نانی که در آتش خودسوزی می پزد!
ماجرای خودسوزی و مرگ دختر آبی تلخ است؛ ولی تلخیاش در حد یک حادثه خودسوزی نیست، زهرش بیش از این حرفهاست. ماجرایی داریم با روایتی بیمارگونه: دختر آبی خودسوزی کرد «چون به استادیوم راهش ندادند»!
اینکه دختری خودسوزی کرد چون به استادیوم راهش ندادند «پاسخ» و «دلیل» سردستی خیلیهاست به پرسشها درباره این حادثه و این دقیقاً همان سناریوی مطلوب بعضیهاست این روزها. این بعضیها، برخی رسانهها هستند و مسئولان و سلبریتی ها و جریانهای سیاسی. و هنگامیکه حادثه رخ داد پاسخ چنین نبود؛ این پاسخ ساخته شد؛ اولازهمه توسط رسانههایی نظیر «بیبیسی فارسی» و «ایران اینترنشنال» و «من و تو». چگونه رسانهها میتوانند پاسخی غیرحقیقی برای سؤالی غیرعمومی بیابند و بعد، هم سؤال را «عمومی» کنند، هم هدف خود را پیش ببرند؟ بهترین راه اینکه حادثه خودسوزی یک دختر جوان را به یک موضوع داغ ربط بدهند؛ «حضور بانوان در ورزشگاهها».
حادثه تلخی رخداده و دلیلی دارد یا دلایلی. میتوان برایش دلسوزی کرد و همدردی کرد و ناراحت شد و دنبال چراییها رفت یا میتوان نسبت به آن بیاعتنا بود. اما انگار بعضیها راه دیگری هم بلدند؛ کسانی هم هستند که این حادثه برایشان شیرین است! کسانی که حادثهای دردناک را برای خودشان دستاویزی میکنند تا مشهور شوند و برای خود محبوبیت بخرند. یا برنامه پر کنند و هدف سیاسی خود را پیش ببرند. یا کمپین راه بیندازند و نام خود را بر زبان بیندازند. کسانی که وجه مشترکشان توجه به «خود» است؛ منافع خود و خودنمایی و خودپرستی و خودرایی و خودمحوری و خودخواهی. کسانی که توجهشان به جامعه نیست؛ کسانی که نمیدانند چگونه یا نمیخواهند یا اصلاً بنا ندارند، کاری کنند برای جامعه. کسانی که قرار نیست «مراقب» جامعه باشند و اصلاً در این وادیها نیستند. اصلاً نمیدانند مسئولیت برای چیست و رسانه برای چیست و فضای مجازی برای چه کار است. و این «کسانی» همهشان باهم همدستاند. یکی دست را میگیرد و دیگری چاقو را میزند! یکی بنزین را میریزد و دیگری آتش میزند. و اینان دوست دارند هرروز حادثهای برای کسی رخ دهد تا حرفی داشته باشند برای گفتن و بهانهای داشته باشند برای مطرح کردن «خود»؛ بهانهای برای پیش بردن هدف «خود».
رسانههای معاند بلوا راه انداختهاند برای «دختر آبی» و داخلیهایی هم هستند که در این تنور داغ میخواهند نانی برای «خود»شان بپزند. و این تلخ است؛ همانقدر که خودسوزی یک دختر جوان تلخ است و زهرآگین. اینکه کسانی از خودسوزی دیگری ته دلشان خرسندند و آن را یک فرصت بزرگ برای «خود» میدانند تلخی دیگرگونهای دارد.
این از درون این بعضیها؛ حالا بیرونشان.
از روزی که دختر آبی فوتشده رسانههای بیگانه شروع کردهاند به ربط دادن ماجرا به فوتبال و استادیوم و از همه مهمتر «حضور بانوان در ورزشگاه». در این میان قوه قضائیه را هم متهم میکنند که چرا به دختری که مشکل افسردگی و اختلال روانی داشته 6 ماه حبس داده. توجهی هم ندارند به اینکه اصلاً حبسی در کار نبوده و اصلاً دادگاهی برپا نشده و ماجرای حبس 6 ماهه، اگر هم رنگ و بویی از حقیقت داشته باشد در حد گمانهزنی کسی یا کسانی بوده در روز مراجعه این دختر جوان به دادسرای ارشاد. و دروغ پشت دروغ میبافند و گمانهزنی پشت گمانهزنی میریسند برای آنکه ماجرا به هر روش ممکن ربط پیدا کند به کلیدواژههای اصلی این رسانهها؛ از بیعدالتی همهجانبه و سیستماتیک نسبت به زنان تا مردسالاری جامعه و محرومیتهای اجتماعی زنان در ایران!
شدت هجمهها را آنقدر بالا میبرند و آسمانوریسمان به هم میبافند تا دیگر کسی به بدیهیات عقلیاش و درکش از جامعه رجوع نکند و یادش نیاید که «حضور بانوان در ورزشگاهها» مطالبهای «غیرعمومی» است. و شگفتا که این رسانهها این نامطالبه را مطالبه عمومی نیمی از جمعیت! ایران میخوانند.
و چه مکرر اظهار امیدواری میکنند که این حادثه تبدیل شود به محرکی برای آنکه درهای ورزشگاهها به روی بانوان باز شود؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب!
داخلیها تندروترند انگار؛ تشویق به تحریم استادیومها میکنند و درخواست پاسخ شدید فیفا به فوتبال ایران و چهها و چهها. تندروترهایی هم هستند که تشویق به شورش میکنند! باورکردنی نیست ولی داستان بعضی «خود»ها چنین است.
روزنامههایی هم هستند که روزگاری در دولت نهم، وقتی رئیسجمهور نامطلوب آنها میخواست با یک حکم ورود بانوان به ورزشگاهها را آزاد! کند، داد و فغان کردند که این چهکاری است و به تکاپو افتادند برای مقابله با این حکم. ولی حالا حال دیگری شدهاند و ورود بانوان به ورزشگاه را در حد معجزهای برای بانوان ایران بالا میبرند و فرارسیدنش را انتظار میکشند!
در فضای مجازی آشی بار شده شورتر از شور. دیگرکسی نمیداند چه خبر است؛ گلیمی از راست و دروغ بههمبافته شده و بساطی پهنشده حیرتانگیز. شوری برپاست و شورشی. که در آن میان دختر آبی فقط یک نام است؛ دختری نیست که حادثهای تلخ برایش رخداده، حادثهای که دلیلی دارد و دلایلی. کسی از درد دل خانواده دختر آبی نمیپرسد. دختر آبی یک کلیدواژه است برای مجازیبازها؛ برای آنها، مرگ این دختر فقط یک هشتگ است برای بازیهای سیاسی خودشان. در فضای مجازی دیگر سخن از دلسوزی برای این دختر هم نیست؛ دعواهای سیاسی و جناحی بالا گرفته. خیلیها بیربط و با ربط وسط ماجرا پریدهاند و انگار در این میان کسی که اصلاً مهم نیست دختر آبی است.
ارسال نظر