گزارش مستقل‌آنلاین از جشنواره فیلم فجر؛

یادداشت‌های روزانه جشنواره فیلم فجر - روز پنجم: مورد عجیب و باورنکردنی آقای مسعود کیمیایی

چشنواره فجر سی و هشتم در روز پنجم خود در سینماهای مختلف تهران و شهرستان‌ها ادامه یافت. در پردیس سینمایی چارسو سه فیلم دیگر از جمله فیلم خون شد مسعود کیمیایی به نمایش درآمدند که در ادامه مروری کوتاه بر دو فیلم از فیلم‌های روز پنجم خواهیم داشت.

هادی حقانیسرویس فرهنگی مستقل آنلاین : 

سه کام حبس سامان سالور جشنواره فیلم فجر

سه کام‌حبس

  • نویسنده و کارگردان: سامان سالور

سه کام حبس قصه  دوپاره‌ای دارد. قصه با تاخیر آغاز می‌شود و تا وقتی قصه آغاز نشده همه چیز قابل باور است. به محض اینکه قصه شروع می‌شود آدم‌ها و ماجراها غیرقابل‌باور می‌شوند. سامان سالور با سه کام حبس نشان داد که هنوز پس از چند فیلمی که ساخته در قصه‌گویی ماهر نشده، شخصیت‌ها پرداخت نشده‌اند، انگیزه‌شان لنگ می‌زند، تصمیم‌ها و تغییرهایشان باور پذیر نیست، گره‌های داستان شل هستند و مثل آب‌خوردن باز می‌شوند، مشکلاتی که اغلب فیلم‌های جشنواره امسال با آن دست  به گریبانند.

فیلم اما گروه بازیگران خوبی دارد. بازی پرینار ایزدیار درخشان است و محسن تنابده هم مثل همیشه خوب.

  • (امتیاز: 1.5 از 5)

 

خون شد مسعود کیمیایی جشنواره فیلم فجر

خون شد

  • نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی

خون شد فیلم بسیار مفرحی است. بارها در اوج صحنه‌های تراژیک صدای قهقهه تماشگران در سالن سینما به گوش می‌رسد. در حقیقت اگر در تیتراژ فیلم اسم مسعود کیمیایی نیامده بود احتمالا فکر می‌کردیم با پارودی فیلم‌فارسی‌های کلاسیک سینمای ایران مانند قیصر طرف هستیم: یک هجویه ابزورد، بامزه و هوشمندانه. احتمالا اگر تارانتینو می‌خواست نسخه ایرانی بیل را بکش را بسازد فیلمی مانند خون شد از کار در می‌آمد، شتک زدن بی‌قاعده خون، کشتن آدم‌ بدها در تنور نانوایی، آلت قتاله‌ای که به هر بهانه‌ای به کار می‌افتد، آدم‌هایی که اشک‌‌های درشتشان دم مشک‌شان است و به هر بهانه‌ای سرازیر می‌شود، قاتلی که با چاقو آدم بدها را کاردآجین می‌کند و سر و رویش پر از خون است اما قطره‌ای خون روی لباسش نمی‌شیند، زن فیلم دستش را می‌برد اما در تمام مدتی که آن مونولوگ طولانی مضحک و بامزه را می‌گوید دور دهان خودش و پسرش  زامبی‌وار پر از خون است، فضلی قهرمان فیلم با بازی سعید آقاخانی چاقو خورده و دارد می‌میرد اما رفیقش با خونسردی به او می‌گوید: تو میای پیش من یا من بیام پیش تو؟ و می‌رود دنبال کارش. در دیوانه‌خانه دیوانه‌ها کنسرت بلوز اجرا می‌کنند، با ساکسیفون و درامز. مرد معلول دفترداری که سوار ویلچر است  و بطری آب‌معدنی در دست دارد و فضلی (کاملا بی‌دلیل) چاقو به شکم مرد نگون‍بخت فرو می‌کند و می‌رود، حراست پاساژی در فردوسی که در آن دعوایی دسته‌جمعی شده اسلحه دارد و شلیک هوایی می‌کند و شیشه طلافروشی‌های پاساژ پایین می‌ریزد و هم‌زمان بارانی از پول است که از آسمان بر سر مردم می‌بارد. فیلم پر است از چنین صحنه‌هایی سورئال و عجیب.

قهرمان فیلم کیمیایی از قیصر تا خون شد تغییرات جالبی کرده است، مفهوم ناموس برایش تغییر کرده، خانه و خانواده حتی از غیرت و ناموس مهم‌تر شده اما هنوز چاقوی دسته‌صدفیش را رها نکرده است، هنوز لحن و ادبیاتش تغییری نکرده است. حتی لباسش همان کت و شلوار مشکی پاچه‌گشاد است. نمی‌دانم بابت این سماجت و یکدندگی باید به استاد آفرین گفت یا سرزنشش کرد، اما حدس می‌زنم که استاد شوخ‌طبع‌تر شده، یعنی امیدوارم که اینطور باشد، وگرنه اگر کیمیایی در ساختن این فیلم همان حال جدی و عصاقورت‌داده همیگیش را داشته چنین حجم عظیمی از جفنگ و هذیان و خودتخریبی غیرقابل باور می‌شود.

کیمیایی جای کسی را در سینما تنگ نکرده، سال‌هاست که فیلم بد می‌سازد اما هنوز هم برای دیدن فیلم‌هایش صف‌های طولانی تشکیل می‌شود. تا اینجای کار مشکلی نیست. فقط دوباره آرزو می‌کنم کاش کیمیایی موقع ساختن این فیلم در حال قهقهه‌زدن بوده، لبخند ساده‌ای از سر سرخوشی هم مرا راضی می‌کند، وگرنه که هنوز باورم نمی‌شود کیمیایی گوزن‌ها و قیصر در ساخت چنین مهملی خیلی جدی بوده باشد.

  • (امتیاز: نیم از 5)

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها