشکلات زنان را از زبان و نگاه مردان باید دریافت کنیم که به جرات میتوانم بگویم با حقایقی که خودم شاهد آن بودم بسیار تفاوت دارد.
در کنار این دو مشکل عمده، مسئلهی دیگری هم هست که گاهی فرد را میرنجاند. بیاعتمادی موجود در میان مردم گاهی باعث میشود شبهاتی به نیت من وارد کنند یا اتهاماتی که گویا قرار است از فعالیتهای عامالمنفعه خود سود خاصی ببرم که خب همه این ها را مرور زمان مشخص میکند و من ترجیح میدهم در قبال این بدبینی که البته مردم مقصر نیستند، سکوت کنم.
تمرکز کاری شما بر رفع فقر است یا ایجاد امکانات فرهنگی؟ چه راهکارهایی را در کارتان پیگیری میکنید؟
تمرکز من بر کارهای فرهنگی با راهکار آموزش و بازی است اما یادمان هم نرود که بچهای که گرسنه است، درس هم یاد نمیگیرد. بازی هم قطعا وظیفه بچههاست و در بازی کردنهاست که میآموزند چگونه رفتار کنند. با این نگاه فکر میکنم در خوزستان و سیستان و بلوچستان بیش از ۳۰ پارک احداث کردیم. به همین جهت ما در نهایت به راهکار بورسیه کردن دانش آموزان و دانشجویان مستعد اما کمبرخوردار رسیدیم تا با حمایت مالی بتوانیم جلوی برخی از ترک تحصیلیها را بگیریم. این فعالیت تثبیت شده ما طی ماههای اخیر بوده اما در کنار این کار مستمر ماهانه، هر ماه یک الی دو پروژه را هم تقبل میکنیم مثلا تکمیل خانهها، تامین هزینههای درمان و... ولی به طور مستمر دغدغهمان ادامه تحصیل و توانمندسازی است.
آیا تا به حال کمک دولتی به شما شده است؟
خیر من هم هیچوقت سراغ مراکز دولتی برای کمک نرفتهام؛ البته کمک شخصی گرفتهام مثلا سراغ مسئولین و وزرا به عنوان شخص رفته و از کمکهای مالی یا دوستیهایشان بهره بردهام اما کاملا شخصی بوده نه به عنوان کمک دولتی یا سازمانی. مثلا من حدود یک است در قصرقند فعالیت میکنم اما تازه چند ماه پیش با فرماندار ملاقات داشتم آن هم صرفا برای هماهنگی که موازیکاری انجام ندهم. کمکهایی که من گرفته ام بیشتر از غیردولتیهای استان بوده و صد در صد منابع مالی هم توسط مردم تامین میشود و من به آنها گزارش عملکرد میدهم.
محرومترین نقاطی که در ایران فعالیت کردهاید کجا بوده و اساسا علت محرومیت این مناطق چیست؟
من این شانس را نداشتهام که تمام ایران را ببینم و در حد مقاصدی که سفر کردهام میتوانم صحبت کنم. بنظر من محرومترین منطقه از تمام جهات و تبعیض، سیستان و بلوچستان است. مثلا من هفته پیش که برای زلزله به سیسخت رفته بودم برایم برجسته بود که مردم زلزلهزدهی وسط بحران آنجا، باز هم شرایط بهتری نسبت به زندگی عادی مردم سیستان و بلوچستان دارند. گویا آنها در یک بحران همیشگی گرفتارند. این محرومیتها دلایل متعدد و پیچیدهای دارد. اما شاید ضعف اصلی به مدیریت برگردد. چون چه به لحاظ نیرو داوطلب چه به لحاظ مالی و کارشناسی به آنجا کم رسیدگی نمیشود و مرتب سرویسهای مختلفی ارائه میشود اما چون مجموعهای متمرکز، کمکها و ظرفیتها را مدیریت نمیکند کمک ها به درستی توزیع نشده و تحول اساسی صورت نمیگیرد. مشکل دیگر سیستان و بلوچستان این است که صاحبان زیادی دارد یعنی حساسیتهای امنیتی، قاچاق و موقعیت مرزی آن جا، به محرومیت مردم دامن می زند. مجموع این دلایل یعنی مدیریت ضعیف، موقعیت مرزی و فضای امنیتی باعث می شود که آن جا متحول نشود در حالیکه پتانسیل تکامل و توسعه دارد، سیستان و بلوچستان می تواند اولین قطب گردشگری ایران از لحاظ طبیعت و تاریخ باشد. برای اینکه یک کاری انجام شود و یک منطقه به سمت توسعه حقیقی حرکت کند؛ هم افراد باید کارایی داشته باشند و هم کار های افراد اثر بخشی لازم را داشته باشد. متاسفانه هر چند گروه های زیادی را می بینیم که در این مناطق کار میکنند و به صورت منفرد کارایی لازم را نیز دارند و اتفاقات خوبی در نقطه کاری شان می افتد. اما چون نخ تسبیح مدیریت این منطقه نتوانسته کارایی های منفرد را به یک چرخه تبدیل کند، اثربخشی کارها منجر به توسعه و تحول نمی شود و این یکی از دلایل جدی این مشکل است که علی رقم وقوع کار های مفید از سوی حاکمیت، دولت، مردم داوطلب و خیریه ها انجام می شود منجر به تحول و پیشرفت نمی شود.
مردم محلی تا چه میزان از کار شما استقبال میکنند؟ آیا این تجربه را داشتهاید که مردم یک منطقه به عنوان یک غریبه به شما نگاه کنند و در مسیر کاریتان مانع تراشی کنند؟
در خوزستان این مسئله اتفاق میافتاد. بیشتر به عنوان یک غریبه به من نگاه میشد. به عنوان کسی که حقشان را خورده است. اما در سیستان و بلوچستان اصلا چنین رفتارهایی ندیدم حتی به لحاظ مذهبی، سنتی و پوششی در خیلی از مناطقی که سفر کردم اختلاف جدی وجود داشته اما همیشه با من نه به عنوان یک غریبه بلکه به عنوان یک مهمان عزیز برخورد شده است. تنها مسئلهای که در سیستان و بلوچستان برایم پیش آمد در یکی از روستا های سیستان بود که تعدادی از افراد بعد از مدتها کار کردن من، به افراد روستا گفته بودند که این خانم سیاسی و خطرناک! است و هرچند مشخص بود چه کسانی بودند و این انگ زدنها به دلیل اختلاف نظر سیاسی نبود. افرادی این حرفها را زده بودند که خودشان از بزرگترهای آن منطقه بودند و از لحاظ مالی همیشه حامیان مالی مردم آن منطقه محسوب میشدند و این احساس را در آنها به وجود آمده بود که حضور من نوعی دخالت در کار آنهاست. متاسفانه افرادی که از حضور من ناراضی بودند دو ویژگی داشتند اول اینکه ساکن آن منطقه نبودند، دوم اینکه بعد از پیگیری متوجه شدم کاملا کمکهای مالی آنها به مردم حساب شده بوده است. مثلا یک موردی پیش آمد؛ خانهای بود که پس از ۶ سال سقف آن هنوز تکمیل نشده بود و یک روزه توانستیم هزینه آن را تکمیل کنیم و خانه ساخته شد و فهمیدیم آن فرد سالانه مبلغ بسیار اندکی به آن خانواده کمک میکرده است تا آنها همچنان محتاج آن فرد باشند و آمدن من به منطقه باعث شده بود آن فرد تصور کند حضور من باعث کاهش کارایی او در آن منطقه خواهد شد؛ این مسئله را گفتم به این خاطر که تاکید کنم باز هم مردم روستا برای من مشکلی ایجاد نکردند بلکه افرادی بودند که از حضور من در آن جا متضرر میشدند.
از بدترین و بهترین روز کاری در مناطق محروم بگویید.
تقریبا تمام روزهایی که با بچهها به اتمام یک پروژه میرسیم یک خاطره خوب است. تقریبا هربار گفتهام این بهترین روز زندگیام بوده و دوباره دفعه بعد همان تجربه شیرین برایم تکرار شده است. اما تجربه متفاوت برایم، روزی بود که سورپرایز شدم و از طرف فرماندار لوح شهروند افتخاری قصرقند به من اهدا شد. حس بسیار شیرینی بود. این حس که مردم این منطقه هم من را به عنوان یک شهروند در کنار خودشان پذیرفتهاند، توصیف نشدنی است.
تلخترین اتفاق هم زمانهاییست که سوءاستفادهها را میبینم. کسانی که به عنوان خیر بودجه و کمک میگیرند و کارهای دیگر انجام میدهند. یا مثلا روسای ادارت و دولتیها و حکومتیهایی که با کلی نیرو و ماشین برای افتتاح یک جاده یا پارک کوچک میآیند در صورتیکه این نیرو و هزینه را میشود خیلی بهتر مصرف کرد.
شما در زلزله سی سخت نیز برای کمک حضور داشتهاید. میزان تلفات و مشکلات جاری در آنجا چگونه بود؟
زلزله سیسخت به خاطر ساعتی که اتفاق افتاده بود تلفات جانی نداشت و آسیبهای جسمی هم که وارد کرده بود در حد شکستگی دست و پا بود و الحمدالله همه در طول درمان هستند و مشکل خاصی به وجود نیامده بود.
ولی خسارات محیطی این زلزله سنگین بود، هرچند فقط در یک قسمت شهر این اتفاق افتاده بود و البته کوه دنا ضربه اصلی زلزله را گرفته بود و تخریب شهر میتوانست خیلی بدتر از این باشد. دلیل گرانی ارزیابیهای تخریب هم این بود که خانه ها نسبتا بزرگ و دارای وسایل خوبی بودند و همین میزان خسارات را بالا برده بود. نکته زیبا در آنجا برای من همیاری مردم بود. ساکنان قسمتهای آسیبندیده شهر همدلانه خانههایشان را در اختیار مردم آسیبدیده قرار داده بود؛ یک هتل در یاسوج و سوئیتهای گردشگری سیسخت در اختیار مردم قرار گرفته بود و خیلی همراهیهای دیگر. فقط روستا کریک بود که تخریب شدیدی داشت هرچند در آنجا هم سالن ورزشی و سوئیتهای گردشگری در اختیار مردم بود.
تا چه زمانی انجام این کار را ادامه میدهید؟
امیدوارم تا هر وقت زنده و آزاد هستم این کار را ادامه دهم. من الان شاغل هیچ کجا نیستم و یک شهروند قصرقندی هستم و دوست دارم با مردم آن منطقه رشد کنم و معیشتم را از طریق گزارشهایی که تهیه میکنم، میگذرانم.
ارسال نظر