یادداشتی از علی اصغر فیروزنیا؛

سانترالیزم در اسطوره جمشید

علی‌اصغر فیروز نیا

دکترای زبان و ادبیات فارسی–  استاد دانشگاه بجنورد

 

چکیده

  درباره جمشید،پادشاه اساطیری ایران، آورده‌اند که سیصد سال پادشاهی کرد و در عهد او هیچ بدی در جهان نبود ولی ناگهان به وسوسه اهریمن مدعی الوهیت شد و به همین دلیل فر کیانی از او جدا شد. مطالعه شاهنامه و مداقّه در ابیات آن، همچنین تجزیه‌ و تحلیل جامعه‌شناسانه داستان، ما را به این نتیجه می‌رساند که جمشید یک‌باره انحراف نیافت بلکه در ساختاری از حاکمیت (تمرکز قدرت) قرار گرفته بود که موجب دگردیسی شخصیت او گردید.

کلیدواژه‌ها: شاهنامه، جمشید، حاکمیت، سانترالیزم(تمرکز قدرت).

مقدمه

    اساطیر، جعبه سیاه تمدن بشری است. رمزگشایی آن، به کالبدشکافی انقلابات و جریانات تاریخی می‌انجامد. ماجرای جانشینی ضحاک بر تخت جمشید، داستانی است با بسیار عبرت.

نظریه توأمان بودن دین و پادشاهی، در آیین حکومت‌داری ایرانیان باستان نقش برجسته‌ای داشته است. شاهنامه فردوسی از مهم‌ترین منابعی است که در انتقال این آموزه به دوره‌های بعد سهم بسزایی دارد.در داستان جمشید می‌خوانیم که او نخستین کسی است که هم پادشاه و هم موبد بوده است. سانترالیزم، سابقه‌ای کهن در فرهنگ ایران باستان دارد که نمود نخستین آن را در اسطوره جمشید می‌توان دید.

اصل بحث و بررسی

  شاهنامه گرچه اثری حماسی است، رگه‌هایی برجسته از تاریخ را به زبان اسطوره پیش چشم نهاده است.برخی محققان، شاهنامه را بر مبنای سه دوران تاریخی زیر پی گرفته‌اند:

«دوران اول از کیومرث تا جمشید، دوران دوم از ضحاک تا دارا، دوران سوم از اردشیر تا یزدگرد سوم.این سه دوران هم از نظر نوع دولت مرکزی، قدرت و پیوند آن با توده مردم و هم از نظر آگاهی واقعی تاریخی که در دست بوده، از هم متمایزند. دوران اول از نظر خود شاهنامه نیز پیش‌ازتاریخ است.در این دوران دولت به‌تدریج پدید می‌آید.کیومرث، هوشنگ،تهمورث و تا حدودی در آغاز کار جمشید، بیش ازآنچه شاه باشند شیخ و رئیس قبیله و پدر روحانی‌اند. آنان لباس پوشیدن و آتش افروختن و کشت و کار و آهن گداختن به مردم می‌آموزند.کیومرث کوه‌نشین و پلنگینه پوش است و تا به جمشید می‌رسد مردم رفته‌رفته با تمدن آشنا می‌شوند.خود جمشید نیز هنوز هم شاه است و هم موبد.»(قراگزلو،1387: 170)

در شاهنامه، جمشید نخستین پادشاه است و اهورامزدا با دادن دو ابزار (نگین و عصای زرنشان) او را صاحب اقتدار گردانید.(یاحقی،1389: 292)  

دراین‌باره در شاهنامه چنین آمده است:

«منم گفت با فرّه ایزدی/ همم شهریاری، همم موبدی»(فردوسی،1370: 12)

جمشید از دو پاره جم + شید ساخته‌شده است.پاره نخستین آن، در اصل به معنی توأمان و دوقلو است. ر.ک.(کزازی،1385، ج1 : 262)

دور نیست که نام جمشید، به توأم بودن دو قدرت شهریاری و موبدی در شخصیت وی نیز نظر داشته باشد.1

 «نظریه توأمان بودن دین و پادشاهی آن‌گونه که در آثار دوره اسلامی آمده، از سخن منسوب به اردشیر بابکان گرفته‌شده است.در اندرزنامه‌ای با عنوان «عهد اردشیر» که متن آن را ابوعلی مسکویه در کتاب تجارب الامم آورده، بر این موضوع تاکید شده است.این اندیشه در بیشتر آثار دورة اسلامی که به نوعی از آیین حکومت داری ایرانیان باستان سخن گفته اند تکرار شده است. شاهنامة فردوسی از مهم ترین منابعی است که در انتقال این آموزه به دوره های بعد سهم بسزایی داشته است.»(حافظی،1396: 150 و 151)

چنین گفته اند که «در مدت سیصد سال پادشاهی اش هیچ بدی در جهان نبود و کسی از مرگ رنجه

نمی شد.مرغان در برابر تخت افسانه ای او صف زده و آدمیان و دیوان، به اطاعت او درآمده بودند ولی ناگهان به وسوسة ابلیس ادعای خدایی کرد و به همین دلیل فرّ کیانی از او جدا شد»(یاحقی،1389: 293)

برخی نویسندگان نوشته اند که «او به دلیل طولانی شدن مدت سلطنتش به خود مغرور شد و ادعای خدایی کرد.»(تقوی، 1383: 58)

گفتنیست «در بندهای 35 و 36 و 38 یشت نوزدهم، زامیاد یشت، که دربارة فرّ کیانی است، آمده که فر کیانی به هیأت مرغ (vârən.gan) از جمشید، بر اثر دروغ گویی او، گریخته است.»(ابوالقاسمی،1394: 280)

دکتر غلامحسین یوسفی نیز در این باره معتقد است که به تدریج خودبینی و ناسپاسی به یزدان بر او چیره شد چندان که سرانجام گفت: «مرا خواند باید جهان آفرین». بنگرید به (فصلنامة رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش80 : 18)

مهرداد بهار معتقد است پس از پدید آمدن آیین مهر در آسیای میانه و نجد ایران که بنا بر اساطیر بازماندة اوستایی و غیر ایرانی، می توان اثر تمدن های بومی آسیای غربی را شدیداً در آن جست و پس از آن که ایندره و الگوی او بر اثر نفوذ مهر، رو به فراموشی نهاد، الگوی تازه ای پدیدار شد .این الگوی جدید می تواند انعکاس جامعة رشدیافتة کشاورز – دامدار – پیشه ور باشد.احتمالاً سرنوشت شوم جمشید که به تیره روزی از میان رفت، نتیجة آن باشد که برابر و همساز با الگوی مهری نبود و به علت بی بهرگی از عرفان و اخلاق مهری، به گمان مردم، محکوم به زوال بود. (ر.ک.(بهار،1386: 39)

فواید و مضارّ نظام شاهخدا – رعیت در شرق در طول تاریخ، یکسان نبوده است.در ابتدای شهرنشینی تمرکز قدرت از لوازم اولیه محسوب می شد. برای یکسان سازی قوانین، بالاخره می باید یک نفر آن را تنفیذ کند تا رأی و سلیقه های مختلف موجب چندگانگی در قبول آن از طرق عموم نشود. دستور مجازات ها و تشویق ها می باید از یک مرکز صادر شود و تمرکز قدرت هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ فرماندهی از لوازم کار بود و نمی باید در آن تردیدی به وجود آید و چه بهتر که قدرت معنوی نیز مانند قدرت مادّی موید آن می شد تا نهایتاً این شخصیت جامعِ نیروها بتواند همچون مراد برای افراد جامعه عمل کند.

اگر افلاطون در شرایط یونانِ بدون تمرکز قدرت و به همین دلیل دارای استعدادهای فراوان، برای رهبری مدینة فاضله اش شخصیتی دارای علم و درایت و شجاعت و غیره پیشنهاد می کند، چیزی شبیه شاهخدای شرقی در نظر دارد اما شاهخدای شرقی نقص هایی داشت.اولین و بزرگترین نقص آن ترس خودآگاه و ناخودآگاه از رشد استعدادهای بالقوة انسانی بود. دوم اینکه تغییر علت وجودی شاهخدا بود که از خادم به مخدوم تغییر کیفیت داده بود و از رابطة مسئولیت دو جانبة دولت و ملت درک درستی مطرح نبود و عمل نمی شد.ر.ک.(رُهبانی،1387: 202 و 203)

به گفتة جامعه شناسان، انحراف در فرهنگ سیاسی، شمشیر دولبه ای است که هم گروه های حاکم و هم دیگر شهروندان را بسوی نابودی می راند.ر.ک.(جان استوارت میل،1395: 232)

برای نمونه، چنانچه قاضی خود مقنّن و مجری قانون باشد آن گاه اقتدارات او جابرانه خواهدبود.ر.ک.(منتسکیو،1362: 297)

 در بررسی های تاریخی معطوف به تبارشناخت مقولة تفکیک قوا، نکتة قابل تأمل این است که اگرچه جریان نفی سانترالیزم در حوزة قدرت سیاسی ریشة پرپیشینه ای دارد اما تجزیه و تحلیل موضوع تقسیم و تفکیک قدرت به شیوه ای که امروز نیز میان ما رایج است به طور دقیق از حد فاصل ابتدای سدة هفدهم تا پایان نیمة اول سدة نوزدهم درگرفته است.(قراگوزلو،1387: 308)

یکی از صاحب نظران علوم اجتماعی، با بهره گیری از  اصطلاح روان شناسی «خود مرکز زدایی» 3 (Dezentrierung)، در مقابله با سانترالیزم، چنین می گوید: «مهم چرخش از تصور محتوایی یک زندگی از دیدگاه هستی شناختی نیک و ممتاز بسوی ایدة روش مشورتی است که بر اساس آن، مشارکت کنندگان خود نظمی عادلانه را پی می ریزند.اشخاص آزاد و برابر باید در یک روند [خود - ] مرکز زدایی پیش رونده، هر یک بر اساس درک و تلقی که از خود و جهان دارند دریابند که چه چیزی به طور یکسان برای هر یک از آنان خوب است.این جداسازی ِ مفهومیِ امر عادلانه از امر والا، اعتقاد مشروعیت را از تاریخ رستگاری و جهان نگری های گیتی شناسانه مستقل ساخت.» (یورگن هابرماس، 1397: 47)                                                                                  

یقیناً تأمل در اساطیر و تاریخ، همراه با آموزه های نوین علوم اجتماعی، چراغ راه آیندة جوامع بشری در پرهیز از خبط و خطاهای پیشین خواهدبود.

نتیجه گیری

   جمشید پادشاهی نیکوکار بود ولیکن کم کم به سبب تمرکز قدرت، دچار دگردیسی در شخصیت شد.ساختارهای نادرست اجتماعی مسلماً در تطوّر کسانی چون او موثر بوده است چراکه کار جمشید از خودکامی و خودکامگی بود که نهایتاً به بدنامی کشید.

پانوشت

1- نصرالله منشی در کلیله و دمنه، جملة «المُلک و الدین توأمان» را حدیث حضرت نبوت می داند ولی  مجتبی مینوی در توضیح خود نوشته است: «این گفته حدیث نبوی نیست و منسوب به اردشیر بابکان است.»(نصرالله منشی،1367: 4)

2- اصطلاح مرکززدایی یا دقیق تر خودمرکززدایی، از روان شناسی کودک و رشد وام گرفته شده است.ژان پیاژه با این اصطلاح مرحله ای از رشد کودک را مشخص می کند که در آن کودک بر خود مرکز انگاری ِ تک بعدی کودکانة خویش چیره و به دریافت دو یا چند بُعد از چیزها مانند طول، عرض و ارتفاع  و نیز ابعاد رخدادها توان می شود.با روند پیوستة رشد توانایی های شناختی و خودمرکززدایی، سرانجام کودک می تواند به توانایی فهم نظرگاه دیگری و بدین ترتیب برقراری روابط اجتماعی، دوستی و نیز توانایی داوری اخلاقی دست یابد.

منابع

- ابوالقاسمی، محسن،(1394)، سرگذشت زبان فارسی و گفتارهای دیگر،تهران: طهوری.

- بهار، مهرداد، (1386)، از اسطوره تا تاریخ،گردآورنده و ویراستار ابوالقاسم اسماعیل پور،تهران: چشمه.

- تقوی گیلانی، محمدحسین،(1383)، فرهنگ نام های شاهنامه، مشهد: عروج اندیشه.

- حافظی،غلامرضا،(1396)،«اندیشه های سیاسی غزالی و مخزن الاسرار »، محمدجعفر یاحقی، فصلنامة پاژ (شماره پیاپی28)، مشهد: انتشارات تمرین.

- جان استوارت میل،(1395)،رساله دربارة آزادی،ترجمة جواد شیخ الاسلامی،تهران: علمی فرهنگی.

- رهبانی، مرتضی،(1387)،فرهنگ شرق و چالش های آن،تهران: ثالث.

- فردوسی،(1369)، شاهنامه،تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی.

- قراگوزلو، محمد،(1387) فکر دموکراسی سیاسی،تهران: نگاه.

- کزازی، میرجلال الدین،(1385)،نامة باستان،تهران: سمت.

- منتسکیو،(1362)،روح القوانین،ترجمة علی اکبر مهتدی،تهران: امیرکبیر.

- نصرالله منشی،(1367)،کلیله و دمنه،تصحیح و توضیح مجتبی مینوی،تهران: دانشگاه تهران.

- یورگن هابرماس،(آبان و آذر 1397)،«سیاست و دین»، لطف الله میثمی، چشم انداز ایران،تهران: موسسه اطلاعات.

- یاحقی، محمدجعفر،(1370)،بهین نامة باستان، مشهد:آستان قدس رضوی.

- یاحقی،محمدجعفر،(1389)، فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی،تهران: فرهنگ معاصر.

 

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها