مربی ایرانی هرگز سواد استراماچونی را ندارد
جلال چراغپور گفت: خواهش میکنم تمام آقایانی که به آنها مدرک مربیگری A داده اید را در یک سالن بنشانید و ۱۵ تا سؤال کلاسیک از آنها بپرسید و ببینید اصلاً کسی قبول میشود؟
جلال چراغپور درباره چرایی موفقیت آندره ا استراماچونی و گابریل کالدرون پیش از هر موضوعی به عدم آشنایی مربیان فوتبال کشورمان با دروس کلاسیک و سه فرمول اصلی این رشته اشاره کرد. اینکه استراماچونی تیمی با ۱۵ تغییر و چند مصدوم را از رده ۱۵ جدول به صدر میرساند یا کالدرون با تغییرات هفته به هفته در ترکیب، مدافع عنوان قهرمانی را قهرمان نیمفصل میکند، سؤالات اصلی بودند که این کارشناس فوتبال با خبرورزشی در میان گذاشت.
برای ۱۰ نفری که قرار است بروند و در قالب یک تیم بازی کنند حدود ۵۰ «دستور بازی» بدون اینکه نیازی به تمرین داشته باشند وجود دارد. به طور مثال مربی میگوید امروز میخواهم شما از دست مدافعان حریف فرار یا تِیک فری یعنی خودتان را آزاد کنید. هر کس خواست به شما پاس بدهد حداقل شما دو متر از مدافع مستقیم تان دورتر باشید. «لوزینگ د آپوننت» کنید. این یک دستور استراتژیکی است در حالی که به صورت رفتاری اجرا میشود، یعنی تاکتیکال استراتژی است. ما در اصول مهم فوتبال تاکتیک داریم، تاکتیکال استراتژی داریم و استراتژی هم داریم. یعنی اگر اورلپ بزنید تاکتیک است ولی اگر به بازیکن بگویید دفاعت را گم کن این چیست؟ این تاکتیکال استراتژی است. خب اگر به تیم بگوییم امروز خط دفاع باید ۷ متر جلوتر بازی کند این میشود استراتژی.
قبل از استقلال اشارهای به پرسپولیس میکنم. به طور مثال کالدرون به سیدجلال حسینی میگوید امروز یونیت دفاعی را روی ۲۵ متر ببندید. بعد میبیند اگر توپ را در ۲۵ متر پشتسرش بیندازند، حسینی نمیرسد، پس او را مینشاند و کنعانیزادگان را بازی میدهد. همین فرآیند فکری که در مغز یک معلم باسواد و یک مربی فوتبال فهم یا همان «نالج آف د گیم» که فرق استراتژی و توانایی بازیکنش را با هم میبیند وجود دارد، باعث میشود آنهایی که فکر میکنند فوتبال را بلدند، اعتراض کنند که امروز چرا جلال بازی نمیکند؟ جلال امروز به آن دلیل بازی نمیکند که سمت چپِ تیمِ حریف، بازیکن پا به توپ دریبلزنی دارد که اگر کالدرون بخواهد کامپکت کند و تیمش را جلو ببرد آنفرد از بازیکنش رد میشود. در آن صورت یا بازیکنش اخراج میشود یا کارت میگیرد. نمونه اش اخراج ربیعخواه در بازی آخر بود. اگر ربیعخواه اخراج میشود علت دارد. هافبک وسطها نباید سنشان بالا برود، چون عضلاتشان پیرتر میشود و، چون عکسالعملشان کُند صورت میگیرد، دستهایشان کار میکند. آن وقت یا میزنند یا میگیرند.
اگر کسی آمد و این موضوع را دید و تغییرش داد آن زمان وقتی است که بازیکن جوان وارد ترکیب تیم میشود. مثلاً قبل از استراماچونی قائدی را ۱۵ دقیقه بازی میدادند. آن هم آخر بازی که او هم میرفت و در ترکیب برای خودش بازیگوشی میکرد، اما استراماچونی از تلفیق شیخ دیاباته و قائدی یک ترکیب «تارگت و شادو پِلِیر» درست کرد. کلاسیکترین ترکیب دنیا. تارگت یعنی هدف. هدف باید دیده شود، قد بلند و گردن کلفت باشد و دفاعها را بکوبد. شادو پلیر، بازیکن سایه باید ریز باشد و پا به توپ. دیدن این زوج ما را به یاد علی دایی و خداداد عزیزی نمیاندازد؟ چه کسی آن فرمول را کشف کرد؟ استانکو که خودش یک مدرس فدراسیون فوتبال روسیه بود. او کشف کرد، یعنی او کشف نکرد بلکه اینها دروس کلاسیک سیستمهاست. وقتی اینها در فوتبال ما نیست، در آموزش ما وجود ندارد، بین مربیان داخلی تدریس نمیشود و مدرسان ما اینها را نمیدانند همین میشود.
بدبختی ما اینجاست! مدرسانی که قرار است مربی تربیت کنند و مربیانی که قرار است تیمها را درست کنند تا تیمها بروند و بازی کنند همه بد آموزش دیدهاند. وقتی این سلسله مراتب همگی خالی است یک مربی خارجی میآید و همان روز اول به بچهها میگوید «لوزینگ د آپوننت» چیست، تئوری اش را هم میگوید و میبینیم که استقلال دینامیک و پرحرکت شد. پر از جابهجایی شد. بعد میرویم تیمهای دیگر را میبینیم که سرب به پایشان بستهاند. همین تیم یحیی گلمحمدی را میبینیم که انگار سرب به پایشان بستهاند. بقیه هم همینطورهستند. چرا سپاهان مقابل استقلال در ۱۸ قدمش حبس شده بود؟ چون آنها تحرک، فرار و دینامیک را نداشتند و تنها با ۶، ۷ دستور تکراری فردی کار میکردند.
وقتی ویدئوی بازی بارسا را روشن میکنید و با نور روی بازیکن میاندازید و میگویید سوارس را ببینید که نزدیک به ۸ بار تحرک میکند تا یک توپ بگیرد چه حرفی دارید؟ اگر قرار باشد بازیکن بایستد، هیچ توپی در آن سطح از فوتبال به او نمیرسد. او نزدیک به ۸ بار جابهجا میشود. این در درس استراتژی هست، اما ما همه دروس را کنار گذاشتهایم و هیچکدام را تدریس نمیکنیم. بازیکنان استقلال با تحرک بیشتر بیشتر توپ میگیرند و فضا ایجاد میکنند.
خواهش میکنم تمام آقایانی که به آنها مدرک مربیگری A داده اید را در یک سالن بنشانید و ۱۵ تا سؤال کلاسیک از آنها بپرسید و ببینید اصلاً کسی قبول میشود؟ به آنها اجازه بدهید از روی دست هم بنویسند و حتی مشاوره هم بکنند. وقتی سطح سواد در گردش فوتبال ما اینجاست آقای استراماچونی از ایتالیا که مهد فوتبال دنیاست میآید و تحول ایجاد میکند. او نمیتواند بیسواد سرمربی اینتر شود، پس سواد دارد و با دو کلام حرف و ۴ کوچینگ ساده خودش را نشان میدهد.
من دورادور همه تمرینات استراماچونی را رصد میکردم و متوجه شدم به سادهترین شکل کار میکند، اما در حال ایجاد بینش بود. این بینش پرفکشن است. یعنی شناخت ادراکی. شناخت ادراکی در چه موضوعی؟ در تاکتیک فردی. وقتی تیم همه ابزار تاکتیکی فردی اش کامل شود بازیکنان به هم پاس میدهند ولی تیمهای دیگر به هم پاس نمیدهند. فرقشان چیست؟ اینها دینامیک هستند و «لوزینگ د آپوننت» میکنند. اینها دکوییران میکنند. اینها کریئیتینگ اسپیس یا همان خلق فضا میکنند. آیا بقیه هم اینها را تمرین میکنند؟ نه! اینها درس چگونه راه رفتن است. مثل اینکه یکجا چندتا چاله ایجاد کنند و بگویند اگر دیدید یک علامت زرد است پایتان را روی چاله نگذارید. نه اینکه یک ربع تمرین کنند و با پا توی چاله بروند و بعد بگویند حالا متوجه شدید اینجا چاله است؟ اینها بدیهیترین مسائل است.
این خارجیهایی که وارد فوتبال ما میشوند وقتی میبینند که ما بدیهیات این رشته را نمیدانیم پیش خودشان میگویند چقدر بیسوادیم. طبعاً این بچهها هم تشنه فوتبالند و از کودکی هیچ حرف درستی نشنیدهاند. نه از مربی و نه از دیگران، تا اینکه میرسند به استراماچونی. استراماچونی حرف میزند و تمرین ساده میدهد و پس از ۳ ماه تیمش از رده پانزدهم میرود به صدر جدول. همهشان همینطورهستند. البته برخی مربیان کند عمل میکنند. مثلاً برانکو اینگونه است. برانکو یک سال طول میکشد تا چرخ گازوئیلی بلوک شرقش بچرخد. ولی برخی مربیان مانند آرژانتینیها و یا ایتالیاییها و یا همان ویلموتس سرعت دارند.
ارسال نظر