معرفی 10 رمان ایرانی برتر بعد از انقلاب که خواندنشان واجب است
ادبیات معاصر ایران با وقوع انقلاب دستخوش تغییر شد. به تدریج از دل این تغییرات آثار ماندگاری خلق شدند که بخشی از گنجینه ابیات معاصر تیران به شمار میروند.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: نگاهی داریم به 10 رمان برتر ادبیات داستانی پس از انقلاب.
نادر ابراهیمی - آتش بدون دود (۱۳۶۰)
آتش بدون دود، رمان بلندی است نوشته نادر ابراهیمی که در هفت جلد منتشر شده و نویسنده در آن پس از اشاره به زیباییهای ترکمنصحرا در سه جلد اول در چهار جلد بعد به شیوهای داستانی-تاریخی به بیان مبارزات انقلابی معاصر پرداخته است.
فکر اصلی این داستان بلند را که به گالان و سولماز مربوط میشود، سالها پیش از این، روزی، دکتر خدر فروهر به نادر ابراهیمی داده است؛ نرّادی قهّار که به هنگام تاس ریختن، از اجدادش سخن گفته است و درباره شخصیتی نزدیک به «گالان» برای نادر ابراهیمی گفته است و آن داستان، سخت به دل نادر ابراهیمی مینشیند و برنخاست تا آتش، بدون دود، شد. در سپاسنامه و یادداشتهای رمان، نادر ابراهیمی میگوید: هر جا که هست، گرامی باد خاطره «دکتر خدر فروهر ترکمن»، هرچند که تختهنرد را بیشتر از طبابت دوست داشت.
قهرمان رمان در جلد اول گالان اوجا نام دارد که یک قهرمان اسطورهای ترکمن به شمار میرود. در جلد دوم نویسنده با گذاری کوتاه بر اتفاقات صحرا شرایط را برای معرفی یگانه قهرمانان داستان؛ دکتر آلنی آقاویلر و همسر وفادارش دکتر مارال آقاویلر فراهم میکند. آلنی نوه گالان اوجاست و یک شخصیت واقعی به شمار میرود. او یک انقلابی تحصیلکرده است که برای اعتلای نام وطن و رهایی آن از ظلم از هیچ کوششی فروگذار نمیکند. موضوع اصلی بقیه رمان زندگی و فعالیتهای سیاسی این زوج است.
نادر ابراهیمی برای ساخته و پرداخته کردن آتش بدون دود بیش از سی سال - یعنی نیمی از عمرش- را صرف کرده است. سریالی نیز با همین نام و توسط خود نادر ابراهیمی ساخته شده است.
جعفر مدرس صادقی – گاوخونی (۱۳۶۱)
گاوخونی رمان کوتاهی است از جعفر مدرس صادقی نویسنده معاصر ایرانی به زبان فارسی. این داستان که در آذر ۱۳۶۰ (حدود یک سال پس از آغاز جنگ ایران و عراق) نوشته شده و سال ۱۳۶۲ در ایران بهوسیله نشر نو و در سالهای بعد توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است، مشهورترین کتاب جعفر مدرس صادقی است و بهعنوآنیک رمان کوتاه و معاصر فارسی به چاپهای متعددی رسیده است.
این رمان به ۲۴ بخش سه تا چهارصفحهای تقسیم شده است و نگارشی روان و ساده دارد. در گاوخونی شیوه بیان، آمیزهای از سنتهای کهن و نو است و به قول دیک دیویس آن را میتوآنیکی از شاهکارهای ادبیات معاصر ایران به شمار آورد. دیک دیویس بر این باور است که این داستان را بهتر از هر چیزی میتوان با این جمله معروف باشو، شاعر ژاپنی، معرفی کرد: «پا جای پای شاعران گذشته نگذار؛ در پی آن باش که آنها در پی آن بودهاند».
داستان گاوخونی با تعریف یک خواب از زبان راوی شروع میشود و ادامه داستان نیز با یک لحن ثابت و با روایت اولشخص ادامه مییابد. راوی تفکرات جاری خود را بهصورت سیال در زمان، مکان و واقعیت بیان میکند. زمان داستان بین حال و گذشته سیال است و مکان اتفاقات، اصفهان و تهران هستند که این مکانها هم در هم مخلوط میشوند. همچنین داستان بین واقعیت و خیال جابهجا میشود بهگونهای که فضای داستان بین خوابوبیداری نوسان داشته و عناصر غیرواقعی به فضای بیرون کشیده میشوند.
این کتاب را میتوآنیک کتاب اجتماعی دانست که به بسیاری از سنتهای اجتماعی خرده میگیرد. یکی از جستارهایی که بخش درخوری از این کتاب به آن پرداخته شده است زندگی زناشویی و داستان ازدواج است که داستان نسبتاً مشترک ازدواج و چشمداشتهای پیش از آن و نتیجهها و پیامدها و دستاوردهای آن را به شیوه بسیار هنرمندانهای به تصویر کشیدهاست.
اسماعیل فصیح- زمستان ۶۲ (۱۳۶۶)
رمان زمستان 62 از مشهورترین آثار اسماعیل فصیح به شکار میرود.
رمان درباره جلال آریان استاد بازنشسته شرکت نفت در دیماه 62 به اهواز میرود تا پسر بسیجی مستخدمش را که در خلال جنگ مفقود شده بیابد. وی بهطور اتفاقی با جوانی به نام منصور فرجام که از آمریکا برای راهاندازی مرکز تکنولوژی کامپیوتر به اهواز آمده آشنا میشود. آریان در اهواز دوستانی دارد که منصور فرجام در جریان مراوده با آنها مهمترین تصمیم زندگیاش را میگیرد. فرجام پس از مدت کوتاهی به خاطر مقررات دستوپا گیر اداری و عدم نظم در کارهای شرکت نفت، از کار دلسرد شده سرانجام برای نجات جان سربازی که چشمان نامزدش شبیه چشمان نامزد فوت شده اوست بهجای او به جبهه میرود و شهید میشود؛ تا سرباز با کارت او به همراه نامزدش به خارج سفر کند. جلال آریان نیز برای نجات مریم جزایری همسر یکی از اعدامیها که ممنوعالخروج و جانش در خطر است بهطور مصلحتی ازدواج میکند و او و دختر کوچکش را به خارج میفرستد. در این میان ادریس پسر مستخدمش را که حالا معلول شده پیدا میکند و به تهران باز میگرداند.
نویسنده در این رمان به توصیف جامعهای پرداخته که در آن فشارها و تنشها حاصل از جنگ تحمیلی بر مردم وارد میشود. رمان از دیدگاه اولشخص و به شیوه خاطرهنویسی از سوی جلال آریان که خود بهنوعی همزاد نویسنده است روایت میشود. بیانی ساده، سرراست، طبیعی، بذلهگو، همراه با توصیف دقیق محافل و مجالس، زبانی طنزآلود، تند و گاه شاعرانه، لحنی منتقدانه آمیخته با کنایههای سیاسی، رمانهای فصیح از جمله زمستان 62 را از جذابترین رمانهای معاصر ایرانی برای خوانندگان نموده است.
داستان زمستان 62 دارای یک طرح ساده بر اساس موضوع زندگی و مرگ منصور فرجام است که در کنار آن موضوعهای دیگری نیز مطرح میشود. داستان دارای طرح منسجم و معقولی است که تمام عناصر داستان را بهجا در خود دارد. جلال آریان راوی داستان شخصیتهایی را از بین افرادی که میشناسد انتخاب کرده با دادن نقشهای شبیه به هم به آنها، تیپی از روشنفکران آن زمان را نشان میدهد و چون با این تیپ افراد آشنایی دارد در نشان دادن رفتار و خلقیات آنها موفق عمل میکند. معرفی غیرمستقیم شخصیتها از طریق توصیف ظاهر و طرز صحبت کردن آنها یکی از ویژگیهای این رمان است.
شهرنوش پارسیپور - طوبا و معنای شب (۱۳۶۸)
شَهرنوش پارسیپور (زاده ۲۸ بهمن ۱۳۲۴) داستاننویس و مترجم ایرانی است. داستانهای پارسیپور به زبانهای گوناگون دنیا ترجمه شده است. او از سوی هجدهمین کنفرانس پژوهشهای زنان در آمریکا، بهعنوان زن سال برگزیده شد.
بررسی تاریخ ایران و همینطور طرز فکر افراد و چگونگی تحولات و شخصیت آنها در دورهای از تاریخ از اواخر قاجار تا اوایل پهلوی از سوی دیگر سرگذشت زن، اطرافیانش، … از اهداف داستان طوبا و معنای شب است. از پی هفت سال خشکسالی اینک دیوانهوار سه روز بود مدام میبارید و طوبی با جارو به جان حوض افتاده بود تا لجن چسبناک و خشکیده هفتساله را از دیوارههایش بتراشد و سطل آب را به پاشویه بریزد تا به باغچه برود و باغچه را پر کند و خاک، خاک تشنه در اسارت رؤیای آب اینک در رحمت آب غرق شود...
طوبا دخترک مرد دانشمندی به اسم ادیب است دختری با موهای طلایی که پدر به فکر میافتد برخلاف سایر زنان به او سواد بیاموزد و ادب! طوبا سنی ندارد که پدرش فوت میکند و پسرعموی پیری خواستگار مادر است، طوبا برای نجات مادر همسری خودش را به مرد پیش نهاد میکند و اینچنین است که زندگی طوبا آغاز میشود. دختری نوجوان در اواخر قرن 19 و پیرزنی نالان در قرن 20.
غزاله علیزاده- خانه ادریسیها (۱۳۷۰)
خانه ادریسیها مشهورترین رمان غزاله علیزاده است که در سال ۱۳۷۰ در دو جلد به چاپ رسید.
داستان رمان درباره شهری است به نام عشقآباد و گروهی به قدرت رسیده که وارد شهر شدهاند تا حق ستم دیدگان را از ثروتمندان بگیرند و آنها را از خانه هاشان بیرون کنند و به دیگر بیان آنان را به سزای کارهای ناشایستشان برسانند. همه ماجرا در خانه بزرگ و کهنهای میگذرد. ادریسیها ساکنان نخستین خانه هستند: مادربزرگ یا خانم ادریسیها یا زلیخا، لقا (دختر میانسال خانم ادریسیها که سالهای زندگانیاش را بهتنهایی و به دور از مردها به سر بردهاست)، وهاب (نوه پسری خانم ادریسیها که درسش را در خارج از کشور گذراندهاست و پس از سفر در جستجوی رحیلا بازگشتهاست). هر سه خود را در خانه و خاطرات خیلی دورشان زندانی کردهاند. هرگز خانه را ترک نکردهاند و به گفته وهاب آنچه سبب شده هرگز خانه را ترک نکنند و به جمع دیگران نروند، «خو گرفتن، ناچاری و تنآسایی بوده است»؛ و یاور باغبان و مستخدم پیر خانه.
خانه ادریسیها اندوهبار است و پر از رخدادهای شگفتآور و باورنکردنی. زنهای این خانواده همواره تسلیم خودخواهی مردان شدهاند (مردسالاری)
رحیلا دختری زیباست که مانند دیگر زنهای خانه ادریسیها بهناچار تن به ازدواج با موید (مردی بیلیاقت) میدهد؛ و از سوی دیگر، وهاب از کودکی با مادربزرگ زندگی میکرده چون پدر از مسافرت به تفلیس تنها به خانه بازمیگردد. وهاب همیشه مادر خود را مقصر میداند، چون او را ترک کرده و به گمان خود به دنبال خوشگذرانی رفته است. رحیلا در جوانی میمیرد و اتاقش همچنان دستنخورده با تمام لباسها و عطرهایش باقی میماند. وهاب از کودکی دلبسته و شاید عاشق عمهاش است و روزهای زندگیاش را با مرور خاطراتشان و نگاه و برخورد رحیلا با او سپری میکند، به دیگر بیان، دلبسته یک عشق خیالی است که با آمدن رکسانا این عشق خیالی جایش را به عشق راستین میدهد.
لقا به سبب نداشتن چهره زیبا و دلبستگی مادر خانم ادریسیها همه زندگی را در تنهایی سپری میکند. تنها هنر او در نواختن پیانو بر همگان آشکار میشود تا آنکه شوکت دیگر تواناییهای او را بیدار میکند. به گفته وهاب هنگامیکه پیانو مینوازد این احساس در او زنده میشود که جوان شده و با شور بسیار مینوازد ولی در پایان همان لقای همیشگی میشود.
هوشنگ گلشیری - آینههای دردار (۱۳۷۱)
آینههای دردار رمانی است اثر هوشنگ گلشیری نویسنده معاصر ایرانی که نویسنده در آن به شرححالی از سفر برونمرزی یک نویسنده معاصر به نام ابراهیم به اروپا روایت میکند. گلشیری در این داستان تضادهای فرهنگی ایران و اروپا را زیر ذرهبین برده است و ضمناً به بیان پارهای از مصائب داستاننویسی سیاسی پرداخته است. نویسنده در این کتاب لزوم در ایران بودن به خاطر برای ایران نوشتن را به پرسش گرفته است. آیا باید به وطن وفادار بود؟ آیا در وطن ماندن به معنی وفاداری به وطن است؟ و اینکه آیا بهتر نیست من ِ نویسنده در چهارراه فرهنگی جهان، پاریس، بهسادگی و راحتی بنشینم و جهان را از دید خود روایت کنم؟
این کتاب در شهریورماه سال ۱۳۷۰ نوشته و در سال ۱۳۷۱ بهطور همزمان توسط انتشارات تصویر و نشر زمانه در آمریکا و انتشارات نیلوفر در تهران چاپ شده است.
ابراهیم نویسندهای میانسال است که برای حضور در جمع ایرانیان ِ فرهنگدوست خارج از کشور و برای خواندن شعر و مقاله و داستان به اروپا سفر کرده است. ابراهیم در حین خواندن آثار خود در مکانهای مختلف و درحین خواندن نظرات و پرسشهای حاضران متوجه وجود کاغذهایی میشود. پیامهای این کاغذها حاکی از آشنایی قبلی ِشخصی ناشناس با او است. این نوشتهها به خط نستعلیق و روی کاغذهای ابر و باد کوچکی نوشته میشوند. شخص ناشناس پسازآنکه تلویحاً از ابراهیم به خاطر اینکه او را بدون اجازه در داستانی توصیف کرده است گلایه میکند، با دادن تلفن خود به ابراهیم او را به ارتباط با خود ترغیب مینماید اما در مرتبه اول پاسخ تماس او را نمیدهد. در تماس دوم ابراهیم درمییابد که شخص ناشناس، دوست دوران خردسالیاش، دختری به نام صنم است که آنها در آن زمان عشقی کودکانه به هم داشتهاند. صنمبانو از این به بعد بهطور آشکار همراه ابراهیم در جلسات داستان خوانی میشود. در گفتگوهای خصوصی میان ابراهیم و صنمبانو مسائلی که در مقدمه به آنها اشاره شده است مطرح میشود. آن دو در کافههای مشهور پاریس، جایی که همیشه همینگوی مینشسته، یا در خانه صنم در حومه پاریس بحث و گفتگو میکنند. ابراهیم گویا حقیقت زندگی را در درون خود تغییر نیافتنی میبیند؛ اما گلشیری پاسخ این سؤال را که آیا ابراهیم - که نماد نویسنده معاصر ایرانی است- به ایران بازمیگردد یا نه را هوشمندانه نمیدهد. بدین ترتیب خواننده در یافتن پاسخ سؤالاتی نظیر این و آنچه در مقدمه آمد به کنکاش ذهنی میپردازد.
سیمین دانشور - جزیره سرگردانی (۱۳۷۲)
جزیره سرگردانی نام رمانی نوشته سیمین دانشور است که در سال ۱۳۷۲ از سوی انتشارات خوارزمی در تهران به چاپ رسیده است.
مادر بزرگ «هستی» خانم نوریان است که عمری است با یاد تنها پسر کشتهشدهاش زندگی میکند. پسری که در جریانهای سیاسی دهه سی، ققنوسوار خویشتن را در آتش میافکند تا نهالی پا بگیرد. خانم نوریان اندی است که نوههایش، «هستی» و «شاهین» را زیر بالوپر خود گرفته است. او که زمانی پیشه آموزگاری داشته، هنوز هم خاطره دیروزها و پریروزها رهایش نکرده، برای پیر احمدآباد و پسرش اشک میریزد. «عشرت» یا «مامان عشی» مادر «هستی» است که اکنون زن مرد پولداری پیوسته با دستگاه دولت و آمریکاییهاست و با ولنگاریهای خویش در فکر شکستن سد جنسیت است تا به خیال خود آدم شود و با نترسی، با مردان دله و هیزی میآمیزد که با بوی عطرهای جورواجور و «ال.اس. دی» و «گراس» شبهای خود را پر میکنند. او پیوند هستی است با دنیایی که از نداری مادر بزرگ، فرسنگها دور است و این روزها به دنبال همسر خوبی برای «هستی» میگردد. عشرت گونهای است از آدمهایی با فرهنگ زورگویی و بهرهکشی زمانه، پاک بودن را از آنها میگیرد و زمانی هم که به خویشتن خود بازمیگردند، خود را هراسان و پشیمان مییابند. غافل از اینکه «شکستن سد جنسیت یعنی برابری جنسیت. به دیگر بیآنهمه از زن و مرد در جامعه با برابری در همه کارها همکاری داشته باشند. نگاهبانی شناسه زنانه و همزمان با آن بازیابی خودگردانی درآمدی…». عشرت یا مامان عشی نماینده طبقه بورژوا و مصرفگرا در داستان است وی که پس از مرگ شوهرش (درراه مصدق) به یک سال نرسیده همسر احمد گنجور که حمال و پادو آمریکاییهاست میشود. «مراد» همکلاسی «هستی» ست و یگانه مونس او پیش از آشنایی با سلیم. درگیر سیاست است و برخورد مسلحانه را پیشنهاد میکند و همواره نگران آن است که: «در شهر حلب خورشید به آوارگان و بچههای کرایهای زل زده بود و در آسمان ابری نبود تا بگرید.» او آگاه از سرنوشت خود است و میداند که «در هر دستگاهی اگر با چرخ آن دستگاه نچرخی خردت میکنند». به نقل داستان مراد پیرو «دکتر علی شریعتی» است و حتی در آن زمان با وی رابطه داشته است. «سلیم» چون آذرخشی در آسمان تاریک، خیلی ناگهانی در زندگی «هستی» رخ مینماید، به نام خواستگاری از دختری که مادرش نشان کرده است. او آدمی است درسخوانده که در شیوه نگرش و کردار، شیفته «جلال آل احمد» است و به گفته خودش «فعلاً رابط روحانیان و روشنفکرانم» و وقتیکه به گذشته تبارش برمیگردد، میگوید: «پدرم پس از پشتیبانی از محمد مصدق و سرخوردن از سیاست، شد تکمهچی تمامعیار، زنباره، درباری، ای خدا چه بگویم دل آدم میترکد». «هستی» شاهدی راستین برای زمانه خویش است. نقاشی است با درسخوانده و در بند اندیشههای بزرگ و نوین استادان و آشنایانی چون «سیمین دانشور» «حمید عنایت»، «خلیل ملکی» و «جلال آل احمد». همه آدمهای داستان در رویارویی با کردار و پندار «هستی» جایگاه خود را بازمییابند.
احمد محمود - مدار صفر درجه (۱۳۷۲)
مان مدار صفر درجهی زندهیاد احمد محمود از رمانهایی است که به نیاز وضعیت کنونی جامعهی تشنه و در رکود ما برای آشنایی با جامعهی زنده و پرتلاش و تکاپو پاسخ میدهد و ایجاب میکند تا افراد با مطالعهی کتابهایی از این نوع به دریافتی روشن و مستدل از حرکت اجتماعی در ابعاد مختلف و در حوزههای گوناگون فکری و روحی دست پیدا کنند. در این اثر درخشان هنری به بازنگری و روایت رویدادهای سالهای ۳۲ تا ۵۷ آنسان عمیق نگریسته شده، گویی با افراد زندهای ورای صفحات کتاب رودروئیم که در پیرامونمان هرگاه دقیق شویم حضورشان کاملاً برایمان ملموس است.
افراد مبارزی مثل مبارک خیاط طوری برایمان معرفی میشوند که حضور خالق اثر در بیان روحیاتشان و در سیر روند رویدادها مطلقاً احساس نمیشود. این مطلب حاکی از چیرهدستی و تبحر نویسنده است که از کلیگویی و قهرمانپروری با پیشرفتهترین متد هنری در کل اثر آگاهانه پرهیز نموده. مبارزهی مبارک خیاط در متن مناسبات اجتماعی و رفتارهایش در عرصه زندگی خانوادگی آنسان طبیعی و ساده با همهی روحیات مثبت و منفی مبارزان آن دوره ترسیم میشود که دریافته میشود انسانهای مبارز و مقاوم نیز دارای روحیات و خصال خوب و بد میباشند و قهرمان مطلق مفهومی جز در رؤیاها نمیتواند وجود داشته باشد. تئوری علمی نقد هنری به ما میآموزد در یک رمان موفق نمیبایست جامعه بهصورت تکصدا معرفی شود. وقتی به عملکردهای افرادی چون باران و مبارک و مهراب و عطا و کندرو مینگریم بهعیان ملاحظه میشود نویسنده در این اثر با حداکثر مراعات موازین هنری به مرزهای نوین و آموزندهای در این عرصه دست یافته. همچنین در بررسی روحیات مبارزان نسل پیشین که تجربهی شکست سال ۳۲ را دارند با مبارزان نسل نو مثل نامدار که آن سالها را تجربه نکردهاند هم اثر کاملاً بیعیب و نقص است.
مش نوذر نموداری است از افرادی که اعتقادات محکم و پابرجایی دارند ولی ظرفیت و توان مقاومت در عرصههای مبارزهی اجتماعی را ندارند به همین دلیل روحیات متلون و اعمال بعضاً متضاد و متناقضی را از خود بروز میدهند که برای پی بردن به کنه علل روحیات و اعمالشان میبایست به ریشهیابی مسائل در سرکوبهای وحشیانهی استبداد شاهی و پیامدهای ویرانگرش در هستی اجتماعی کشور پرداخت. با کمی دقت به پیرامون خود در این شرایط رکود و ایستایی بسیار از این موارد را میتوان یافت. کار احمد محمود در بازنمایاندن اینسان چهرهای در یک رمان بینهایت شگرف و عمیق و آموزنده است. در حکایت رنج و درد و محرومیت مردم در پی کودتای ۲۸ مرداد و استقرار حکومت پلیسی رمان جاندارترین و ملموسترین صحنهها را به نمایش میگذارد. از دلهره و ترس، از یاس و دلتنگی و از دلشورههای مردم و امیدشان آنچنان زنده سخن میگوید که خواننده با غم و حسرت و آرزوهای انسانی قهرمانان داستان بهواقع یکی میشود و خود را جزئی از افراد مطروحه در رمان مییابد. در به تصویر کشیدن نقش زنان در جامعه به اوجی دستنیافتنی در یک اثر هنری برمیخوریم.
محمدرضا کاتب – هیس (۱۳۷۸)
«هیس» نوشته محمدرضا کاتب (-۱۳۴۵)، نویسنده ایرانی است. این کتاب در نخستین دوره جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات، بهعنوان رمان سال برگزیده شد.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
«مجید کنار میلههای اتوبان با چشمهای باز دراز به دراز افتاده بود روی زمین و زُل زده بود به کف اتوبان. نگاهش جوری بود که انگار هنوز زنده است و دارد به چیزی فکر میکند. نمیدانم، شاید به تکههای سفید مغزش که میان برفها گم شده بود نگاه میکرد. شاید هم چشمبهراه کسی بود: شاید هم چشمبهراه من بود.
جوری زُل زده بود به کف اتوبان که پشیمان شدم چرا آمدهام. تقصیر خودم بود نباید قبول میکردم: اگر میدانستم آنهمه بلا سرم میآورد هیچوقت پا نمیگذاشتم آنجا. چه میدانستم کیست افتاده آنجا: فکر میکردم جنازهای است مثل باقی جنازهها و آن دوشنبه، دوشنبهای است مثل باقی دوشنبهها. حتی وقتی پای میلههای کجشده کنار اتوبان جنازهاش را دیدم باز نفهمیدم قضیه چیست.
حتی اول میلههای کج شده را دیدم بعد جنازه را. بیخود نبود کج شدن آنهمه میله: توی آنیک تکه جا در عرض ۲ ـ ۳ سال شاید ۱۰ ـ ۱۲ بار تصادف شده بود و من در آن ساعت چنان گیج بودم که از خودم نپرسیدم چطور شده جنازه او درست پایین آن میلهها افتاده است: داشت با زبان بیزبانی به من علامت میداد نروم جلو و من حواسم نبود. نمیدانم شاید همهچیز باید دستبهدست هم میداد و میکشاندم آنجا تا زُل بزنم توی آن چشمها و بقیه چیزها همه بهانه بود.»
رضا قاسمی - همنوایی شبانه ارکستر چوبها (۱۳۸۰)
همنوایی شبانه ارکستر چوبها از بهترین رمانهای ایرانی بیست سال اخیر است.
رضا قاسمى در سال ١٩٩۶ این رمان را در آمریکا به چاپ رساند که با چند سال تأخیر در سال ٨٠ به ایران راه یافت و جوایز بزرگ و متعددى را از آن خود کرد. از جمله این جایزهها:
- برنده جایزه بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری
- رمان تحسینشده سال ۱۳۸۰ جایزه مهرگان ادب
- برنده بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات
رمان در عین بررسى روابط ایرانیان مهاجر در فرانسه بهویژه ایرانیان ساکن این طبقه، عوالم روحى و روانى آنها و همینطور مسائل شخصى و غیرشخصی را بررسى مىکند. رمان در گوشههایى به روابط جنسى، سیاست و زندگى اجتماعى آنها اشاره مىکند. قاسمى راوى را از لحاظ روانى و روحى موشکافى مىکند. قاسمى رمان را بهصورت پازلى آغاز میکند که با گذشت داستان پازل کامل و کاملتر مىشود.
رمان در مورد مردى چهلساله به اسم یدالله است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى میکند که اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند. راوى با اسبابکشی ایرانى دیگرى به اسم پروفت (یعنى پیامبر) که ادعاى دریافت وحى مىکند و همینطور حملهى پروفت با چاقو به دوستش سید الکساندر احساس خطر مىکند.
راوى رمان در گذشتههاى قبل رمانى به اسم همنوایى شبانه ارکستر چوبها نوشته که با گذر زمان واقعیت به سمت این رمان خیالى مىرود.
راوى سعى مىکند با تحریف در این رمان واقعیت را عوض کند که این کار او به شکست منتهى مىشود. او که به دست پروفت کشته شده و به پیشگاه دو فرشته مرگ که شبیه فاوستِ مورنائو و سرخپوست فیلمِ پرواز بر فراز آشیانهى فاخته هستند (نکیر و منکر) حاضر مىشود و محکوم به تحریف آن کتاب مىشود که پس از مرگش منتشر شده (اعمال متاخره) که باعث دقمرگی صاحبخانهی فرانسوى و خودکشى رعنا (یکى از شخصیتهای کتاب) مىشود. کیفر او برگشت به آن جهنمدره (همین دنیا) و حلول در جسم گابیک، سگ صاحبخانهی فرانسوى ساختمان است. راوى علاوه بر مشکلات فلسفى که دارد (به پوچى و بیهودگى رسیده، شبها تا صبح بیدار و نقاشى میکشد و روزها خواب است و انگیزه هیچ کارى ندارد و علاقهمند به خراب کردن تنهایى و ورود کسى به زندگیاش نیست) مشکلات روانى و روحى پارانوئید گونه و مالیخولیایى دارد که از آن رنج مىبرد.
ارسال نظر