10 فیلم وسترن برتر تاریخ سینما به انتخاب انجمن فیلم آمریکا
دههها پیش فیلمهای ژانر وسترن بر سینمای هالیوود و اروپا حکمفرمایی میکردند و تعدادی از بهترینهای تاریخ سینما متعلق به این ژانر پرطرفدار بوده است. نگاهی داریم به 10 فیلم برتر ژانر وسترن از نگاه انجمن فیلم آمریکا.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین:
فیلم وسترن جویندگان (1967)
جویندگان را شاید بتوان پرآوازهترین فیلم جان فورد دانست که البته جزو آثار مناقشه برانگیز او نیز بهحساب میآید، چرا که مخالفانش همواره از این فیلم استفاده میکنند تا گرایشهای ضد سرخپوستی وی را هدف حملات خود قرار دهند. غافل از اینکه همین فورد چند سال بعد فیلم پاییز قبیله شاین را جلوی دوربین برد که در آن نگاهی همدلانه و دلسوزانه با سرخپوستها دارد. فیلم داستان جان وین، قهرمانی تنها را روایت میکند که پس از جنگ به خانه برادرش بازگشته اما کمی پس از ورود، با حمله سرخپوستها به خانه و کشته شدن افراد خانواده روبرو میشوند. از سوی دیگر سرخپوستها دختر کوچک خانواده را میدزدند و جان وین برای پیدا کردن او رهسپار مسیری طولانی و خطرناک میشود. در این مسیر او با کشت و کشتارها، درگیریها و انتخابهای اخلاقی بیشماری مواجه میشود بهطوریکه بیننده در تمام دقایق فیلم با قصهای درخشان دستوپنجه نرم میکند. جویندگان با آن لانگشاتهای بینظیرش، با آن انتخابهای بین شرافت و عشقش و با آن نمای درخشان و معروف آخرش، جزو بهترین وسترنهای تاریخ سینماست.
فیلم وسترن نیمروز (1967)
ماجرای نیمروز وسترنی خاص در تاریخ سینما محسوب میشود. بدون تردید یکی از بهترین آثار وسترن تاریخ سینما و یکی از شاهکارهای فرد زینه مان. در این فیلم گری کوپر نقش کلانتری را بازی میکند که بر خلاف کلانترهای فیلمهای وسترن کلاسیک که بهتنهایی به جنگ خلافکاران میرفتند، از مردم تقاضای کمک میکند. موضوعی که به مذاق وسترنسازانی مانند فورد و هاکس خوش نیامد تا جایی که این فیلم را نابودکننده ژانر وسترن دانستند. داستان در ۱:۳۰ اتفاق میافتد و درست در ساعت ۱۲ به اوج خود میرسد.
کلانتر فیلم زینهمان تنهاست و از تنهایی خود هراس دارد. او صلابت کلانترهایی مثل جان وین و هنری فوندا را ندارد و خود را نیازمند کمک همراهانش میبیند. البته خلاقیتهای زینهمان در این فیلم محدود به حوزه شخصیتپردازی نیست و به حوزه روایی و فرمی نیز وارد شد. برای مثال، در ماجرای نیمروز زمان نمایشی با زمان داستان یکسان است. همین موضوع سبب میشود تا بیننده آرامآرام همراه با کلانتر برای رسیدن به دوئل نهایی آماده شود. تمهیدی که باعث شده تا امروز نام ماجرای نیمروز و زینهمان در تاریخ سینما جاودانه شود.
صحنهای از فیلم که در آن گری کوپر یکه و تنها در میان خیابان تفت دیده ایستاده و ناامیدانه اطراف را نگاه میکند بسیار تکاندهنده است. ضرباهنگ فیلم که همراه با نمایش ساعت است بسیار گیرا است، موسیقی فیلم با صدای اوربانا لجایو با آواز ترکم مکن بسیار گیراست.
سرانجام این مارشال است که بر قانونشکنان پیروز میشود آنهم به یاری همسر جوانش در صحنه پایانی. مارشال ستاره حلبیاش را از سینه برمیدارد و با نگاه معناداری به زمین میاندازد.
فیلم وسترن شین (1953)
شین وسترنی بهیادماندنی از جرج استیونس با بازی آلن لد است که داستانش پیرامون هفتتیرکشی به نام شین میگذرد که بهطور ناخوانده وارد خانوادهای کشاورز میشود و بهعنوان کارگر نزد آنها مشغول به کار میشود. شین قصد دارد تا گذشته خود را کنار بگذارد و زندگی جدیدی آغاز کند؛ اما گویا برای او فراموشی دوران قدیم میسر نیست و گذشته مانند سایه به دنبالش میآید. وقتیکه یک هفتتیرکش خسته سعی میکند هفتتیر خود را آویزان کرده و بهعنوان یک کارگر مزرعه زندگی آرامی را در پیش بگیرد، هرگز فکر نمیکند که بهزودی در درگیری بین خانوادهای که برای آن کار میکند و یک مزرعهدار ثروتمند و بیرحم گرفتار میشود. او بار دیگر تفنگش را برداشته و سوار اسب میشود و برای دفاع از خانوادهای که بعد از مدتها به او آرامش و عشق داده بودند بار دیگر دست به اسلحه میبرد.
به نظر میرسد که شین را میتوان یک اسطوره کامل غرب وحشی دانست. او وفادار، باغیرت، شجاع و طرفدار عدالت است. فیلم شین در زمان ساخت بهشدت پرخرج شد تا جایی که گفته میشود پروژه تا آستانه لغو نیز رفت؛ اما در نهایت اکران شد و موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری را از آن خود کند.
فیلم «شین» (Shane) یکی از فیلمهایی است که تعریف گر ژانر وسترن است و بر بسیاری از فیلمهای وسترن پس از خود تأثیرگذار بود.
فیلم وسترن نابخشوده (1992)
در سال ۱۹۹۲ چند سال از مرگ «سرجیو لئونه» و «کلینت ایستوود» که تا قبل از آن ستاره فیلمهای او بود حالا خودش مردی جاافتاده شده که فیلم خودش را میسازد. در این وسترن نو، او بار دیگر در نقش اصلی بازی میکند؛ مردی مسن اما با همان نگاه نافذ و جدی همیشگی که میخواهد برای آخرین بار هفتتیر به دست شود و زنی بیدفاع کمک کند.
کلینت ایستوود توانست با ساخت نابخشوده بر اساس فیلمنامهای از دیوید وب پیپلز روحی تازه به ژانر وسترن بدمد و این ژانر ریشهدار را دوباره احیا کند. فیلم روایت صعود دوباره یک قهرمان افول کرده وسترنی است. قهرمانی که خود ایستوود نقش او را بازی میکند و مورگان فریمن نیز بهعنوان همراهش او را در این مسیر یاری میکند. ایستوود در نابخشوده جایگاه شخصیت اصلی فیلم را با جایگاه خود فیلم یکی میکند و مردی را به تصویر میکشد که در قدیم – همان دوران اوج وسترن – بزرگترین گانگستر زمانه خود بوده است و امروز از سوارشدن بر اسب نیز عاجز است، یعنی دقیقه همان وضعی که آثار وسترن در دوران پساکلاسیک داشتند. در انتهای فیلم او دوباره وجههای اسطورهای به شخصیت خود میبخشد، همانگونه که نابخشوده با درو کردن جوایز اسکار و نقدهای مثبت منتقدان توانست وسترن را دوباره به جایگاه حقیقیاش بازگرداند.
در سال 2004، فیلم «نابخشوده» به فهرست آثار ملی کتابخانه کنگره در ایالاتمتحده اضافه شد چرا که از نظر فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی مهم تلقی شد.
این فیلم در اسکار 1993 در 9 بخش نامزد شد و 4 جایزه به دست آورد؛ جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی به «کلینت ایستوود» رسید؛ جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل به «جین هکمن» تعلق گرفت و «جوئل کاکس» جایزه بهترین تدوین را گرفت.
فیلم وسترن رودخانه سرخ (1948)
رود سرخ از اولین وسترنهای هاوارد هاوکس است و در کلیت اثر هیچ شباهتی با ریوبراوو، الدورادو و ریولوبو ندارد.
«توماس دانسون» و وردستش «گروت» به تگزاس میروند تا کسبوکاری به راه بیندازد. در همین حین متوجه میشود که عشقش «فن» در حمله سرخپوستهای کومانچی کشته شده است و تنها نوجوانی به نام «مت» از این قتلعام زنده مانده است.
رود سرخ اثری خوشساخت و تأثیرگذار است. اثری بسیار عمیق و جذاب که میتواند تا سه ساعت هم ادامه پیدا کند و مخاطب را سرگرم سازد. فیلم با طمأنینه و آرامش ساخته شده است. حکایت فیلم، مبیّن نگاه سپید و روشن فیلمساز به اثرش است. نگاهی ساده و روان که هرگز کهنه نمیشود. در این نوع از نگاه و نگرش، سینما از زندگی میآید و زمانی که مخاطب به فیلم نگاه میکند، در آن غوطهور میشود و میتواند زندگی را از نزدیک لمس و رؤیت کند.
فیلم وسترن این گروه خشن (1969)
فیلم «گروه خشن» (The Wild Bunch) به کارگردانی سام پکین پا داستان یک دسته یاغی پا به سن گذاشته در مرز مکزیک و تگزاس را روایت میکند که تلاش میکند در دوران مدرن ۱۹۱۳ به بقای خود ادامه دهد. این فیلم به دلیل خشونت عریان و نشان دادن تلاشهای این گروه برای زنده ماندن به هر وسیلهای به یکی از جنجالیترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شد. بااینوجود شاهکار سام پکین پا جوایز بسیاری دریافت کرده و ششمین فیلم برتر ژانر وسترن تاریخ سینما شناخته میشود.
سام پکینپا که معمولاً با عنوان شاعر خشونت از او یاد میشود، در سال ۱۹۶۹ دست به ساخت وسترنی غریب به نام این گروه خشن زد. این گروه خشن وسترنی خشونتبار بود که به شکلی جدی در تلاش بود تا از غرب وحشی و بزرگان آن اسطورهزدایی کند. فیلم را میتوان تقابلی بین سنت و مدرنیته دانست و این موضوع در تقابلهای اسب/ماشین بیشتر از هر چیزی هویداست. پکینپا در این فیلم به شکلی افراطی از مونتاژ استفاده میکند و نتیجه این کار یکی از معروفترین سکانسهای پایانی تاریخ سینما را رقم میزند. در سکانس پایانی این گروه خشن پکینپا به شکلی آیزنشتاینی با استفاده از کوتاه کردن پلانها، ریتم را سرعت بخشیده و زمان روانی را نیز طولانیتر کرده است. کاتهای پیاپی در این سکانس که با اسلوموشن همراه میشود، سکانسی خونبار را میسازد که در آن تقریباً همه کشته میشوند. این گروه خشن وسترنی خاص در تاریخ سینماست که بر خلاف سنتهای جان فوردی حرکت کرد و سعی کرد تا با استفاده از همین خاص بودن، نام خود را در تاریخ سینما جاودانه کند.
فیلم وسترن بوچ کسیدی و ساندنس کید (1969)
شاید بارها و بارها در مورد این فیلم شنیده باشید. فیلم «بوچ کسیدی و ساندنس کید» (Butch Cassidy And The Sundance Kid) داستان دو یاغی کلاهبردار در دوران غرب وحشی را روایت میکند که پس از یک سلسله سرقت از قطار و بانک تحت تعقیب قرار میگیرند
فیلمنامه آن به قلم «ویلیام گلدمن» و بر اساس برداشت آزاد از اتفاقات واقعی است. او درباره ایده نوشتن این فیلمنامه گفت: «وقتی درباره کسیدی و لانگبو و فرارشان به آمریکای جنوبی (بولیوی) شنیدم و اینکه آنها 8 سالی که در آنجا بودند حتی بیشتر از زمانی که آمریکا بودند اسمورسمدار شدند؛ به نظرم داستان فوقالعادهای آمد.»
ماجرا ازاینقرار است که 2 راهزن معروف به «بوچ کسیدی» و «ساندنس کید» به دزدی از قطارها مشغولاند تا اینکه در یکی از این راهزنیها، اموال شخص مهمی را میدزدند و او برای جبران خسارت چند جایزهبگیر را مأمور میکند تا به دنبال آنها بروند. آن دو از شهر خارج میشوند و سعی میکنند زندگی جدیدی را شروع کنند اما دوباره دزدی را از سر میگیرند و سراغ غارت بانک میروند.
شاید قهرمانهای این داستان در آخر با لبخندی شیطنتآمیز از چنگال عدالت فرار نکنند و پایان داستان به کام آنها نباشد اما بیشک سکانس پایانی این فیلم یکی از ماندگارترینهای تاریخ سینما است. این فیلم در سال 2003 به فهرست فیلمهای ثبتشده ملی کتابخانه کنگره در ایالاتمتحده اضافه شد.
«بوچ کسیدی و ساندنس کید» نامزد 7 جایزه اسکار و برنده 4 جایزه در بخشهای بهترین فیلمنامه، بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی متن و بهترین ترانه شد.
فیلم وسترن مککیب و خانم میلر (1971)
آغاز قرن بیستم. «جان مکیب» (بیتی)، قمارباز خوششانس و دورهگرد، وارد شهر کوچک معدنی پرسبیتریان چرچ میشود. شهرت کاذب او در هفتتیرکشی، بهزودی میز قمارش را در کافه شیهان رونق میدهد و «مکیب» با پولهایی که میبرد، سه خیابانگرد را از شهر بیرپا میآورد و کسبوکار تازهای بهراه میاندازد. اوضاع برای «مکیب» خوب پیش میرود تا اینکه سروکله «کنستانس میلر» (کریستی) پیدا میشود؛ خیابانگرد جاهطلب انگلیسی که او را ترغیب میکند تا خانه بدنام پُرزرقوبرقی راه بیندازد؛ اما پس از شروع کار این خانه، «مکیب» خود مشتری مخصوص «خانم میلر» و دلباختهاش میشود، هرچند که ابراز راز دل برایش مشکل است. نمایندگان یک کمپانی استخراج معدن از بیرپا میآیند تا تشکیلات «مکیب» را بخرند، ولی او با وجود هشدارهای «خانم میلر»، حاضر به فروش نمیشود. سه هفتتیرکش حرفهای برای کشتنش میآیند و «خانم میلر» او را ترغیب به فرار میکند، ولی او میماند تا با آنان روبهرو شود. «مکیب» هر سهشان را میکشد، ولی بهشدت مجروح میشود و تنها میان برفها میمیرد.
مکیب و خانم میلر پُر از شخصیتهایی است که بیهدف و نجواکنان میچرخند و بهندرت حضورشان را اعلام یا تحمیل میکنند. شوخیهایی جنبی درباره خودکفائی متزلزل این پیشگامان سردرگم وجود دارد، ولی اندوه توأم با کمدی که کمکم در رابطه «مکیب» و «خانم میلر» (دو شخصیت که شکست خود را پذیرفتهاند و در برابر شکست یکدیگر، بیاعتنا هستند) رخنه میکند و گسترش مییابد، از نوعی متفاوت با دیوانهبازیهای *M*A*S*H (بیمارستان جراحی سیار ارتش) (ساخته خود آلتمن، 1970) است. محیط فیزیکی که آلتمن توجه خاصی به آن نشان میدهد، عامل تعیینکننده این تغییر لحن است. شهرِ بد ساخته شده بدمنظر که همواره نیمهکاره به نظر میرسد، در گوشهای سرد و منجمد از طبیعت وحشی رها شده است. جمعیت گرد آمده در فضاهای داخلی ناآراسته و خشن در جلوه گرم رنگهای طلائی و قهوهای غرق شدهاند. فیلترها فضای جمعی افسردهای خلق میکند که گوئی میخواهد ویژگیهای فردی را محو کند. فیلم تصویری عبوس و یأسآور از زندگی پیشگامان تمدن در آمریکای قرن بیستم است. ضد وسترنی با حضور بیتی و کریستی - هر دو عاری از هرگونه شکوه و تجمل - که «اسطورههای قهرمانی در غرب قدیم» را ویران میکند. این فیلمی است که طرف بازندهها و رؤیاپردازان را میگیرد. آلتمن در تمام طول فیلم استفاده مؤثری از ترانههای بهیادماندنی کوئن میکند و فیلمبرداری ژیگموند تصاویر گیرا و شاعرانهای از چشماندازهای برفی و داخلیهای گرم خلق میکند.
فیلم وسترن دلیجان (1939)
جان فورد که معمولاً از او بهعنوان بزرگترین وسترنساز تاریخ یاد میشود در سال ۱۹۳۹ با ساخت دلیجان تمام قواعد و محاسبات ژانر وسترن را به هم میریزد. او در این فیلم تم گروهی نامتجانس از افراد را انتخاب میکند و سعی میکند داستانش را بر محور آن شکل دهد. گروهی از افراد که در ظاهر هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند، با دلیجانی مشترک رهسپار سفر میشوند و دراینبین اتفاقات مختلفی پیش میآید. جان فورد در فیلم «دلیجان» (Stagecoach) کاری خارقالعاده انجام داده و با ترکیب اکشن، درام، شوخطبعی و شخصیتهای دقیق پرداختشده، داستان دلیجانی را روایت میکند که مسافران متعدد و متفاوتی سوار آن بوده و از منطقهای در نیومکزیکو به سمت یک مکان دور در لوردزبورگ میرود. این فیلم نیز در سال ۱۹۹۵ بهعنوان یک میراث فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی در کتابخانه کنگره ایالاتمتحده به ثبت رسید.
در دلیجان فورد از هیچ ساختارشکنی ابایی ندارد و حتی در یکی از صحنههای مشهور تعقیب و گریز فیلم قانون ۱۸۰ درجه را نیز بر هم میزند. جان وین نیز که بعدها بهعنوان یکی از اصلیترین بازیگران ژانر وسترن و آثار فورد به دنیای سینما معرفی میشود، در این فیلم یکی از نخستین همکاریهای موفقیت آمیزش را با او انجام میدهد. دلیجان فیلمی مهم در تاریخ سینما به شمار میرود بهطوریکه اورسن ولز میگوید هنگام ساختن همشهری کین، دلیجان را ۴۰ بار تماشا کرده است!
فیلم وسترن کت بالو (1965)
ایومینگ، سال ۱۸۹۴. «کت بالو» (فاندا) دختر جوانی است که برای آموزگاری آموزش دیده است. تبهکاری بهنام «تیم استراون» (ماروین) پدر گلهدار «کت» را میکشد. «کت» نیز با کمک «کید شلین» (ماروین) که ششلولبند پیر و دائمالخمر است به انتقامجوئی برمیآید...
هجویهای بر فیلمهای وسترن. سیلوراستاین بازیهای درخشان از همه بازیگرانش میگیرد. بهخصوص ماروین، نقشهای دوگانه جدی و کمدی خود را با تسلطی درخور توجه بازی میکند. فاندا نیز در نقش دختری که شخصیتش استحاله پیدا میکند، بازی جذابی دارد. همچنین باید به خواننده نامدار، نات کینگ کول در آخرین بازی سینمائیاش اشاره کرد که با حضور (و آوازهای) جستهوگریخته خود، ملالتی را که گهگاه بر فیلمنامه حاکم میشود، از بین میبرد.
ارسال نظر